*محمد سلگی
*معلم
عبدالله بن ابوبکر محمد مشهور به عین القضات (حدود۴۹۲-۵۲۵هـ .ق) که نیاکانش اهل میانه بودند؛ اما خود در همدان زاده شد و پرورش یافت. چنان که در پایان نیز خواهیم دید، به زادگاهش عشق میورزید و به یادش کلمات بسیار بر کاغذ آورد.
عین القضات برای رسیدن به نور الانوار معرفت، در راه تصوف گام میگذارد و در این راه از تالیفات محمد غزالی و تعلیمات احمد غزالی تاثیر فراوان میپذیرد. قلم و زبان بی پروایی داشته و از گفتن حقیقت، هراسی به دل راه نمیداده؛ به همین سبب در آثارش بارها به «این را می نویسم؛ هرچه بادا باد…» بر میخوریم.
فقیهان ظاهربین روزگارش که از تیرهای انتقاد و تیغهای اعتراض عارف همدانی در امان نبودند، جملات عمیق و بحث برانگیز آثارش را گرد آوردند و اتهاماتی علیه وی مطرح کردند؛ اتهامات عقیدتی، فلسفی و کلامی و اینکه او دعوی پیامبری دارد! بنابراین با اقدام ابوالقاسم درگزینی، وزیر صاحب نفوذ سلجوقیان، استشهادی مبنی بر تکفیر و ارتداد قاضی همدان با فتوای فقهای وقت تهیه شد. پس او را دستگیر کردند و پس از مدتی به زندان بغداد فرستادند. مجدداً به همدان آوردندش و به دار آویخته شد.
برای پی بردن به ریشه دشمنی و کینهتوزی با عین القضات، میتوانیم از میان آثارش به «نامهها»ی او بپردازیم. وی در نامههای خود از چنین مفاهیم و مضامینی سخن میگوید: نفی تعصب مذهبی، تفاوت میان قرآن خوانان و قرآن دانان، نگاه متفاوت به ابلیس، اخلاص در ایمان، نفی ظاهر عبادات و توجه به درون پاک، نماز قیام و قعود نیست، مقصود از ذکر نه لقلقه زبان بُوَد و … .
حالا بخشهای مهمی از نامه بیست و هشتم را بررسی میکنیم که به وضوح مسیر شهادت این آزادمرد حقیقتجوی را ترسیم میکند. او در این نامه، میان عالِم و عالِم نمایان فرق میگذارد و بر کسانی که نام «عالِم» بر خود نهاده اند، سخت میتازد؛ همان کسانی که فقط بر محفوظات خود میافزایند؛ اما هیچ معرفت و گشایشی در درونشان احساس نمیکنند. از ابوجهل و ابولهب مثال میآورد که آیات قرآن را میشنیدند و میخواندند و میدیدند؛ اما قرآن در وصف کسانی همانند آنان میگوید: صمٌّ بکمٌ عمیٌ. اکنون ادامه نامه که فریادهای تزویرستیزانهاش شنیدنی است:
«دین محمد را یک یک تحریف میکنند… میگویند: العلماءُ ورثه الانبیاء. پندارند عالِم آن است که چیزی خوانَد یا نویسد و هرکه چیزی نداند خواندن و نوشتن، نه عالِم است؛ و این غلطی عظیم است و دین محمد دیگر است و ایمان ابوبکر و عمر دیگر و خواندن و نوشتن، خود، صفتی دیگر است. کُتّاب(=ج کاتب) و حُفّاظ(=ج حافظ، حافظان قرآن) و رُوات(=ج راوی، روایان حدیث) و نَقَله(=ج ناقل) و ثِقات(=ج ثقه، معتمد) دیگرند و علما و مومنان و اهل یقین و ارباب سلوک و اصحاب قلوب دیگر.
