*حسین زندی
*خبرنگار
«شکرعلی نظری»، نقاش و هنرمند همدانی، متولد ۱۲۲۴ در ناصرآباد همدان است و بدون تحصیلات یا آموزش خاصی، فعالیتهای هنری متنوع و سطح بالایی در سطح کشور داشته اشت.
او در دهه ۵۰ و ۶۰ خورشیدی، سرآمد شاخهای از هنر اجتماعی در همدان بود که امروز رنگ باخته است. آن سالها شهروندان طبقه متوسط، همزمان با ساختن خانه در تزئینات خانه از نقاشی استفاده میکردند و نقاشان صحنهای از شکار، طبیعت بیجان یا نگارگری با عنوان «دورنما» را بر روی دیوار گچی خانههای آنها نقاشی میکردند که با تخریب خانهها و رواج آپارتمانسازی اینگونه از هنر اجتماعی از بین رفته و هنرمندان این حوزه نیز خانهنشین شده یا تغییر شغل دادند. نظری از جمله آن هنرمندان است که صدها تابلو بر روی دیوارهای خانههای مردم خلق کرده که به مرور از بین رفته است. او همزمان در زمینه پردهنویسی نیز فعالیت میکرد، اما با ورود بنر، پردهنویسی و خوشنوسی هم کنار گذاشته شد. این هنرمند همدانی آثار زیادی را در زمینه نقاشی و نگارگری خلق کرده و تابلوهای به جا مانده از آن دوران را به دیوار اتاقهای خود نصب کرده و این روزها با آثارش زندگی میکند. گفتوگوی دلنشینی با او داشتیم که مشروح آن را در ادامه میخوانیم.
– از کودکی بگویید. از چه زمانی به نقاشی علاقمند شدید؟
شماره شناسنامه من یک است. پدر بزرگم کدخدا بود. زمانی که ثبت احوال به روستای ما میآمد، شناسنامه من را شماره یک دادهاند. اصلیت من از روستای ناصرآباد، واقع در کبودراهنگ همدان است. کار اصلی و آبا و اجدادی من کشاروزی است. پدرم هم کشاورز نمونهای بود. من زمانی که در صحرا با داس گندم درو میکردم، در زمان استراحت درون چادر با یک تکه آهن، روی کوزهها عکس و مینیاتور میکشیدم. کشاورزی را که درو میکرد یا بار میزد را روی کوزهها طراحی میکردم.
– دوران تحصیل در روستا بود؟
من در روستا به مکتب میرفتم و در آنجا درس قرآنی میخواندیم. مکتبدار ما سیدی بود که خط زیبایی داشت. من از روی قرآن خط نوشتم (خطاطی کردم). یک سال به مکتب رفتیم، آن زمان در روستای ما مدرسه وجود نداشت. زمانی که به تهران رفتیم، از ما مدرک خواستند. در آنجا امتحان دادم و خط و سواد خوبی داشتم. و مدرک کلاس ششم را به من دادند.
– برای کار نقاشی به تهران رفتید؟
برای کار مهاجرت کردم. سال ۱۳۳۳ به تهران رفتیم. پسر عموی پدرم معمار بود. یک مقدار پیش او کار کردم. من را برای جوشکاری انتخاب کرد. سرآسیاب مهرآباد شروع به جوشکاری کردم. «حدود ۱۲ سال داشتم که در تهران مشغول کار (کارگری) شدم. حدود ۴۰ آب انبار را حفر کردم. تهران نه آبی داشت، نه برقی. در سرآسیاب مهرآباد، سرآسیاب دولاب، اشرف پهلوی، هاشمی فعالیت کردم. پسرعموی من روبروی فرودگاه منزل داشت. میرفتیم و هواپیماها را تماشا میکردیم. فرودگاه هیچ دیواری نداشت.
– پس نقاشی را از کجا شروع کردید؟
در حدود ۱۵ سالگی نزد «محمد زرینقلم» رفتم. تابوها و خط او را نگاه کردم و از وی درخواست کردم که شاگرد او شوم. او گفت: اشکالی ندارد. او در خیابان سعدی کار میکرد. یک مدت آنجا شاگردی کردم. مردم تابلوهای او را میخریدند. چهار سال پیش او کار کردم. او هیچوقت آموزش نمیداد و باید خودم یاد میگرفتم. بعد از آن پیش یک خطاط در تابلوسازی «تاجگردان» واقع در پیچ شمران رفتم و دو سال آنجا کار کردم. بعد از آن به تابلو سازی «داداشی» در ساختمان پلاسکو رفتم. آنجا پرده سینمایی برای هنرپیشهها آماده میکرد. چند سالی هم آنجا کار میکردم. چهرهسازی و نقاشی را آنجا کامل یاد گرفتم. اولین نمایشگاه بینالمللی نقاشی را در دوره پهلوی در خیابان سعدی شرکت کردم. چهار تابلو را به آن نمایشگاه فرستادم. آنجا به من لوح تقدیر، درجه افتخار و سکه طلا اهدا کردند.
