مُکاری‌های سَرِ اَهلِ قبور (همدان)

2

*مهدی به‌خیال

*نویسنده و پژوهشگر

در این مقاله سعی بر این داشته‌ایم تا هویت و پیشینه (ـ تاریخ اجتماعی) یکی از قدیمی‌ترین محلات همدان را به‌طور اختصار مورد واکاوی قرار دهیم. شمال این محله که از خیابان‌ باباطاهر (لااله‌الاالله) انشعاب می‌گیرد و جنوب آن تا باغ رضوان/ باغ ایرانی (سر اهل قبور سابق/ گورستان) امتداد پیدا می‌کند با نام «سر اهل قبور» شناخته می‌شده است.

مهدی به‌خیال- نویسنده و پژوهشگر
مهدی به‌خیال- نویسنده و پژوهشگر

برای بررسی این محل چند دوره زمانی مختلف در نظر گرفته شده است. نخست بعضی از کسبه‌ای که در بین سال‌های ۱۳۰۰ تا ۱۳۵۰ ﻫ..ش. در این منطقه مشغول بوده‌اند، بررسی شده است. در ادامه، توضیحی مختصر پیرامون «کاروان‌رویی» که شغل اصلی سکنه سر اهل قبور طی سال‌های ۱۲۵۰ تا ۱۳۵۰ بوده‌ است، اشاره می‌رود. در پایان به منزلت اجتماعی خاندانی پرداخته می‌شود که نسل در نسل در حرفه چارواداری (چهارپاداری) جزو معتمدان و زحمتکش‌ترین اقشار آن روزگار به‌حساب می‌آمده‌اند؛ جد اعلای آنان زاده و پرورده این منطقه از شهر بوده‌ است. آنان با نام «مُکاری/ برقیان» شهره‌ خاص و عام بوده‌اند و با چهارپایان خود بارهای تجاری را از شهری به شهر دیگر حمل می‌کردند، و رفته‌رفته بخشی از این خاندان بنا به مقتضیاتی که در ادامه به آن اشارت خواهد ‌شد، به برقزدگان مشهور شدند که در پایان زنجیره تباری این خاندان را می‌آوریم.

باید گفت در نگارش این مقاله، علاوه بر گفته‌های شفاهی (به‌خصوص پدرم/ علی‌اصغر به‌خیال) از اسناد (مصالحه‌نامه، وصیت‌نامه، عقدنامه، اجاره‌نامه، سیاهه) باقیمانده خاندان مُکاری/ برقیان که ساکن سر اهل قبور بوده‌اند و راهنمای شهر همدان (نشریه دایره جغرافیایی ستاد ارتش ۱۳۳۱)، روزنامه اطلاعات غرب (چهارشنبه ۲ اسفند ۱۳۵۱، ص ۱) و نیز دیگر منابع بهره‌ها برده‌ام.

خیابان لااله‌الاالله (باباطاهر)

یکی از شش خیابان میدان مرکزی همدان که در گذشته به امامزاده عبدالله ختم می‌شد با نام خیابان «لااله‌الاالله» (باباطاهر کنونی) شناخته می‌شد، اگرچه نام رسمی آن در نقشه‌ای که در دهه ۱۳۲۰ ﻫ.ش. ترسیم شده «منوچهری» (قدیماً «میلچَری») و در دهه ۱۳۳۰ باباطاهر ثبت شده است. البته طرح‌ریزی خیابان از سال ۱۳۱۰ شروع شد، و ما در این قسمت از نوشتار سال ۱۳۰۰ به بعد را مورد بررسی قرار د‌اده‌ایم، و اگر از عنوان خیابان نام برده می‌شود، به دلیل ترسیم کردن بهتر منطقه موردنظر است. باری، در سمت چپ (ضلع جنوبی) ابتدای خیابان لااله‌الاالله «کتاب‌فروشی مروج» (عباس مروج) بود. در ادامه که به سمت پایین می‌آمدیم نرسیده به امامزاده عبدالله در نزدیکی مسجد بهبهانی‌ها چلوکبابی باستان بود؛ بعد از آن کوچه‌ای بود که با نام درِ حکیم‌خانه (کوچه‌/ راستای حکیم‌خانه) شناخته می‌شد. این کوچه به‌موازات راستای مظفریه (کنونی) تا نزدیکی مسجد حاج احمد در خیابان عباس‌آباد (شریعتی کنونی) بود که اکثراً حکمای کلیمی در آن‌جا مشغول به طبابت بودند. قدری پس از راستای حکیم‌خانه، خانه عذرا عودی و یکی دو مغازه بود و بعد «بازارچه شاهرضایی»، سپس «استودیو کلمبیا» که صاحب استودیو، عکاسی بود ارمنی. وی بعدها از ایران رفت؛ اما قبل از ترک وطن آتلیه را واگذار کرد به شخص دیگری، از این‌رو استودیو کلمبیا به «عکاسی اسلامی» تغییر نام پیدا کرد. بعد از عکاسی اسلامی داروخانه (پسر و پدر) ناصری (بعدها شد قهوه‌خانه)، کوچه سنگ‌تراش‌ها (شهید سماواتیان کنونی) که تا همین اواخر (۱۳۸۵) هم یکی دو مغازه سنگ‌تراشی در آن‌جا وجود داشت؛ در نبش کوچه، عطاری آمدنقی (= آقا محمدنقی)، حاج مَدآقای عطار، سبزی فروشی، عطاری کَل (= کربلایی) جعفر رستمی، نانوایی سنگکی سید مهدی، جگرکی، و سپس مسجد میرزا داوود (ورودی در پیرگرگ/ پیرگرگی، حمام کلیمی‌ها، دبستان شاهپور و کوچه فیلخانه) بود. در ادامه خیابان بعد از مسجد میرزا داوود دکان‌های کل (کربلایی) قاسمعلی یوسفی، دادفرما (پدر محمود جوراب‌باف)، جوراب‌بافی محمود دادفرما (بعدها در سال ۱۳۴۶ کتاب‌فروشی حقیقت)، سلمانی و سپس خانه شخصی بتول ابوالقاسم (مرتبط با علی وکیل) و بعد از آن «کاروانسرای نبی‌ کریمی» بود که هنوز به‌صورت نیمه‌مخروبه باقی‌مانده است.

