من و پرویز
*هوشنگ جمشیدآبادی
*نویسنده و پژوهشگر
گمان نمیکنم اندیشههای نویسنده و پژوهشگری مانند پرویز اذکایی نیازمند معرفی باشد. نمیتوانم درباره همه تعلیمات و زندگینامه و روش و موضوع فلسفی و اصول فکری او سخن بگویم.
درباره مناظرات سیاسی بحث نخواهم کرد و از تفکرات سیاسی که در پارهای از روشنفکران ما دیده میشود، چشم میپوشم. در اینجا میخواهم گفتاری و مطلبی که مربوط به زندگی اوست، اطلاعات و دورنمایی از آنچه که من درگذشته با او داشتهام، بگویم و بدهم. او هم اگر بود، در این مورد با من همداستان بود و تأیید میکرد. از آنجا که من چندین با او همنشین بوده و رفاقت داشتهام.
پرویز، اصل آن «ابهرویز» است بهمعنی پیروز (مظفر و فاتح) پادشاه ساسانی، خسرو پرویز نیز بههمین نام است.
نظامی گنجهای میگوید:
از آن شد نام آن شهزاده پرویز/ که بودی بر همه چیزی برآویز
پدر در خسروی دیده تمامش/ بنهاده خسرو پرویز نامش
او روی جلد کتابها و نوشتههایش، خود را سپیتمان نامیده که نام خانوادگی اشو زرتشت است؛ بهمعنی سپیدگون. در میان رودها و کوهها و دشتهای ایران این نام دیده میشود.
پرویز آدم اندیشهورزی بود. آموزش او بیشتر در کارهای تحقیقی و پژوهشی بود و همواره کوشش داشت درست و مناسب و بایسته کسی یا چیزی را معرفی کند.
از کارهای مهم پرویز، به تحقیق در زندگی بعضی از شخصیتهای علمی و تاریخی و ملی ایران می توان اشاره کرد و در این رشته علائم مخصوص و طرز سخن بهخصوصی دارد که آمیخته با کلام عربی و گاه سخن صریح فارسی است.
«محمدکاظم اذکایی» مدیر مدرسه، دو پسر داشت و سه دختر. احمد برادر دیگر پرویز بود که حضوری ساکت و آرام داشت. آدمی فروتن و کمحرف بود. محمدکاظم اذکایی از شخصیتهای فرهنگی همدان، با تیپ و قواره خاص، با کلاه و کراوات و علاقه خاصی به ادارع مدرسه و تدریس داشت.
من با پرویز در دانشگاه تهران، دانشکده ادبیات در سالهای ۱۳۴۳-۱۳۴۴ و ۱۳۴۷-۱۳۴۸ همکلاس بودم. من در دانشکده حقوق سیاسی و ادبیات در کنکور پذیرفته شدم و از آنجا که در آموزشوپرورش تدریس داشتم، نمیتوانستم همهوقت در کلاس دانشکده حقوق حاضر باشم و چنان پسندیدم که در دانشکده ادبیات در رشته تاریخ ادامه تحصیل دهم.
من و پرویز و همه دانشجویان در موقعیت خوبی بودیم، دوران خوب و خوشی بود. زندگی چندوجهی داشتیم و افزون بر درسخواندن، تفریحاتی را در برمیگرفت. من و پرویز و نصراله عبادی با هم آمیزش داشتیم، نصراله در دانشکده هنرهای زیبا دراماتیک میخواند، ما در رشته تاریخ بودیم. آنچه ما آموختیم به وجود ارزشمند استادانی بود که نامشان در همهجا بهخوبی یاد میشود. این استادان همه دارای دکترای تحصیلی بودند. دکتر «احمد بهمنش» رئیس گروه تاریخ مدرس مصر قدیم، بینالنهرین، یونان و روم و قرون وسطا، دکتر غلامحسین صدیقی جامعهشناس، دکتر بیانی؛ تاریخ جدید، تفوق اسپانیا و دیگر دولتهای اروپایی در جهان، دکترعباس زریابخویی؛ تشکیلات دولت سامانیان و غزنویان بهزبان انگلیسی، دکتر بینا؛ رئیس دانشسرای عالی، تاریخ قاجاریه و تاریخ دیپلماسی، دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی؛ تاریخ پس از اسلام، دکتر فاروقی؛ جریانهای بینالمللی و تاریخ معاصر در ده جلد، دکتر شیرین بیانی؛ ایران باستان، دکتر رضوانی؛ تاریخ مشروطه، دکتر سادات ناصری؛ ادبیات فارسی، دکتر علی نقی منزوی؛ تدریس عربی، خانم آمریکایی؛ مکالمه و انشا انگلیسی، دکتر ستوده؛ تاریخ مغول و جغرافیای سیاسی و دکتر کاظم ودیعی؛ جامعهشناس و استاد جغرافیا.
پرویز اذکایی، پژوهشگری پرکار بود که از ارزشهای فرهنگی و ملی او یاد میشود که میتواند برای جامعه ایران سودمند باشد. ما در سال ۱۳۴۸ دانشکده را پشت سر نهادیم. پس از دانشگاه، واقعیتها و رویدادها و آنچه در دنیای بیرون میگذشت، هریک از ما و دیگران را بهسویی سوق داد. جامعه نیز رنگ و فضای دیگری به خود گرفت. میان مفاهیم و برداشتها و دید جامعهشناختی ما و تاریخی و نوع فرهنگپذیری ما فاصله افتاد. من دیگر چندان پرویز را ندیدم. او چندان اهل بازیها و ورزش نبود. این کمبود در زندگی بعدی او تأثیر ناگوار بر جا نهاد که متأسفانه سبب ناتوانی و بیماری او شد.
فقدان و نبودن او سبب تأسف و اندوه ماست. در گذشت این کاروان عمر، ما با همسفرانی همراهیم که مقصد مشترکی را با هم میپیمائیم. همراهی و همنشینی و رفاقتها یک سلسله عواطف و انگیزههای دوستانه در ما بهوجود میآورد که بهصورت یادها و خاطرهها در ما میماند. یادآوری آن خاطرهها و فقدان آنچه که بوده و اکنون از میان ما رفته، ما را متأثر و اندوهگین مینماید.