میرزاده عشقی

0

*حسین ایزدی

میرزاده عشقی یکی از مغفول‌ترین و در عین حال یکی از بحث‌برانگیزترین شخصیت‌های ایران معاصر است. اگرچه از او جز چند شعر سیاسی، سخن زیادی حتی در همدان گفته نمی‌شود؛ اما او همچنان به عنوان شخصیتی زنده در تاریخ ادبی و سیاسی و اجتماعی ایران نقش ایفا می‌کند. میرزاده عشقی عمر طولانی نداشت، اما در همین عمر کوتاه سه دهه‌ای نقش ماندگار خود را بر لوح تاریخ ایران به یادگار گذاشت. چه بسا که اگر او در حدود سی سالگی کشته نشده، بود این نقش و تأثیر بیشتر نیز بود.

«سیدمحمدرضا کردستانی» ملقب به «میرزاده عشقی» شاعر، نمایشنامه‌نویس، روزنامه‌نگار و فعال سیاسی اواخر قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم بود. او در ۲۰ آذر ۱۲۷۳ در همدان متولد شد و در ۱۲ تیر ۱۳۰۳ به تیر جفای عمل اداره تأمینات و به دستور مستقیم رضا خان کشته شد.

میرزاده عشقی، فرزند مشروطه، انقلابی رادیکال، آنارشیست رمانتیک، ساختارشکنی آتشین، دوست‌دار وطن، شاعری انقلابی و انقلاب‌کننده در شعر و ادبیات فارسی و چه بسا فرهنگ سیاسی ایران بود.

دوران زندگی عشقی را می‌توان به سه بخش تقسیم کرد: تا دوران نوجوانی و دوران تحصیل او در مدرسه آلیانس، دوران ابتدای جوانی و کوچ به استانبول و دوران بازگشت به ایران و فعالیت جدی سیاسی و خبرنگاری. از دوران اول زندگی او، اطلاعات زیادی در دست نیست؛ جز این‌که می‌دانیم او به اصفهان و تهران رفت و به همدان بازگشت و محصل چندان خوبی نبود. او در این دوران به واسطه کار کردن نزد یک تاجر، به خوبی زبان فرانسه را آموخت. در این دوران او اولین روزنامه‌اش با نام «نامه عشقی» را نیز منتشر کرد. دوران دوم زندگی او هم‌زمان با اشغال ایران در جنگ جهانی اول و افول دولت مرکزی ایران و شکل‌گیری دولت در تبعید که عشقی با آن همکاری کرد، بود. او در این دوران عمیقا سوگ‌وار مشروطه و ایران است و بیش از هر زمان در این دوران تمایلات ملی‌گرایانه دارد و در آثارش از جمله اپرای «رستاخیز شاهان ایران» این امر محسوس است. دوره سوم، دوره فعالیت جدی او و مطرح شدن او به عنوان یک فعال سیاسی است. او در این دوران از سوگ‌واری گذشته و دادخواه آتشین مشروطه است.

عشقی انقلابی تندرو با شوری جوانانه و خام بود. او معتقد به انقلاب‌های مداوم بود، بی‌آن‌که چرایی آن را تبیین کند. او سیاست را کم‌اهمیت می‌انگاشت و تأثیر واقعیت سیاسی را به واسطه نگاه رمانتیک خود ناچیز تصور می‌کرد. شاید بتوان گفت که او حتی درک درستی از واقعیت جاری در کشور نداشت. ایده پاک‌سازی او که در شعر «عید خون» نمود پیدا کرده است، به صورتی مشخص مروج خشونت است. به گمان افراد زیادی حتی او به واسطه غرق‌شدن در عالم سیاست و سرودن شعر سیاسی و اجتماعی با زبان هجو و عامه؛ قریحه شعر خود را نیز رو به افول برد. با این تفاسیر افراد زیادی در تاریخ ایران را می‌توان هم‌تراز یا بالاتر از او نام برد.

آیا عشقی فقط همین توصیفات است؟ اگر عشقی فقط در این توصیفات قابل وصف است؛ پس چرا همچنان می‌توان به نظرات و کارهای او توجه کرد؟ نه عشقی چیزی بیشتر و بزرگ‌تر از این توصیفات است. میراث میرزاده عشقی به حدی هست که بتوان به راحتی او را در زمره تأثیرگذارترین افراد تاریخ تاریخ معاصر ایران در عرصه ادبیات و فرهنگ و سیاست قرار داد. میراث عشقی همچنان باقی است و می‌توان ساعت‌ها در مورد آن صحبت کرد.

تأثیر و میراث را می‌توان در سه بخش دنبال کرد: ادبیات، سیاست و فرهنگ.

