عکاسی نور است

گفت‌وگو با حبیب آقای عکاسان همدان

سلطانی: من در عکاسی فقط نور را می‌بینم. مهم‌ترین عنصر عکاسی نور است که باید آن را شناخت. امروزه یک عکاس با دوربین دیجیتال را بیاور که بتواند عکس عرق‌کرده بگیرد، نمی‌تواند. ممکن است بتواند، اما کیفیت ندارد؛ زیرا نور و نمی‌تواند کادربندی را درک کند. کادربندی نیز بسیار مهم است.

0

*حسین زندی

*خبرنگار

«حبیب سلطانی» یکی از قدیمی‌ترین عکاسان همدان است. تخصص و تجربه او در زمینه عکاسی پرتره است. ساعتی را با او به گفت‌وگو نشستیم و از عکاسان جدید و قدیم و عکاسی قدیم و جدید از او پرسیدیم.

  • در چه سالی و کدام محله متولد شدید؟

سال ۱۳۲۹در روستای چشین همدان متولد شدم. در ۵ سالگی به شهر آمدم. پدرم کشاورز بود و ملک‌های زیادی در چشین داشت که بعدها فروختم در زمینه عکاسی سرمایه‌گذاری کردم. چند سال بعد وارد عکاسی شدم. البته درس نخواندم و فقط دنبال عکاسی بودم. خواندن و نوشتن را تا حدودی بلدم، اما تمام فرمول‌های شیمیایی عکاسی را بلدم و چند نوع دارو شیمیایی برای عکاسی اختراع کرده‌ام.

  • چه شد که به دنبال عکاسی رفتید؟

همان‌طور که عرض کردم سال ۱۳۳۹ در سن ده سالگی وارد عکاسی شدم، قبل از آن تزریقات‌چی بودم، دعوایی با همکارم کردم و همین باعث شد که به سمت عکاسی بروم. یک آتلیه به اسم «سایه» که صاحبش «جواد عباسی» دانش‌آموخته هنرهای زیبا و از تبریز آمده بود. یک استاد عکاسی فوق‌العاده بود که داخل آتلیه ۱۸ کارمند داشت. سه ماه بعد رضا صفی‌زاده «رضا موگه» برای عکاسی به آن‌جا آمد و علی تبری «شیوا» نیز کار روتوش انجام می‌داد. یک روز من با همکارم که مسیحی بود، مشغول کار بودم که به زبان ترکی به آن پسر گفت: «مارتین به این پسر روتوش‌کردن یاد نده، اگر یاد بگیرد از دستمان می‌رود». من پشت در این حرف را شنیدم. دقیقا از فرداشب شروع به روتوش‌زدن کردم و به سبک استادی یاد گرفتم و به حدی رسیدم که حتی صاحب‌کارم نیز نمی‌دانست من چگونه روتوش می‌زنم.

  • آتلیه خودتان را چه زمانی افتتاح کردید؟

سال ۱۳۴۵ رفتم عکاسی خاطره را به قیمت سه هزار و هشتصد تومن خریدم. به روستای پدری؛ چشین رفتم و چند تا از املاکی که از پدرم جا مانده بود، فروختم و پول مغازه را دادم و با مابقی پول دوربین و وسایل عکاسی خریدم. آن‌جا شروع به کار کردم، اما به من جواز نمی‌دادند، زیرا سنم زیر ۱۸۰سال بود، اما در سال ۱۳۴۷ جواز گرفتم. در همان سال‌ها در همدان یک باد بسیار شدید آمد که تا ۴۸ ساعت برق قطع بود. حتی تیر سیمانی‌های هتل بلوار کج شده بودند. مجبور بودیم بدون برق کار کنیم. یک سروان از پایگاه شاهرخی آمد و از من عکس خواست، به او گفتم برق نیست برو بعدا بیا، اما او اصرار داشت که همه می‌گویند شما بدون برق نیز می‌توانید این عکس‌ها را چاپ کنید. من می‌دانستم که می‌توانم، اما برای بازارگرمی به او می‌گفتم بلد نیستم. بالاخره قبول کردم کاغذها را دانه دانه روی یکدیگر گذاشتم و به وسیله دوتا شیشه عکس را برقی چاپ کردم. آن عکس از عکس‌های با نور نیز بهتر بود. آن سروان آن‌قدر با من رفیق شد که هرچند وقت دعوتم می‌کرد پایگاه یا وقتی خداوند به او بچه داد فرزندش را به خانه من آورد.

