می‌خوای بخری یا اذیت کنی؟

0

*حسین زندی

*سردبیر

– برداشت اول

با دوستی در خیابان‌های تهران قدم می‌زنیم، سر از بازار حسن آباد در می‌آوریم، وارد یک مرکز خرید  می‌شویم و از جلوی هر مغازه که می‌گذریم فروشنده‌ها با روی خوش تعارف می‌کنند: «بفرمایید»، «در خدمت باشیم». یکباره متوجه می‌شویم در داخل مغازه بر روی دو نیمکت، روبروی هم نشسته‌ایم و دو بستنی در دستانمان است. پس از چند دقیقه بستنی‌ها را خورده‌ایم و هر کدام با یک کیسه از مغازه خارج می‌شویم. کیسه‌ای که در داخل یکی از آن‌ها لباس ورزشی تکواندو و در دیگری یک جفت دستکش بوکس جا گرفته است. دوستم می‌گوید چرا این‌ها را خریدیم؟ اگر قرار بود خرید کنیم چرا برای خودمان لباس مردانه نخریدیم؟ پاسخی دریافت نمی‌کند و به راه رفتن ادامه می‌دهیم.

-برداشت دوم

فهرست خرید در دست در یکی از خیابان‌های همدان به دنبال قهوه‌فروشی می‌گردم. چشمم به تابلو مغازه‌ای می‌افتد، بی‌درنگ وارد مغازه می‌شوم و سلام می‌کنم، جوابی نمی‌شنوم. فروشنده با اخمی عمیق بر چهره روی یک چهارپایه بلند نشسته است و در دست چپش سررسیدی گرفته و در دست راستش گوشی موبایل.  قیمت قهوه‌ها را می‌پرسم، بدون این‌که سرش را از گوشی موبایل جدا کند، می‌گوید: هر کدام قیمتی داره «شی میخوای؟» می‌گویم سر در نمی آوردم اگر ممکن است توضیح دهید که چه تفاوتی با هم دارند؟ همان‌طور که با گوشی بازی می‌کند، می‌گوید: «می‌خوای بخری یا اذیت کنی؟» و ادامه می‌دهد «فرانسه»، «ترک»، «برزیل». باز  می‌گویم ببخشید من از داهات آمدم، سر در نمی‌آورم! چه فرقی باهم دارند؟ با عصبانیت جواب می‌دهد «فرق داره دیه» هنوز به من نگاه نکرده و غرق در گوشی موبایل است.

جلوتر می‌روم، سررسید را از دستش می‌گیرم و روی میز می‌گذارم. جا می‌خورد و با تعجب نیم نگاهی به چهره‌ام می اندازد. با لبخند می‌گویم: «من مشتری هستم، حداقل گوشی موبایل را زمین بگذارید و کار مرا راه بیندازید» و ادامه می‌دهم «نیم کیلو قهوه فرانسه بکشید». با تعجب اما بدون این‌که حرفی بزند پاکت قهوه را به دستم می‌دهد، پول را می‌گیرد و از مغازه خارج می‌شوم.

-برداشت سوم

بارها از خود پرسیده‌ام فروشنده‌های همدانی چه فرقی با فروشنده‌های دیگر شهرها دارند؟ مگر فروشنده‌های بازار حسن آباد در این کشور زندگی نمی‌کنند؟ ممکن است فروشنده بازار حسن آباد اخلاق را رعایت نکند و جنسی را گران‌تر و به صورت تحمیلی به مشتری بفروشد و او را مغبون کند اما تاثیر روابط عمومی مثبت و لبخند او در ارائه کالا و فروختن جنس را نمی‌توان نادیده گرفت.

متاسفانه در همدان رفتار فروشنده قهوه را می‌توان به اکثر فروشندگان فروشگاه‌های این شهر تعمیم داد و نه تنها فروشندگان بلکه بیشتر کارمندان دولتی از این رفتار پیروی می‌کنند. با این‌که در سال‌های اخیر در ورودی اداره‌ها محلی به نام میز خدمت در نظر گرفته شده است اما معمولاً ارباب رجوع‌ها در ادارات سرگردانند و در بیشتر موارد درگیر رفتار کارمندانی که دیوار فاصله را با ارباب وجود بسیار بلند گرفته‌اند. هستند کارمندانی که ظاهرا از جنس همین مردمند اما خود را تافته جدا بافته می‌دانند.

حال پرسش این است که ریشه این رفتار در بخش عمده‌ای از شهروندان یک شهر در کجاست؟ آیا مقصر این رفتار هم دولت‌ها هستند؟

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.