امامزاده عبدالله همدان
امامزاده عبدالله همدان

اما در ابتدای سمت راست (ضلع شمالی) خیابان فروشگاه ارمغان بود که متعلق به شاکری نامی بود که وی در آن‌جا ظروف سفالی می‌فروخت. بعد از فروشگاه وی تعدادی دیگر مغازه بود از قبیل پرنده‌فروشی تا کاسه‌بشقاب فروشی بعد از این مغازه‌ها به ورودی راسته پیغمبر (داخل کوچه مدرسه علمی، مسجد کلیمی) می‌رسیدیم؛ قدری بعد از آن سلمانی، مطب دکتر سعید ناصری، محضر عقد و ازدواج مُغیث سپس «کاروانسرای مجید امیدی» بود که در ابتدای کوچه جراح‌ها (کلیمی‌نشین) قرار داشت و در اوایل سلطنت پهلوی مدتی زندان نظمیه بود با اشتهار به «دوساق‌خانه»، و در همان حوالی نخ تابی (چرخ تابی) و «کاروانسرای گوهریان» بود که بعدها به پارکینگ گوهریان تبدیل شد. در ادامه به کوچه سفیدآبی (مرکز خرید کیش کنونی) می‌رسیدیم که اواخر خانم دکتر ایراندخت میرهادی هم یک‌چند در آن محل مطب داشت.

خاطرنشان می‌سازد که طی سال‌های ۱۳۲۰ـ۱۳۳۰ ﻫ.‌ش. داروخانه لاله‌زار کیوانی و داروخانه بوعلی (حاج حسین عقیقی) و مطب دکترها عزیز سینایی (دیپلمه بیماری‌های داخلی)، محمود سینایی (پزشک مجاز امراض داخلی)، عبدالله تفضلی (پزشک مجاز امراض داخلی) و دفترخانه‌های اسناد رسمی ازدواج و طلاق اسماعیل موثق (سردفتر شماره ۴) و احمد عرب‌زاده (سردفتر شماره ۸) و نیز در بین سال‌های ۱۳۴۵ـ۱۳۵۰ مطب دیگر دکترها محسن یزدی (طب عمومی)، ایرج و ناصر وفایی (طب عمومی)، منصور نورانی، عبدالله مستفیض، عنایت‌الله حافظی، مراد سینایی، موسی مهدیان (رئیس دارالمجانین)، فیروز نعیمان، علی رضوانی، یعقوب یونانی، محمدحسین روناسی، مصطفی کَجائی و متقالچی (طب عمومی) در این خیابان دایر بودند.

بعد از دکان ـ بازار در خیابان باباطاهر (لااله‌الا‌الله) به محوطه امامزاده عبدالله (قدیما «میدان سوم اسفند») می‌رسیدیم که در میان خانه‌های کوچک و بزرگ محصور بود. در سمت راست، دو حمام زنانه ـ مردانه نزدیک محوطه «باغ میرعقیل» قرار داشت که متصدی آن آولا[۱] فرج رحمانی بود، در ادامه گنبد علویان قرار داشت. بعد از آن دیگر کوچه‌پس‌کوچه‌های باریک و دالان‌های تنگ و تاریک بود تا آن‌جا که به مقبره (آرامگاه) باباطاهر می‌رسید. اما سمت چپ (ضلع جنوبی) امامزاده عبدالله کوچه ‌‌باغچه/ خانم‌دراز (خانه‌دراز) بود که می‌شود ابتدای بلوار سپهبد زاهدی (کاشانی کنونی) و در اطراف آن چشمه، حمام و مسجد حاج غلامعلی، شخصی که سازنده هر دو بنا بود، اینک تصویرش بر دیوار مسجد (امامزاده عبدالله کنونی) زینت‌بخش است. در همان نزدیکی چشمه خانه‌دراز و قدری آن‌سوتر مسجد امامزاده عبدالله و باقی خانه‌ها و سیزان‌های کوچک و بزرگ بودند.

