*احسان فکا
*نویسنده
میدان امام، اول تختی، دبیرستان شهید حاجی بابائی، شهریزاده، اسم کوچکش را به یاد ندارم. پسرش را چرا، خسرو شهریزاده، موهای بلندی داشت و سیاه، سبیلی پرپشت و صورتی که تمام سال سه تیغ بود. معلم ریاضی سال اول دبیرستان ما بود و البته هممحلی و همکار پدرم و مادر. تلویزیون هم جمعهها سینمایی داشت و آن جمعه قرعه به اجارهنشینها افتاده بود. شنبه شهریزاده که خشونتی پنهانی و جذبهای آشکار برای خودش به هم زده بود رفته بود سر کلاس قبلی ما و از بچهها پرسیده بود کی اجارهنشینها رو دیده و خیلیها دیده بودند و خواسته بود از فیلم و معنیاش بگویند و همه چون چهارپای دراز گوش در گل بر و بر نگاهش کرده بودند که مگر فیلم هم معنی داره و شهریزاده خشمگین تمام کلاس مثلثات را به شرح اجارهنشینها سپری کرده بود. مبصر کلاس قبلی سر صف ساندویچهای سیبزمینی بوفه ماجرا را برای رفیقش گفت و من تمام وقت به معنای فیلم از نگاه معلم ریاضی مشترکمان پی بردم. زنگ بعدی مثلثات بود و شهریزاده سر رسید و دستی به موهای پرپشتش کشید و پرسید اجارهنشینها رو کی دیروز دیده؟ دستها بالا رفت که ما آقا اجازه ما.
معنی فیلم چی بود؟ کی میدونه؟ همه گنگ خواب دیده و دست من در هوا که ما آقا.
- بگو فکا.
من با آب و تاب شرح دادم که اون خونه جامعه طبقاتی ایرانه و هر طبقهاش یه قسمتی از جامعه است و نقدشهریزاده را با لحن خودم بستهبندی کردم و تحویلش دادم و با لبخند اسکندر مقدونیوار نگاهش کردم و همکلاسیها مبهوت، سر به تحسین تکان میدادند.
- آفرین فکا. آفرین.
برق خوشحالی در چشمهای شهریزاده دوید
- آقا اجازه ما قصه هم مینویسیم، تو روزنامه دیواری مدرسه هم چاپ کردیم.
- آفرین پسر!
از هفتهی بعد نیم ساعت اول کلاس نقد فیلم بود و دستور زبان سینما
رج زدن و اندازهی نماها را از شهریزاده آموختم که آخر سال رفت و باز نیامد.
بعدها از بابا شنیدم که به مشکل خورده و تعلیق شده و از همدان مهاجرت کرده و در کرج تدریس کنکور میکند.
با هزار زحمت پیدایش کردم. پنج، شش سال بعد، سال هفتاد و شش انگار که اولین تئاترم را ساختم، دعوتش کردم، تلفنی، تالار مولوی، جشنواره تئاتر دانشجویی.
پسرش خسرو را با دسته گلی فرستاد: بابا سلام رسوند، این گلها رو داد خدمتتون، کار داشت، معذرتخواهی کرد. خیلی اجرای خوبی بود. دستتون درد نکنه
سالهاست اسم مهرجویی میشود گاو و هامون و اجارهنشینها و لیلا و بعد شهریزاده
با شرف مردی که کاش ببینمش و بگویم چه قدر مدیونش هستم
و البته از جبر و مثلثات و هندسه تحلیلی بیزار