مردی از جنس مهربانی

0

*کیوان کاظمی

*عضو شورای انجمن خوشنویسان همدان و مدیرمسئول آموزشگاه خوشنویسی چلیپا

در کودکی به واسطه علاقه‌ای که به هنر خوشنویسی داشتم توسط پدرم به زنده‌یاد استاد حسین رنجبران که دوست و همکار ایشان در مدارس راهنمایی بودند، سپرده شدم تا به فراگیری این هنر بپردازم.

زنده‌یاد استاد رنجبران با مهربانی‌ای که داشتند به تعلیم بنده در کلاس‌هایی که آن زمان در یک ساختمان قدیمی واقع در ابتدای کوچه عبدل (پاساژ هما) دایر بود، پرداختند.

فصل‌ها می‌گذشت و من هم‌چنان در حضور ایشان به فراگیری مشغول بودم، خاطرم هست استاد یک خودروی هیلمن زردرنگ داشت که در زمستان‌های پربرف آن سال‌ها زمانی که کلاس به درازا می‌کشید مرا چون فرزند خویش با خود همراه می‌کرد و به منزل می‌رساند، حس خوبی که شاید کمتر کسی آن را تجربه کرده باشد.

استاد رنجبران اخلاقی خاص داشت، لوطی و خاکی، درویش‌مسلک و صادق و بسیار رک‌گو بود، عاری از رنگ و ریا و شیله و پیله. هرچه بود خودش بود، چون آئینه صاف و صادق، بی‌آلایش و تکبر.

زنده‌یاد رنجبران، هنرمندی معتقدی بود، هم به باورهای اعتقادی خود و هم به ارزش‌های انسانی پایبند. یاد ندارم بی‌وضو دست به قلم زده باشد، که این مطلب از باور ایشان به تقدس قلم و مرکب داشت.

خط خوب و حال نیکوی باطنی، از ایشان استادی مصمم و سخت‌گیر ساخته بود، استادی که ایرادها را ندیده نمی‌گرفت و با بیانی شیرین و لهجه همدانی «سره خور» همراه با چاشنی طنز و شوخی آن‌ها را بیان می‌کرد تا کودکی چون من بیش از پیش مشتاق شود، مصداق بارز این مشقی که به من داد:

درس معلم ار بود زمزمه محبتی

جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را

مردی از جنس مهربانی، پاک و صادق که این روزها مشابهش را کمتر می‌توان یافت.

روزی از سختی مشق گله‌مند بودم و مضطرب و البته در دنیای کودکی دنبال بهانه‌ای که کم‌کاری خود را بپوشانم، مطلب را فهمید و بی‌هیچ ملامتی تنها برایم نوشت: «کاغذ و مرکب را نباید مذمت کرد، بلکه باید زحمت کشید».

این جمله چنان در روح و جان کودکی ده ساله نشست که هنوز هم در سن ۴۵ سالگی صدای زنگ قلمش در زمان کتابت این کلام در گوششم طنین‌انداز است، جمله‌ای که بارها به یاد ایشان، در کلاس به هنرجوهای خویش گفته‌ام تا شاید همان اثر را در جان ایشان بگذارد، هرچند قدرت کلام ایشان را ندارم.

معتقدم انتخاب موضوع برای مشق بسیار مهم است و ایشان می‌دانست چه بنویسد، مانند این بیت:

هرکه عیب دگران نزد تو آورد و شمرد

شاید دوست بدارید :

بی‌گمان عیب تو را پیش دگران خواهد برد

اکنون که از ایشان می‌نویسم، بغضی غریب گلویم را می‌فشارد، خاطرات خوب دوران کودکی و آن حال خوب استاد، چهره خندان و مردانه ایشان خوب در ذهنم هست جوان بود و سرشار از زندگی و عشق.

شاید کمتر کسی از شاگردانش چون من این‌گونه قرابت و نزدیکی با ایشان داشت و این مدیون رفاقتی بود که با پدرم داشتند و معاشرتی که خارج از کلاس و مدرسه با ایشان داشتیم، زنده‌یاد رنجبران دستی هم در پرورش گل و گیاه و درخت داشت، پدر نیز چنین بود و این امر باعث می‌شد در زمانی که فصل کاشت گل و پیوند درخت‌ها بود با پدر به منزل ایشان می‌رفتم و ساعت‌ها مشغول کار می‌شدند و من تماشا می‌کردم.

سال‌ها گذشت تا زمان بازنشستگی از مدرسه فرا رسید، این دو رفیق کمتر از حال هم خبر می‌شدند، اما من هم چنان به واسطه خوشنویسی در ارتباط با استاد بودم.

خاطرات بسیارند و مجال کم، تنها به این آخرین دیدار بسنده می‌کنم:

مهرماه ۹۸ هفته خوشنویس، در برنامه‌های انجمن خوشنویسان دیدار با پیشکسوتان را گنجانده بودیم، عصر هنگام به منزل استاد رفتیم، با روی باز پذیرای ما شد.

همیشه مرا به اسم کوچک صدا می‌کرد، در جمع آن روز مرا خطاب کرد که راه آشپزخانه را می‌شناسی زحمت پذیرایی با خودت.

واقعا این جمله بسیار دلنشین بود، حس خودی بودن، حس نزدیکی برایم دلنشین بود، آن روز قرار بود زمان کوتاهی در حضورش باشیم، اما گرما و صفای وجودشان باعث شد بیش از دو ساعت مهمان خانه‌اش باشیم.

با ذوقی مانند کودکان که نقاشی‌های خود را به دیگران نشان می‌دهند، حجم بزرگی از کارهای چند دهه تلاشش را به میان گذاشت و ما ساعت‌ها مشغول تماشا شدیم. متواضعانه گفت: «هرکدام را دوست داشتید بردارید هرچند ناقابل است…» همین قدر خالص و بی‌ریا.

آن روز گذشت و تنها عکس یادگاری که در انتهای روز گرفتیم، پایانی شد بر سال‌ها هم‌نشینی با استاد حسین رنجبران عزیز.

تا سال ۹۸ که جهان درگیر کرونا شد و همه دیدارها تعطیل شد و این بیماری لعنتی گریبان‌گیر خوشنویسی همدان هم شد تا استاد رنجبران را از ما جدا کند، تا بیاد داشته باشیم که دم غنیمت شمریم چراکه به چشم برهم زدنی عزیزی از کنار ما رخت خواهد بست، یادمان باشد که برای مهربانی کردن چقدر فرصت کم است…

استاد حسین رنجبران از میان ما رفت و یاد و خاطراتش و آثارش برای ما میراثی شد ماندگار، تنها می‌توان گفت:

رفتی و رفتن تو آتش نهاد بر دل

از کاروان چه ماند جز آتشی به منزل

روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد…!

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.