گنبد علویان
گنبد علویان

در ابتدای بلوار ماد (زینبیه کنونی) «کاروانسرای اسمعلی‌خان» (اداره آب کنونی) قرار داشت. این کاروانسرا در سال ۱۲۷۰ به همت اسمعلی‌خان مریانجی ساخته شد، و برای اندک زمانی در سال‌های ۱۲۹۵ تا ۱۲۹۶ قرارگاه قزاق‌های تحت امر رضاخان میرپنج بود. رضاخان پهلوی زمانی که در همدان وارد شد در این کاروانسرا مسکن گزید؛ وی در این اوان هر هفته چند بار با حاج شیخ محمد (عالمی) دامغانی دیدار و گفت‌وگو می‌کرد، و در همان دوران بود که می‌گفتند او زنی را به نام صفیه/ زهرا (؟!) از سر اهل قبور صیغه کرد و پس از یک سال طلاق داد. همسری که بعدها به گفته یکی از سالمندان شهر (حاج رضا کمپانی) ساکن شاه ‌عبدالعظیم شد و از طرف رضاشاه مستمری دریافت می‌کرد. همچنین علاوه بر کاروانسرای اسمعلی خان، خانه خود اسمعلی خان هم در این محل قرار داشت. در ادامه «کاروانسرای ابراهیم روشناس»، «کاروانسرای عباس فرخی» (میوه‌فروشی کنونی)، عطاری مشتعلی (= مشهدی علی)، عطاری امامعلی و قهوه‌خانه محمود کاسه بود. محمود کاسه بخش عمده شب و روزش در قهوه‌خانه سپری می‌شد تا آنجا که خلایق می‌گفتند او چند سال است قدم از قهوه‌خانه بیرون نگذاشته است. در ادامه نانوایی سنگکی (علی میرزا فرجی) و حلیم‌پزی عمو حاجی بود.

ورودی کاروانسرای اسمعلی‌خان-سال1350
ورودی کاروانسرای اسمعلی‌خان-سال۱۳۵۰

اما سمت چپ بلوار ماد (زینبیه کنونی) «کاروانسرای صادق ترابیان»، نفت‌فروشی مهدی، عطاری ممد کله بچه، «کاروانسرای نائینی»، کبابی، اصغر بقال، خانه اعیانی حاج رحیم حبیبیان (بعدها پسرانش حاج اسماعیل و کل هادی حبیبیان) و «کاروانسرای یحیی فرخی» بود، در ادامه محوطه‌ای بود که در فصل زمستان در آن‌جا یخ را انبار می‌کردند برای فصل تابستان با نام یخچال حاج حبیب، بعد از آن ورودی سبدباف‌ها با رودخانه گل‌آلود شروع می‌شد. اما پیش از آن‌که وارد سبدباف‌ها شویم از روبروی یخچال حاج حبیب تا اواسط بلوار ماد (میدان فلسطین کنونی) گورستان بود. البته ناگفته نماند که در ابتدای سبدباف‌ها در یک‌چند هم نوانخانه (تالار پیام کنونی) دایر بود، و جنب نوانخانه سنگ‌تراشی دو برادران بود که آنان با نام‌های ابراهیم و اسماعیل شهره و مشغول تراشیدن سنگ‌قبر بودند، و در روبروی نوانخانه «کاروانسرای هاشم سلطان» بود. در مجموع روبروی یخچال حاج حبیب را می‌توان ورودی اصلی گورستان اصلی شهر در نظر گرفت که در آن‌جا ملک یک طبقه‌ و نیمِ ملا عبدالله بروجردی بود؛ مکانی گنبدی شکل با حیاطی نسبتاً وسیع که مشابهتی به مسجد و مدرسه داشت، اما محل زندگی‌اش در کوچه‌ باغچه آخوند بود. همچنین در ورودی این محل اتاقی تعبیه شده بود برای امانت نگه‌‌داشتن اجسادی که خانواده‌های آنان تصمیم داشتند آن‌ها را برای دفن به کربلا ببرند.