اکنون علما را به طَیلَسان(=جامه قاضیان و خطیبان) و آستین فراخ شناسند… در سَلَف صالح(=گذشتگان شایسته و پرهیزگار، منظور اصحاب رسول الله) در اخلاق و اوصاف مرد نگاه کردندی؛ هرکه از دنیا دورتر بودی، او را عالِمتر نهادندی… هرکه طلب دنیاش کمتر بودی و قانعتر بودی و قیام اللیل(=شب زنده داری) و صیام النهار(=روزه داری) او بیش بودی، او را به صلاح نزدیکتر دانستندی.
اکنون دینی دیگر است در روزگار ما. فاسقان کمال الدین، عمادالدین، تاج الدین، ظهیر الدین و جمال الدین باشند؛ پس دینِ شیاطین است و چون دین، دینِ شیاطین بوَد، علما قومی باشند که راه شیاطین دارند و راه خدای تعالی زنند.
در روزگار گذشته، خلفای اسلام، علمای دین را طلب کردندی و ایشان میگریختند. اکنون از بهر صد دینار ادرار(=مستمری) و پنجاه دینار حرام، شب و روز با پادشاهان فاسق نشینند. ده بار به سلامِ ایشان روند و هر ده بار باشد که مست و جُنُب خفته باشند. پس اگر یک بار، بار(=اجازه ورود) یابند، از شادی، بیم بُوَد که هلاک شوند. و اگر تمکین یابند که بوسی بر دست فاسقی دهند، آن را به تبجُّح(=شادمانی) بازگویند و شرم ندارند…» (نامه های عین القضات همدانی، ج۱: ۲۳۸تا۲۴۵).
کسی که بانگ حقیقت خواهی و روشنگری را چنین دلیرانه سر میدهد و با منافع شمار زیادی از اصحاب قدرت و ثروت میستیزد، چه سرانجامی خواهد داشت جز حبس و مرگ؟! اما عین القضات در درستی راهی که در آن گام برداشته، لحظهای تردید نمیکند و میداند که اگرچه خود از بین میرود، اما سرانجام نور بر تاریکی چیره خواهد شد. در نحوه قتل او نوشتهاند:
«عین القضات همدانی را که علّامه علمای وقت بود، به سبب تهمتی که در باب عقیدت، علمای روزگار بر وی بستند، بر درِ مدرسهای که آنجا تدریس میکرد، بیاویختند» (همان، ج۳: ۱۱۸).
این فرزند سربلند الوند که کُشته آگاهی و حقیقت خواهی است تا لحظه پایان زندگی که در اوج جوانی و در حدود ۳۳سالگی است، از مبارزه با جهل و مقابله با جاهلان، دست برنمیدارد. عماد کاتب اصفهانی در قرن ششم، مرگ او را مسیح وارانه توصیف میکند و مینویسد:
«… به او تهمت زدند. وزیری پست خو، وی را دست بسته به بغداد فرستاد تا راهی برای هَدَر خونش بیابد و چون نتوانست، وی را به همدان بازگردانید و با کمک یارانش، با عین القضات آن کردند که جهودان با عیسی کردند و به شب چهارشنبه ششم جمادی دوم ۵۲۵ به دارش کشیدند. چون عین القضات به پای چوبه دار رسید، آن را در آغوش گرفته، این آیت قرآنی برخواند: سَیَعلم الّذین ظلموا اَیَّ منقلبٍ یَنقلبون: ستمکاران خواهند دانست که به چه سرنوشت دچار خواهند شد!» (همان: ۱۱۸).