  • از خاطرات شیرین دوران عکاسی بگوئید.

یک بار مشتری آمد داخل مغازه. یادم می‌آید برف آمده بود و زمستان بود. گفت عکس می‌خواهم، به او گفتم برو داخل، اما یادم رفت که مشتری را فرستادم داخل. ساعت ۱۲ رفتم کتم را بپوشم تا به خانه بروم دیدم مشتری آن‌جاست تعجب کردم. به او گفتم: این‌جا چیکار می‌کنی؟ گفت: من از ۸ صبح این‌جا منتظرم تا تو بیای عکس بگیری. وقتی در هوای تاریک می‌خواستیم از برخی مشتری‌ها عکس بگیریم، قبول نمی‌کردند و می‌گفتند من می‌روم روز می‌آیم، نمی‌دانستند که دوربین با نور برق کار می‌کند.

  • یعنی آن زمان برق به خانه‌ها نیامده بود؟

چرا آمده بود، اما برخی فکر می‌کردند که حتما باید نور خورشید باشد تا بتوان عکس گرفت. یک سری از افراد وقتی می‌آمدند فیلم‌هایشان را بگیرند، به جای این‌که بگویند ما فیلممان را می‌خواهیم، می‌گفتند ما شیطانمان را می‌خواهیم. یک‌ روز خانمی آمد که فکر می‌کرد من مسیحی هستم زیرا زبان آن‌ها را بلد بودم.

  • چه زبان‌هایی را بلدید؟

مسیحی، کلیمی، کردی زبان را زود یاد می‌گرفتم. مناطق زیادی می‌رفتم. یک بار از سنندج یک عکس شاهکار گرفتم که از آن به بعد از شهر سنندج نیز برایم مشتری می‌آمد.

  • تفاوت عکاسی با سایر رشته‌ها در چیست؟

چیزی که من در عکاسی فهمیدم این است که یک قدم از درس جلوتر است و هرچقدر به سمت آن بروی، انتهایی ندارد؛ زیرا علم عکاسی یک چیز پیشرفته ‏است. ساختن عکس از انداختن عکس بسیار سخت‌تر است. ما قبلا با سیانور کار می‌کردیم، سیانور را داخل هیپو می‌ریختیم و عکس‌ها را به هر حالتی که می‌خواستیم در می‌آوردیم. واقعا آن هنر شاهکار بود. دیگر جدیدا هیچ‌گونه هنری در عکاسی نمی‌بینم. قدیم‌ها برای عکس زحمت بیشتری می‌کشیدند. در زمان قدیم هشت شبانه‌روز در تاریکخانه بودم. وقتی به خیابان آمدم، خیابان‌ها را زرد می‌دیدم. در آن زمان ارزش ما از پزشکان بیشتر بود. آدم‌های پولدار نیز عکاس بودند، اما امروزه برخی عکاس‌ها به کمک احتیاج دارند و فقیر شده‌اند.

  • شما با دوربین دیجیتال عکاسی کردید؟

بله، اما اصلا خوشم نمی‌آید. به دلیل این‌که به واقعیت شباهت ندارد. افرادی که با دوربین دیجیتال عکاسی می‌کنند هیچ درکی از نور ندارند. زمانی که من می‌خواستم با آن دوربین‌های سابق عکاسی کنم نور فلت که گذاشتم یک هفته طول کشید تا بتوانم برای آن عکس نور را تنظیم کنم. یک زمانی هر روز ساعت ۶ صبح به آرامگاه بوعلی می‌رفتم تا بتوانم عکسی بگیرم که شبنم‌های‌ برف نشسته باشند که فوواره نیز قطع نشده باشد. در سال ۱۵ روز نور طبیعی می‌شود. از ۱۵ اردیبهشت تا ۳۰ اردیبهشت؛ یعنی کنتراستی در نور وجود ندارد. این بسیار مهم است، اما متأسفانه خیلی از عکاس‌های ما آن را درک نمی‌کنند. من در عکاسی فقط نور را می‌بینم. مهم‌ترین عنصر عکاسی نور است که باید آن را شناخت. امروزه یک عکاس با دوربین دیجیتال را بیاور که بتواند عکس عرق‌کرده بگیرد، نمی‌تواند. ممکن است بتواند، اما کیفیت ندارد؛ زیرا نور و نمی‌تواند کادربندی را درک کند. کادربندی نیز بسیار مهم است.