کوچه خانم دراز-این کوچه از جنوب امامزاده عبدالله شروع و تا محل چمن چوپان‌ها ادامه داشت. با احداث بلوار آیت‌الله کاشانی این کوچه از بین رفت
کوچه خانم دراز-این کوچه از جنوب امامزاده عبدالله شروع و تا محل چمن چوپان‌ها ادامه داشت. با احداث بلوار آیت‌الله کاشانی این کوچه از بین رفت

 

ملا عبدالله بروجردی در سال ۱۳۱۵ ﻫ.ش. درگذشت (وی سرکرده متشرعان در بلوای «شیخیه» همدان) و در همان محل دفن شد و مقبره حفاظ‌دار او معروف شد به قبرِ آخوند/ قبرِ آقا. پس از چندی در دوم فروردین ۱۳۲۶ شیخ محمد اسماعیل فرزند وی درگذشت و او نیز در کنار پدر آرام گرفت. اما محمد مروج (نوه ملا عبدالله) فرزند شیخ اسماعیل در اواخر دهه ۱۳۴۰ جهت دیدن فرزندش قصد سفر به آلمان را کرده بود از این‌رو تصمیم گرفت پیش از ترک وطن ملک ملا عبدالله را که دیگر ملک موروثی خود می‌دانست وقف حسینیه‌ا‌ی (حسینیه زینبیه) کند. وی در بین سال‌های ۱۳۴۷ـ۱۳۴۸ بود که این ملک را به‌صورت محضری موقوفه حسینیه کرد، و پس از چندی راهی آلمان شد. اما در ۲۱ مرداد ۱۳۵۳ در آن‌جا دچار سانحه تصادف گشت و درگذشت. پیکر او را به همدان منتقل کرده و در کنار پدر و پدربزرگ خود به خاک سپردند. در کنار افراد نامبرده قبور تنی چند دیگر از فقها و علمای همدان ازجمله حاج شیخ محمدباقر بهاری (ذی‌حجه‌ ۱۲۷۵ـ۲۹ شعبان ۱۳۳۳) دیده می‌شود.

قبر آخوند ملاعبدالله بروجردی و شیخ محمد بهاری-همدان-داخل حسینیه زینبیه)
قبر آخوند ملاعبدالله بروجردی و شیخ محمد بهاری-همدان-داخل حسینیه زینبیه)

عبدالله بروجردی همان شخصی بود که در اواخر دوره قاجاریه در همدان زندگی می‌کرد و بر ضد یهودی‌های همدان در سال ۱۲۷۱ ﻫ.‌ش. (۱۳۱۰ ﻫ.ق.) وصله جودی (عسلی) را باب کرد و از هیچ عملی علیه آنان دریغ نکرد چندان‌که، از همدان به پایتخت احضار و به بروجرد تبعید شد و پس از چندی با وساطت حسام‌الدوله (امیر افخم) اجازه ورود به همدان را یافت؛ وی از سویی در سال ۱۲۷۶ ﻫ.‌ش. (۱۳۱۵ ﻫ.ق.) در جنگ شیخیه و متشرعه تا آن‌جا که از توانش برآمد علیه شیخیه بلوا و آشوب به پا کرد.

در نزدیکی قبر آقا، مقبره آشیخ ملاعلی عالمی دامغانی[۲] بود که بعدها به همت فرزند ارشد ایشان میرزا محمدعلی عالمی دامغانی مدرسه‌ای در این مکان بنا شد و معلمی مدرسه را خود عهده‌دار شد. پیکر ایشان و تنی چند دیگر از علمای آن عصر همچون حجت‌الاسلام سید ابراهیم قمی در حجره‌های همین مدرسه مدفون‌ شدند. قدری آن‌سوتر مسجد حاج کلبعلی (حاجی کربلایی علی) و جنب آن غسالخانه قرار داشت. در سمت مسجد تا جوار امامزاده اسماعیل تعدادی خانه و سقاخانه اهل قبور و مابقی گورستان بود. در ادامه، باغ علی/ حکمتی (موقوفه علوی/ خواجه علی سیاهپوش صفوی) بود، و زمین‌های صیفی‌کاری با نام «گِولان»، و باغ و بیشه و درخت‌های سنجد با نام «خَروه» قرار داشت.

سر اهل قبور(به ترتیب سقاخانه،غسالخانه و مسجد حاج کلبعلی
سر اهل قبور(به ترتیب سقاخانه،غسالخانه و مسجد حاج کلبعلی

باری، در حوالی گورستان چشمه اهل قبور، چشمه‌ چاله (کوچه اهل قبور)، چشمه امامزاده اسماعیل و چشمه حاج کلبعلی نیز در داخل مسجد دیده می‌شد که از آب این چشمه برای شستن میت‌ در غسال‌خانه‌‌ استفاده می‌کردند. در این منطقه هیچ فردی مشغول کار دیوانی/ اداری نبود جز متصدی ثبت متوفیات که در غسال‌خانه‌‌ اهل قبور مشغول ثبت اموات بود. همچنین در محوطه اهل قبور علاوه بر قهوه‌خانه محمود کاسه دو قهوه‌خانه دیگر‌ هم بود یکی با نام قهوه‌خانه قورغه‌آباد/ قورباغه‌آبـاد در نزدیکـی مسجـد حاج کلبعلـی (جنب چشمه چالـه) و دیگری قهوه‌خانه ساربانان (مرشد) که در انتهای اهل قبور نزدیک باغ علی/ حکمتی قرار داشت. در این قهوه‌خانه‌ هنرمندانی چون حسین قوللر آقاسی، حسین دستخوش همدانی و نقی صباغ از شرح وقایع کربلا و شاهنامه فردوسی پرده‌هایی می‌کشیدند.

