محیط زیست، عشقِ دهه هشتادی‌ها

محیط زیست از بزرگ‌ترین دغدغه‌های دهه هشتادی‌هاست

0

همدان‌نامه: در میان انبوه چالش‌هایی که کشور ما درگیر آن است، از دید مدیران، بی‌اهمیت‌ترین موضوع محیط زیست است، اما دهه هشتادی‌ها به این درک رسیده‌اند که حتی اگر در بهترین کشور دنیا زندگی کنند، اما نتوانند درست نفس بکشند، زندگی مطلوب غیرممکن است. دهه هشتادی‌ها در این صفحه از دغدغه‌های محیط زیستی خود می‌گویند.

*زیستن به موازات طبیعت

*دهه هشتادی‌ها برای محیط زیست نگرانند

*مبینا شجاعی

در خیابان قدم می‌زدیم و هر درختی که سر راهمان بود، به آغوش می‌کشیدیم تا سنش را بفهمیم؛ در مقاله‌ای که من و دوستم خوانده بودیم، گفته شده بود: «زمانی که یک درخت را بغل می‌کنی، اگر دست‌هایت به هم برسد یعنی درخت کمتر از صد سال و اگر نرسد یعنی بیشتر از صد سال دارد». ما سن تقریبی هریک از درختان را حدس می‌زدیم و برایشان اسم می‌گذاشتیم: «خوشبرگ، سیاهشاخه، شهرلانه و سبزک». همین‌طور فهرستمان بلندتر و بلندتر می‌شد و زمانی که به خانه برمی‌گشتیم، جیب‌های کوله‌پشتی پر از زباله‌های خوراکی بود که مامان همیشه بابتش با ناراحتی می‌گفت: «نمی‌دانم این کیف است یا آشغال‌دانی؟». اما ما فقط سعی داشتیم که زباله‌هایمان را در خیابان و بوستان‌ها نریزیم تا آسیبی به محیط زیست وارد نشود. دوست دیگری هم داشتم که دست‌هایش همیشه برای چیدن گل‌های زیبایی که در فصل بهار می‌دید، آماده بود و کندن، پرپرکردن و به زمین انداختنِ گل‌ها تفریحش بود، این اصلی‌ترین دلیلِ دعواهای ما بود. البته من می‌دانم که محیط زیست بسیار گستره‌تر از درخت‌های سر راه و بوستان محله‌مان است، اما خوب است که ما درست رفتار کردن با همین محیط زیستی که در طول روز با آن ارتباط داریم را یاد بگیریم و به دیگران نیز آموش دهیم و نظرشان را راجع به محیط زیست بدانیم، پس شروع به پرسیدن دیدگاه دهه هشتادی‌ها درباره محیط زیست کردم.

قهر طبیعت با ما

عادل در پاسخ به من می‌گوید: «اگر این چنین پیش برود، ما در چند سال آینده دیگر هیچ محیط زیستی نخواهیم داشت و احساس می‌کنم طبیعت با ما قهر است، چون روزانه تعداد زیادی از حیوانات را می‌کشیم و از آن‌جایی که طبیعت حیوانات را مانند فرزندانش می‌داند هر آزاری به آن‌ها مساوی با دورشدن بیشترِ طبیعت از ماست و به‌نظرم اتفاقاتی مانند خراب شدن آب‌ و هوا، طوفان، زلزله‌ و…اثرات کارهای خودمان است».

عادل ادامه می‌دهد: «من به‌عنوان یک نوجوان، تمام سعی‌ام را می‌کنم که در کنار طبیعت زندگی کنم نه بر روی آن و در آخر وقتی کلمه محیط زیست را می‌شنوم، اولین تصویری که به ذهنم می‌آید چهره‌ پیروز (یوزپلنگ ایرانی) با آن چشمان قشنگش است».

بلایی که ما بر سرش آوردیم

پس از عادل به سراغ کانیا می‌روم. او نیز در پاسخ به پرسش من می‌گوید: «محیط زیست؟ به لطف ما موجوداتِ اشرف مخلوقات، چیزی از آن باقی مانده؟ بوستان‌ها و فضای سبز که اگر رفتگر یا پاکبانی وجود نداشت، پیش از این از بین رفته بودند. این‌ها به کنار، آن دشت‌ها و باغ‌هایی که رفتگر یا پاکبان ندارند تا کسی تمیزشان کند تکلیفشان چه می‌شود؟».

کانیا ادامه می‌دهد: «سنم کمتر بود، برای اولین‌بار یک پلاستیک پر از زباله چیپس و پفک را گوشه یک درخت رها کردم. وقتی به خانه برگشتم، مادرم متوجه کاری که کردم، شد و تقریبا یک هفته‌ای برای تنبیه خبری از هله‌هوله‌های خوشمزه‌ای که جانم به آن‌ها بسته شده بود، نبود. چندسال بعد وقتی پدربزرگم می‌خواست در باغ پر از درخت گردواش یک خانه باغ درست کند، متوجه شدم که باید قبل از ساختن خانه، محلی که می‌خواهند خانه را آن‌جا بنا کنند، آتش بزنند تا علف‌های هرز از بین بروند، اما از نظر من فقط علف‌های هرز از بین نرفت، بلکه آن گل‌های بنفش خوش رنگ مورد علاقه‌ام نیز در آن آتش سوخت، تقریبا کل روز را گریه کردم و تصمیم گرفتم، مدت طولانی با پدربزرگم قهر و روزه سکوت بگیرم».

اما من مطمئنم بیشتر بچه‌ها در کودکی چنین حس‌هایی را نسبت به محیط زیست داشته‌اند و کاری برای جلوگیری از اتفاق‌های آسیب‌رسان به طبیعت از دستشان بر نمی‌آمد. اما حالا آن‌ کودکانی که درموردشان حرف می‌زنیم بزرگ و بالغ شده‌اند و در تلاشند تا از محیط زیستی که اگر از بین برود انسان‌ها نیز از بین می‌روند، حفاظت کنند و به حیوانات عشق می‌ورزند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.