  • از عکاسان و دوستان هم دوره‌ای کدام را قبول داشتید؟

عکاس‌های جدید و برخی قدیمی‌ها نور را نمی‌شناسند. عکاسی موگه بهترین عکاسی بود که من دیدم. کسی را نیز زیر دست خودش قبول نمی‌کرد؛ زیرا نمی‌توانست خواست‌های او را برآورده کند. ما خودکفا بودیم و با آزمون و خطا تجربه کسب می‌کردیم، نه این‌که به ما تعلیم بدهند. وارد تاریکخانه که بخواهی بشوی دو سال طول می‌کشد که چشم‌ها به نور قرمز آن‌جا عادت کند. آن‌جاست که واقعا می‌توانید نور را ببینید و درک کنید. بعضی‎ها وقتی می‌خواستند یک عکس سیاه و سفید چاپ کنند، فقط یک فرمول دارو را می‌زدند. من دارو‌های فله‌ای را قبول داشتم، خودم درست می‌کردم؛ زیرا دارو‌های صنعتی را کافی نمی‌دانستم.

  • آیا این دارو‌ها را به شاگردانت یاد دادی؟

خیر یاد نمی‌دادم من خودم کار خودم را انجام می‌دادم. وقتی من هنرم را به کسی بدهم آن هنر ارزش ندارد. آن‌ها باید خودشان یاد می‌گرفتند.

  • امروزه نیز عکس می‌گیرید؟

خیر عکس نمی‌گیرم، اما برای عکاس‌ها آلبوم می‌زنم یا کمکشان می‌کنیم، اما برخی از آن‌ها وقتی ایرادشان را می‌گوئیم، قبول نمی‌کنند. آن‌ها حتی دیافراگم را نمی‌شناسند و فقط بلدند عروس و داماد را این طرف آن طرف کنند و عکس بگیرند. من هنری در عکاسی آن‌ها نمی‌بینم.

شاید دوست بدارید :
  • مغازه‌ای که خریداری کرده بودید چه سرگذشتی داشت؟

من شش سال پیش آن‌جا را واگذار کردم. در سال ۱۳۵۷ مغازه را با یک نفر شریک شدم و شش سال پیش بقیه مغازه را نیز به او واگذار کردم.

  • یک مقدار از تاریخ عکاسی همدان بگوئید.

یونان در خیابان بوعلی بود، متروپل پائین‌تر از آتلیه یونان بود، متأسفانه اسم اشخاص را زیاد یادم نمی‌آید. یک رفیق نیز داشتم عکاسی آرانوش  که به او نوشیک می‌گفتند. صاحب عکاسی هاله که با او رفت‌و‌آمد زیادی داشتم، عکاسی کلمبیا در خیابان باباطاهر، عکاسی سورن در خیابان بوعلی، آقای واو عکاسی کریستال، عکاسی غلامحسین شایگان، سیدی و نهمین عکاس همدان من بودم که سال ۵۷ سه‌دانگ از مغازه را سی هزار تومان فروختم. آن موقع پول باارزشی بود و به پول احتیاج داشتم و دنبال یک همکار خوب بودم.

  • عکاسی خبری نیز انجام دادید؟

خیر من فقط عکاسی پرتره انجام می‌دادم. عکس‌های خبری را زنده‌یاد محمدمهدی استعدادی می‌گرفت؛ زیرا من عکاسی را پیش کسی یاد گرفتم که عکاس پرتره بود و با نور همه کار می‌کرد. متأسفانه خیلی از عکاس‌ها روتوش را یاد نمی‌گرفتند. هرکسی‌ هم که بلد بود حرفه‌ای نبود. عکس‌های قدیم آن‌قدر باکیفیت بود که ۵۰۰ سال عمر داشت؛ زیرا کاغذ‌ها نقره داشت. تمام این عکس‌ها که  از قدیم می‌بینید، فوری هستند. به جای فیلم عکس می‌رفت. سال ۱۳۳۰ با شیشه کار می‌کردند، اما زمانی که من وارد کار شدم فقط عکاسی سورن با شیشه کار می‌کرد.