امامزاده اسماعیل
امامزاده اسماعیل

در انتهای گورستان برخلاف ابتدای آن، که مدفن رجال بزرگ دینی (صالحان و زاهدان) بود، عامه مردم را دفن می‌کردند و در این میان مزار شاعر ارجمند دبیر قصاب (پرتو همدانی) و سید حسن غمامی برادر «غمام» همدانی (فرزند حجت‌الاسلام سید یوسف‌ همدانی) دیده می‌شد که آن‌ سنگ‌قبر هم به برکت ساخت بوستان (باغ ایرانی) بدون هیچ‌گونه نام و نشانی از بین رفت. اما در این قسمت از گورستان با حدس و گمان و بر اساس قرینه و قیاس محدوده گورگاه عارف صمدانی معروف به «چال» عین‌القضات همدانی به تحقیق استاد پرویز اذکائی مکشوف شد و با پیگیری‌های ایشان (۱۳۷۵ـ۱۳۸۰) یادمانی نه‌چندان در شأن این عارف فرزانه ساخته شد. از دیگر مشاهیر درگذشته همدانی که در نزدیکی این گورستان مدفون شده‌اند، می‌توان به ضمیری (فرزند حیرانی قمی) شاعر عهد شاه‌طهماسب (مدفون در امامزاده اسماعیل) و صفاء‌الحق مدنی (مدفون در مقبره باباطاهر) اشاره کرد؛ که مع‌الأسف نام و آوازه و آرامگاه و حتی سنگ گورهایشان یکسره از میان رفته است.

باری، آن‌چه در روزگار گذشته در این منطقه بیش از همه خودنمایی می‌کرده، وجود کاروانسراهای متعدد بوده است. هرچند در دیگر نقاط شهر هم کاروانسراهای متعددی برپا بوده است تا آن‌جا که به بیش از یک‌صد کاروانسرا در همدان اشاره می‌شود، اما بدون شک بودن کاروانسراهای[۳] متعدد در این منطقه از اهمیت ویژه‌ا‌ی برخوردار بوده ‌است؛ که در این‌جا تنها به یک دلیل مهم آن اشاره کرده و می‌گذریم.

آن‌چه در این میان بر ما عیان شده، ارتباط بین کاروانسراها با مُکاری‌ها و جاده شوسه (دروازه غربی شهر به راه کرمانشاه و بغداد) بوده است. بدین سبب اعیان ترجیح می‌داده‌اند تا کاروانسراهای خود را در این منطقه از شهر بنیان نهند که از این روی چارواداران (چهارپاداران) سر اهل قبور بار تجاری را از این مراکز به سهولت بار قاطر و الاغ‌های خود کرده و به‌راحتی از جاده شوسه (ابتدای سبدباف‌ها، پُل ‌مُراد، خیابان کرمانشاه) و یا میلچَری (منوچهری کنونی) به خارج از شهر منتقل کنند، همچنین لنگرگاه کاروانیانی بوده است که از همدان گذر می‌کرده‌اند.

کاروان‌رِو

در روزگار گذشته هر محله بافت خاصی داشت و به لحاظ طبقه ‌اجتماعی و همچنین نسب خاندانی به هم نزدیک یا یکسان بودند، تا آن‌جا که گاه حتی لهجه آن‌ها با دیگر محلات متفاوت بود. از این‌رو در هر کوی، حمام، مسجد، چمن، نانوایی، دکان و حتی در بعضی مناطق قبرستان هم برای محل تعبیه شده بود. این‌ کوچه‌ ـ محلات با نام تیره و تبار، کار و پیشه، و یا دین و مذهب نام برده می‌شد. کوی‌های ورمزیاری‌ها، بختیاری‌ها، ارامنه، یهودیان، فرنگی‌ها، شالبافان، قصابان، قاشق‌تراشـان، اسپرون‌کوبـان، سبدباف‌هـا، حصیرباف‌هـا، صابونی‌هـا، عباباف‌ها، مسگرها از آن نوع است. اما محلاتی هم بودند که بنا به شرایط خاص به نامی جدای از نسبت‌های ذکرشده خوانده می‌شدند. محله اهل قبور یکی از آن محلاتی بود که به سبب گورستان‌بودن، شغل اکثر سکنه آن منطقه، که ازقضا حائز اهمیت هم بوده است، به فراموشی سپرده ‌شده‌ و نامی از آنان برده نمی‌شد و حتی در این عصر هم مطلقاً درباره کار و پیشه آبا و اجدادی‌شان که کاروان‌‌رو/ خرکداری و بعدها کوه‌کنی بوده است سخنی گفته نشده است؛ از این‌رو ما در اینجا به‌تفصیل بدان خواهیم پرداخت.