ادبیات

میرزاده عشقی شاعری پرکار بود و همین امر کافی است تا بخش زیادی از میراث او را در زمینه ادبیات و شعر دنبال کنیم. او دوستی نزدیکی با نیما یوشیج داشت. او همراه نیما در ساختارشکنی در شعر فارسی بود و شعر «افسانه» اولین بار در روزنامه قرن بیستم عشقی بود که منتشر شد و صحنه ادبیات و شعر فارسی را دگرگون کرد. بی‌راه نیست بگوییم که همراهی عشقی بود که یار نیما در این گام رو به جلوی ادبیات فارسی بود. او همچنین خود نیز شاعری پیشرو بود و این پیشرو بودن را در آثارش، از اپراها گرفته تا نمایش‌نامه‌ها و مستزادها به خوبی دیده می‌شود. اپرای «رستاخیز شاهان ایران» اولین اپرای ایرانی است. او در ادبیات پیرو رویکرد فاضل‌مآبانه و مدرسی نبود و نزدیکی زیادی به زبان و فرهنگ جاری در جامعه داشت که در آن زمان در میان ادبا و شعرا امری معمول نبود. او در کنار همه این موارد، شاعری پیشرو در زمینه محتوا بود و امور جاری و روز دنیا را در آثار خود بازتاب می‌داد. در عرصه روزنامه‌نگاری نیز او نوگرا بود و آخرین شماره از روزنامه قرن بیستم، گواهی بر این نگاه نوگرای او بود. او در ادبیات نیز به مانند بقیه امور زندگی جسور و متهور بود و شعر «جمهوری‌نامه» (که حاصل همکاری عشقی و ملک‌الشعرای بهار بود) به گمان افراد زیادی، عامل جلب توجه رضاخان رئیس الوزرا شد و سرانجام قتل او شد.

سیاست

در عرصه سیاست نیز علی‌رغم زیستن در دریای متلاطم اوایل قرن چهاردهم ایران، او نقش خود را بازی کرد و مسئله خود را به عنوان مسئله‌ای مهم در حافظه تاریخی ایرانیان حک کرد. مسئله او در مطرح کردن نقد و جایگاه منتقد همچنان جاری است. او نماد روزنامه‌نگار جسور دغدغه‌مند بود. او روشن‌فکری غیرحرفه‌ای بود که خاستگاه کنش‌ها و سخنانش نه جایگاه شغلی؛ بلکه دغدغه‌های ملی و مردمی‌اش بود. او نه فقط در زمینه ادبیات که در زمینه سیاست نیز نوگرا بود.

فرهنگ

در زمینه جامعه و فرهنگ نیز عشقی تأثیرات ماندگاری از خود به جای گذاشت. عشقی شاعر بطن جامعه بود، با جامعه ارتباط نزدیکی داشت و بازتاب خواست آن‌ها بود؛ اما این نزدیکی باعث نشد تا او دنباله‌روی توده مردم باشد. او دغدغه‌مند جامعه بود ولی در کنارش منتقد جامعه نیز بود و خواستار جامعه‌ای عامل بود که بتواند سرنوشتش رو خود در دست بگیرد. عشقی دغدغه زیادی برای نوزایی و نوگرایی جامعه داشت و بر نوزایی و جوانی جامعه تاکید زیادی داشت. او یکی از حامیان حقوق زنان بود و این امر در سرتاسر آثار او به وضوح مشخص است و در روزنامه‌اش هم بازتاب‌دهنده آرا و نوشته‌های ادبای زن بود. وجه خاص و کمیابی در مورد عشقی وجود دارد که در میان سیاسیون نایاب بود؛ او به آن‌چه می‌گفت عمل می‌کرد و این امر را می‌توان مسبب مرگ زودهنگام این شاعر آزاده دانست. این بیت از شعر عشق وطن، به خوبی گواه طبع بلند و آزاد میرزاده عشقی است:

«من آن نیم که به مرگ طبیعی شوم هلاک * وین کاسه خون به بستر استراحت هدر کنم»

عشقی با بسیاری از ادبا، شعرا و سیاسیون دوران خود رابطه داشت. او همچنین به واسطه نزدیکی با جامعه نیز از محبوبیت زیادی در میان مردم برخوردار بود. گفته می‌شود در تشییع جنازه او در روز ۱۲ تیر ۱۳۰۳ جمعیت بی‌سابقه‌ای در تهران حضور پیدا کرد که تا آن زمان کم‌سابقه بوده است. شهریار غزل‌سرای برجسته به یاد میرزاده عشقی غزلی سروده است که طلیعه آن این‌چنین است:

«عشقی که درد وطن بود درد او * او بود مرد عشق که کس نیست مرد او

چون دود شمع کشته که با وی دمی‌است گرم * بس شعله‌ها که بشکفد از آه سرد او»

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.