زادگاه عین القضات، سرزمین «همدان» در رساله «شکوی الغریب(=دفاعیات)» او جلوه و جلالی خاص پیدا میکند. وی این رساله را به زبان عربی در زندان بغداد و در پاسخ به اتهاماتش نوشته است. عارف مقتول، در صفحات آغازین نوشته اش، همدان را به یاد میآورد و با حزنی جانسوز، جدایی غریبانهاش از آن دیار را توصیف میکند:
«… نه دوستی که پاره ای از غمهایش را با وی در میان نهد و از آنچه رنجش میدهد، در پناه او آرامش جوید و نه برادری که از گردش بد روزگار، پیش او شکایت بَرَد و در حل مشکلات خود، از وی کمک بخواهد… و هرگاه نرگس صحرایی «الوند» و گیاهان عطرآگینش و همدان را به یاد میآورد که زنان و دایگان پردهنشین در آنجا شیرش دادهاند، اشکش فرومیچکد و جگر و دندههایش میشکافد. با شادی، روی بدان سو کرده و آرزومندانه چنین میخواند:
اَلا لیتَ شِعری، هل تری العینُ مرّهٌ
ذُری قُلـَّتی اروندَ مِن هـــَمَـــــذانِ
بـــلادٌ بــــها نِیطَت علیَّ تَـمــائِمی
و اُرضِعتُ مِن عُــفّـــاتِها بــِلبان:
ای کاش میدانستم که چشمانم بار دیگر دو قله شکوهمند الوند همدان را خواهد دید؟!
شهری که در آن، طلسم و بازوبند بر بازویم بسته شد و از باقیمانده ی شیر آن، نوشانده شدم» (دفاعیات: ۲۸).
و چند صفحه بعد، جوان حکیم و محبوس، باز هم به یاد زادگاه خویش میافتد:
«گویی من با آن کاروان عراقی هستم که راهی همدان اند و بار و بنه خود را در دشت «ماوشان» فرود میآورند؛ در حالی که زمینهای پست و بلند آن، سبز شده و بهار، چنان پوششی از بُرد یمانی بر تن آنجا کرده که شهرهای دیگر به آن حسد میبرند. شکوفههایش مُشک آسا بوی خوش میپراکَنَد و آب زلال در جویهای آن روان است. در باغهای خرم و دلکش آن جا فرود آمده و زیر سایه درختان پُر برگش آرمیدهاند. همنوا با نغمه کبوتران و چهچهه بلبلان، انشاد این بیت را تکرار میکنند:
حیّاکَ یا همذانَ الغیثُ مِن بلدٍ
سقاکَ یا ماوشانَ القَطرُ مِن وادٍ:
ای همدان! باران، از میان شهرها تو را زنده دارد و ای اقلیم ماوشان! از میان دشتها، تو را سیراب گرداند» (همان: ۳۱).
«ماوشان» که در شعر و نثر به آن اشاره شده «نزهتگاه مشهور همدان، دره امامزاده کوه کنونی» (ماتیکان عین القضات همدانی: ۱۸۷) است.
عبدالله مشهور به عین القضات، فخر فرهنگ و تاریخ همدان است. در زندگی کوتاه اما پُربار خویش، همواره به صراحت و صداقت قلم زده و دمی از جدال با جهل و نفاق نیاسوده است. همچنان میتوان از او گفت و نوشت و در راه شناختن و شناساندنش قدم برداشت. او جاودانه است؛ چون آزاده زیست و به آزادگی جان سپرد. به قول استاد یدالله بهزاد کرمانشاهی:
هم از «آزادگان» است ار بمانَد در جهان نامی
من و ما طعمه ی خاکیم و از خاطر فراموشان
منابع
– عین القضات همدانی. (۱۳۶۲). نامه ها، ج۱و۲، علینقی منزوی و عفیف عُسیران، تهران، منوچهری، چاپ دوم.
– ___________ . (۱۳۷۷). نامه ها، ج۳، علینقی منزوی، تهران، اساطیر، چاپ اول.
-___________ . (۱۳۶۰). دفاعیات، ترجمه رساله شکوی الغریب، ترجمه و تحشیه قاسم انصاری، تهران، منوچهری، چاپ اول.
– اذکایی، پرویز. (۱۳۸۱). ماتیکان عین القضات همدانی (هفت گفتار در عرفان پژوهی)، همدان، مادستان، چاپ اول.