خاندان مُکاری (برقیان ـ برقزدگان)

نخست نام بعضی از سکنه محله اهل قبور را که طی سال‌های ۱۲۵۰ تا ۱۳۲۰ ﻫ.ش. زندگی می‌کرده‌اند، به‌طور اختصار ذکر می‌کنیم: کربلایی براتعلی مُکاری، کربلایی عبدعلی/ عبدالعلی خرکدار، زیبا خانم، کربلایی اسد خرکدار، کربلایی نورالله، رضای حمال، حاجی سلیم، کربلایی علی‌اکبر کفشدوز، سکینه خانم، شاطر شیرعلی، کربلایی اسدالله ناوه‌کش و کربلایی ابوالقاسم. آن‌چه قابل‌توجه است شغل اغلب ساکنان این محله است که آنان خرکدار/ چاروادار (چهارپادار) بوده‌اند، و بعضی دیگر که نام شریفشان درج شد قشر فرودست جامعه بوده‌اند که عموما مستأجر همین مُکاری‌ها بوده‌اند. در این میان ما شرح زندگی یکی از قدیمی‌ترین ساکنان این محل را که مربوط است به کربلایی براتعلی ابن مرادعلی ‌ابن حاجیعلی ابن چراغعلی بیان می‌کنیم که اتفاقاً بزرگ خاندان برقیان بوده است. براتعلی از پدری کشاورز زاده شده بود، اما خود شغل خرکداری را انتخاب کرده بود، شغلی که چند نسل بعد از او فرزندان و نوادگانش هم آن را ادامه دادند. او ابتدا در محله مختاران (۱۲۴۶) سپس در سال ۱۲۶۸ در سر اهل قبور سکونت داشته است. براتعلی در سال ۱۲۷۲ ﻫ.ش. درگذشت. قبل از فوت طبق مصالحه‌نامه‌ای کلیه اموالش را در اختیار فرزند ارشدش عبدعلی/ عبدالعلی خرکدار قرار داد و در این وصیت‌نامه نوشت:

زنجیره تباری خاندان برقیان-برق‌زدگان
زنجیره تباری خاندان برقیان-برق‌زدگان

«به تاریخ تحریر حضور به هم رسانید عزت آثار آقا براتعلی مُکـاری ولد مرحوم مراد، بـالطـوع والـرغبته‌الاختیار بلاشائبه‌العنف والاجبار، عالماً عامداً قاصداً با اسقاط توریه و توریه در توریه و سایر حیل شرعیه، مصالحه صحیحه شرعیه لازمه جازمه ملیه اسلامیه نمود به عزت همراه آقا عبدالعلی ولد کبیر خود، همه و تمامی مایملک خود را از خانه و اثاث‌البیت و مال مُکاری و فروش و رخوت و مسینه‌آلات و غیره به‌طوری که حری موضوع و مستثنی نشود، در عوض دو دانه پول سیاه، چرخی ۲۰ عدد، یک‌هزار دینار رواج، یک سیر نبات زرد صندوقی عقد واقع شد و مال‌الصلح نامه شد. بعد ذالک تمامی مایملک کربلایی براتعلی از چهار دانگ‌و‌نیم خانه که مفروض شده و اثاث‌البیت و غیره مختص آقا عبدالعلی شد. مراودات تصرفات مالکانه حرر فی سیزدهم ذی‌حجه‌الحرام سنه ۱۳۰۹، [مهر]: براتعلی

وقع‌الامر کما رقمه فیه [مهر]: محمدصادق العلوی.

اعترفه المصالح بما فیه فی ۱۳ ذی‌حجه ۱۳۰۹ [مهر]: ناخوانا

اَقَرَ بما فیه لدی فی ذی‌حجه فی سنه ۱۳۰۹ [مهر]: الراجی محمد بن عبدالصمد الرضوی

[مهر]: ناخوانا

[حاشیه]: آقا براتعلی… مرقومه نمود… ابراهیم بن حسن الرضوی».

مصالحه‌نامه براتعلی(وی قبل از فوت کلیه اموالش را در اختیار فرزند ارشدش عبدالعلی خرکدار قرار داده است)
مصالحه‌نامه براتعلی(وی قبل از فوت کلیه اموالش را در اختیار فرزند ارشدش عبدالعلی خرکدار قرار داده است)

بعد از مرگ براتعلی همسر دوم ایشان ماه ‌‌نساء خانم (دختر علی‌حسین) در مصالحه‌نامه‌ای دیگر اموال همسرش را در اختیار عبدعلی/ عبدالعلی خرکدار قرار داد و نوشت:

«به تاریخ تحریر حاضر شد عفت پناه ماه ‌نساء خانم، بنت علی‌حسین، زوجه مرحوم کربلایی برات، بالطوعه والرغبته والاختیار، بدون اکراه والاجبار، بعد معرفت‌ها مصالحه صحیحه شرعیه لازمه جازمه نمود به عزت آثار عبدالعلی ناپسری خود، ولد مرحوم کربلایی برات. [ناخوانا] حق [ریختگی] ای که از بابت صداق و ثمینه و سایر حقوق دیگر که بر ترکه مرحوم زوج خود داشت کائناً ماکان در عوض مبلغ شش تومان [سیاق]: ۶ تومان رایج به پول سیاه چرخی ۲۰ عدد یک هزار دینار رواج و یک سیر نبات زرد صندوقی عقد واقع و جاری شد؛ و مال‌الصلح به اقرارها واصل شده و نبات حبه شد بعد ذالک تمامی صداق و ثمینه و سایر حقوق مسماه که بر ترکه مرحوم کربلایی بـرات داشت مختص عبدالعلـی شـد.