  • از شخصیت‌های مهم از چه کسانی عکاسی کردید؟

بیشتر شخصیت‌های مهم سرهنگ‌ها و تیمسارها بودند پزشکانی مانند منصور و اساتید دانشگاه

  • یک زمانی لباس‌های کابویی مد بود. آیا شما از آن‌ها داشتید؟

خیر ما لباس مخصوصی نداشتیم، اما برای مشتری‌ها کراوات گره می‌زدیم و آن‌جا به پوشیدن لباسشان کمک می‌کردیم. من هیچ وقت خودم را برای مشتریان نمی‌گرفتم و با آن‌ها درست رفتار می‌کردم. آن‌ها نیز عکس‌های زیادی می‌گرفتند و پول زیادی در می‌آوردیم. امروزه نمی‌توان مانند آن دوره پول درآورد. روزهایی بود که ۱۵۰ تا عکس می‌گرفتم و ۲۵۰ تا نیز تکراری داشتم که سرجمع می‌شد ۴۰۰. روزهایی می‌شد که نمی‌توانستیم پول بشمریم و تمام پول‌ها را داخل گونی می‌ریختیم. درآمد آن زمان فوق‌العاده بود. دیجیتال کار را خراب کرد و من هم دیگر عکاسی نکردم؛ زیرا هنر عکاسی زیر سوال رفت. هرکسی می‌تواند با دوربین دیجیتال عکاسی کند

  • دوربین‌های شما الان کجاست؟

گذاشتم داخل آتلیه‌ها. یک سری از دوربین‌هایی که دارم آن‌قدر با آن‌ها عکس گرفته‌ام که جای انگشتانم روی آن‌ها مانده است.

  • بعد از رضا موگه کدام عکاس‌ها را قبول دارید؟

رضا موگه عکاس حرفه‌ای بود. حاج جواد قلی‌زاده بلد بود، من چه عکس‌هایی را می‌پسندم. شاگردهای خودم هم خوب بودند.

  • عکاسی بعد از انقلاب چه تغییراتی کرد؟

قبل از انقلاب بدون حجاب راحت عکس می‌گرفتند، اما بعد انقلاب حتما باید حجاب سر می‌داشتند یا
دامادها نیز در آن زمان فرق می‌کردند. تمام کارها حساب شده بود. قبلا ما زمان عروسی از تمام خانواده عکس می‌گرفتیم، اما الان فقط از عروس و داماد عکس می‌گیرند.

  • آیا فیلمبرداری نیز کردید؟

این‌که دنبال بقیه بیفتم در شخصیت من نبود. برای فیلم‌گرفتن از آن‌ها یا هنگام شام‌خوردن از آن‌ها فیلم بگیرم. یک هنرمند با فیلمبردار فرق دارد، حتی فیلمبردار نیز باید کارش را بلد باشد و دنبالش برود. حتی باید به هندوستان برود و با شیوه‌های فیلمبرداری آن‌ها آشنا شود.

  • سفر خارجی هم رفتید؟

انقلاب که شده بود، به روسیه رفتم تا کاغذ عکاسی بیاورم و خودمان آن را تولید کنیم اما آن‌جا متوجه دوربین دیجیتال شدم و دیگر این‌کار را نکردم؛ چون می‌دانستم با دوربین دیجیتال هنر عکاسی نابود خواهد شد. کاغذهای عکاسی نیز ژلاتین بودند. در کل زمانه عوض شد؛ مانند این‌که نان تنوری کجا نان دستگاهی کجا!

  • در کشورهای که رفتید عکاسی کردید؟

عکاسی نکردم، اما به عکاسی آن‌ها دقت کردم، دیدم که آن‌ها از چند پرژکتور استفاده می‌کنند. باید تحقیق کرد. در هر کاری بخشی از این هنر عکاسی را از استادمان جواد عظیمی دارم. آن زمان حتی اگر اندازه یک تشت عکس چاپ می‌کردیم، یک دانه عکس خراب بود، مجبور بودیم دوباره عکس‌ها را بگیریم.

  • خارج از آتلیه نیز عکس گرفتید؟

بله زیاد گرفتم یک دوربین داشتم، خریده بودم هزار و ۵۰۰ تومان که با آن از بیرون نیز عکاسی می‌کردم. همان‌جا بود که متوجه شدم نور چه کارهایی می‌کند. یک‌ دوربین آر بی خریدم ۴ هزار و ۵۰۰تومان. آن زمان خیلی پول بود، اما عکاس‌های جدید ما را تحویل نمی‌گیرند و حتی عکاسی ما را هیچ‌جوره قبول ندارند.

  • امروزه با اتحادیه همکاری می‌کنید؟

اتحادیه هرلحظه هر کمکی بخواهد، من هستم. حتی چند روز پیش در جشن پنجاه سالگی اتحادیه نیز شرکت کردم.

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.