وقعه و حرر فی ۲۷ شهر ذی‌حجه‌الحرام سنه ۱۳۱۰.

و در ضمن عقد خارج لازم، سهراب و حبیب‌الله اخوان صلبی مسماه هر دو ملتزم شرعی شدن هرگاه فسادی در این مصالحه ابراز شود و ضرری بر متصالحه وارد آید از یک هزار دینار الی مبلغ بیست تومان به پول سیاه موصوف هر دو بالسویه از عهده برآیند.

فی‌التاریخ. [مهر]: [ناخوانا].

عرف‌ها: سهراب اخوها، حبیب‌الله اخوها، کربلایی حاج محمد مُکاری.

وقع‌الامر کما رقم فیه. [مهر]: محمدصادق العلوی

[مهر]: محمدعلی موسوی

اقروا بما فی‌المتن اربعه سطر لدی فی ذی‌حجه. ع سی ۱۳۱۰.

[مهر]: الراجی محمد بن عبدالصمد الرضوی».

کربلایی عبدعلی/ عبدالعلی خرکدار فرزند براتعلی مُکاری بعد از درگذشت پدر و تقسیم اموال در سال ۱۲۸۱ (۵ شعبان ۱۳۱۹) با حیات سلطان[۴] خانم (۱۲۴۹ـ ح ۱۳۲۹) ازدواج کرد و از وی صاحب پنج فرزند به نام‌های: قاسمعلی (ح ۱۲۸۲ـ۱۳۴۴)، حاجیه (ح ۱۲۸۴ـ۱۳۲۷)، صفیه (۱۲۸۵ـ۱۳۸۸)، قزبس (۱۲۹۲ـ‌ح ۱۳۷۶) و رجبعلی (۱۳۰۴ـ۱۳۸۰) ‌شد. وی در همان محل (و شاید همان خانه) زندگی خانوادگی خود را از سر گرفت و کار را با خرکداری ادامه داد و رفته‌رفته الاغ‌های خود را به هفت رأس ‌رساند و توانست با اعتبار از پدر کاروان‌رو ‌شود. کاروان‌رویی در آن زمان اعتبار و اعتماد خاصی را می‌طلبید تا مردم بتوانند بار و سرمایه خود را به آسودگی و بدون هیچ ضمانتی در دست این اشخاص بسپارند تا آن‌ها راهی سفرهای دور و دراز شوند، آن‌هم با جاده‌های سنگلاخ و راهزن‌های قلچماق؛ از این‌رو کارون‌روها علاوه بر سلامت نفس می‌بـایست راه‌بلد بـاشند و نیـز از عهده راهزنـان هم برمی‌آمدند.

قبض حمل چهار عدل(کاغذ پاکت( توسط کربلائی عبدالعلی (خرکدار) به قم به کرایه خرواری سنگ همدان نه عباسی ـ سیزده تومان
قبض حمل چهار عدل(کاغذ پاکت( توسط کربلائی عبدالعلی (خرکدار) به قم به کرایه خرواری سنگ همدان نه عباسی ـ سیزده تومان

کربلایی عبدعلی/ عبدالعلی همچون پدرش براتعلی کاروان‌رویی را تا آخر عمر ادامه داد تا آن‌جا که بعد از مرگش پسرانش راه و کار او را ادامه دادند. اما رفته‌رفته به دلیل تغییر شرایط زندگی مردم و با واردشدن ماشین‌های کمپرسی کم‌کم زندگی آن‌ها متفاوت شد و از سرمایه پدر به نحوی دیگر استفاده کردند. قاسمعلی فرزند ارشد او در اواخر عمر قهوه‌خانه‌ای دایر کرد، اما رجبعلی برقیان با الاغی که از پدر برای او به ارث ‌ماند به کوه‌کنی مشغول ‌شد. وی در این‌باره در مورد خود و خاندان برقیان و برقزدگان به‌تفصیل سخن می‌گوید و می‌نویسد: «سال هزار و سیصد و چارده پدر خود را از دست دادم. پدر من کاروان[رو= چاروادار] بود و چارپایان داشت. تمام عمر خود را از شهری به شهر دیگر گذراند…»[۵] وی در ادامه در مورد خاندان برقیان و برقزدگان می‌نویسد:

«چه طور شد که ما برقیان و برقزدگان شدیم. در سال هزار و سیصد و چهار شمسی، دوازده عاشورا، پنج نفر از ما را برق آسمانی زد در [یکی از دره‌های] کوه‌های فخرآباد، به نام دره یاسین. بزرگ آن‌ها که پدر بود، ممدعلی[۶] [محمدعلی] پدر، حسین فرزند ممدعلی، تقی و عبدالله پسران سلطانعلی و حسین عسلی دامادِ سلطانعلی. این‌ها برای کندن سنگ به کوه رفتن. در کوه هوا ابری شد. بعد از چندین قطره باران، صاعقه پنج نفر را نابود کرد. تمام نسل برقیان و برقزدگان از یک ریشه می‌باشند. نسل آینده باید بدانند که چرا این‌ها برقیان و برقزدگان می‌باشند. آن‌هایی که برقزدگان‌اند، از فرزندان ممدعلی [محمدعلی] که هفتادسال داشت و پدربزرگ بود. آن‌هایی که برقیان می‌باشند، از فرزندان عموی برقزدگان می‌باشند. بزرگ خاندان این دو دسته عبدعلی فرزند برات و برات فرزند مراد بود…».[۷]

رجبعلی برقیان در این نوشته‌ عبدعلی/ عبدالعلی مُکاری را بزرگ خاندان «برقیان و برقزدگان» نام می‌برد که احتمالا منظور او از بزرگ خاندان در آن زمان است. چراکه حسب تبارشناسی ما پدربزرگ عبدعلی/ عبدالعلی مُکاری، مرادعلی نامی بوده است کشاورز؛ وی صاحب دو فرزند پسر به نام‌های حاجی و براتعلی بوده است، که فرزندان حاجی، محمدعلی و سلطانعلی بوده‌اند که این طایفه به برقزدگان مشهور می‌شوند اما فرزندان براتعلی که عبدالعلی و گزل بوده است به برقیان نام‌آور می‌شوند.

[۱]. آولا: لقب و اسم احترام لوطیان و جاهلان همدان (فقط) و گویا مخفف «آقا مولی»(؟). پرویز اذکائی، فرهنگ مردم همدان، دانشگاه بوعلی سینا، ۱۳۸۵، ص ۷۴.

[۲]. ملاعلی عالمی دامغانی هموست که مسبب توقیف روزنامه گلگون (فریدالدوله) در همدان شد.

[۳]. این کاروانسراها بیشتر مرکز نگهداری گندم و جو همدان و اطراف آن (اسدآباد و جنت‌آباد) بود.

[۴]. حیات سلطان خانم پس از درگذشت همسرش ده سال در کنار فرزندانش بود تا اینکه آن‌ها سروسامانی پیدا کردند. وی سپس سال ۱۳۲۴ برای زیارت و دیدار خواهرانش (رُبابه و صغرا) راهی کربلا ‌شد؛ او چند سالی را در کربلا ‌ماند. آنگاه به موطن خود بازگشت و پس از چندی فوت کرد وی در جوار امامزاده اسماعیل نزدیک منزل خود در محله اهل قبور دفن شد.

 

[۵]. مهدی به‌خیال، کوه‌کن همدان رجبعلی برقیان، فصلنامه فرهنگ مردم‌، سال نهم‌، بهار ۱۳۸۹، شماره ۳، ص ۱۲۱ـ۱۳۶.

[۶]. بعضی از فرزندان عمو (محمدعلی و سلطانعلی) و خواهر (گزل) ایشان هم چاروادار (چهارپادار) بوده‌اند.

[۷]. همان.

2 نظرات
  1. محسن عابدیان می گوید

    به نام خدا
    با سلام جهت مزید توضیح عرض می شود ملا عبدالله بروجردی مذکور که در دشمنی با شیخیه قهار و بی اختیار بود با اینکه حمل نعش به عتبات عالیات را به شبهه و حیله حرمت نبش قبر بدعت می دانست، مدتی بعد از مرگ و دفنش در صحن شاهزاده حسین، جمعی از اهل همدان محلی را در اهل قبور برای حملش آماده و بقعه و بارگاه ساخته و قبرش را شکافته و نعشش را بیرون کرده و با علم و دستگاه بدان وادی برده و در آن گور قرارمیدهند و این حکایت در سال ۱۳۱۵ قمری واقع شده است و نه در سال ۱۳۱۵ شمسی. همچنین باید دانست مرگ وی در سال ۱۳۱۴ اتفاق افتاده است و لذا سرکرده قتل و غارت شیخیه در همدان در روز عید فطر سال ۱۳۱۵ قمری یکی از تابعان ملا عبدالله به نام سید محمد عباسی بروجردی بود که دعوی ریاست اتباع ملا عبدالله مبتکر احکام نوظهور را داشت.

  2. امیرحسین مکاریان می گوید

    بسیار عالی من هم یکی از نوادگان مکاری ها هستم اگر تمایل داشتید تصویر عقد نامه و وصیت نامه پدر بزرگم کربلایی علیرضا مکاری خرکدار رو براتون

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.