– چه سالی به همدان برگشتید؟
حدود ۲۰ سال در تهران بودم. اوایل دهه پنجاه برگشتم و مدتی در همدان کار میکردم، اما دوباره به تهران برگشتم و تا زمان اتقلاب آنجا بودم. بعد از انقلاب برای رسیدگی به زمینهای کشاورزی خود به همدان برگشتم. به استانداری مراجعه کردم و از آن پس، دیوارنویسی، خط و نقاشی را انجام میدادم. صدام که پالایشگاه نفت همدان را مورد اصابت موشک قرار داد، بنزین دچار کمبود شدید شد. آن زمان همدان بودم بعد از آن هم «احمد خرم» استاندار وقت که اهل اصفهان هم بود، به من گفت: طرحی را برای تاکسیها آماده کن، که فقط به تاکسیها بنزین میرسد و به خودروهای شخصی بنزین نمیرسد. نشان تاکسیرانی و جهاد سازندگی را من طراحی کردم.
– در همدان مستقل کار میکردید یا شاگرد کسی بودید؟
در همدان پیش «عسگر نقاشیان» شاگردی کردم. زمانی شد که تمام کارهایش را من انجام میدادم. مدتی نیز تابلوهای نقاشی خود را به فروش میرساندم. زمانی بود که خانهای در همدان وجود نداشت که اثری از کارهای من آنجا نباشد. دورنما میکشیدم؛ که تصویری از منظره، جنگل، طبیعت و مینیاتور در قاب گچی دیوار منازل بود. من هم آدم خوشسلیقهای بودم، هم کارهای معماری و هم نقاشی را انجام میدادم. در حصار قصابان، حمام عمومی ساختم. ۱۲ نمره خصوصی و دو نمره عمومی به صورت مردانه و زنانه داشت. استاندار وقت، «احمد خرم»، دستور داد و تمام تابلوهای (ورودی) روستاهای همدان را من بنویسم. روی این تابلوها، مسافت روستاها، جمعیت و سایر مشخصات درج میشد.
– غیر از تابلو نقاشی و دورنمای روی تابلو گچی چه کار میکردید؟
آن زمان بنر وجود نداشت. فقط تابلوهای آهنی برای مغازهها وجود داشت. روی شیشهها خط نوشته میشد. بیشتر کارهای خط همدان را من انجام میدادم. الان باز هم کارهای خود را در سطح شهر میبینم. فردی بود که اهل ارومیه و مسیحی بود. او با یک همدانی در سربازی همدوره بوده. من خانه این فرد را نقاشی کرده بودم و همدورهای او آمده بود و نقاشیهای من را دیده بود. گفته بود باید من به ارومیه بروم. به ارومیه رفتم و خانه او را نقاشی کردم. ارمنستان هم رفتم و خانه اقوامش را نقاشی کردم. جهانگردی را دوست دارم. هشت کشور را رفتهام. ارمنستان، سوریه، عربستان (مکه و مدینه)، لبنان، ترکیه و چند کشور را گشتهام.
– از پردهنویسی در شهر همدان بگویید.
آن زمان بنر نبود. برای خانوادههایی که کسی را از دست میدادند، پرده مینوشتم. زمانی که بنر آمد، کار پردهنویسی از رده خارج شد. در دستگاه بنر حروف آماده هستند و کار راحت شده است.
– نقاشی چه تأثیری در زندگی فردی و اجتماعی شما داشته؟
من خدای خودم را با نقاشی شناختم. به صحرا نگاه میکنم، میبینم خداوند درختان زیبایی آفریده است. به آنها نگاه میکنم، همان درختان را روی تابلو پیاده میکنم. به طبیعت نگاه میکنم و آنها را روی تابلو میکشم. در مورد چهرهسازی هم به این ترتیب عمل میکنم. چهرهسازی (نگارگری) نقاشی صورت است.
– گفتید کلاس و آموزش ندیدهاید، از چه کسانی تأثیر گرفتهاید؟
تجویدی اصفهانی یا کمالالملک نگارگرهای معروفی هستند در نگارگری و نقاشی از آنها تأثیر گرفتهام، اما تا حالا از کار کسی را کپی نکردهام. قلم هم هیچگاه نخریدهام و خودم درست میکنم. از موی خانمها یا موی حیواناتی مثل بز قلممو درست میکنم.
– در سطح شهر یا داخل منازل مردم وقتی کارهای قدیمیتان را میبینید چه حس و حالی پیدا میکنید؟
وقتی آثار قبلی خودم را میبینم، خوشحال میشوم که از من یادگاری مانده است، اما با آپارتمانسازیها و تحریب خانههای قدیمی بیشتر کارهای من هم از بین رفت، به دلیل اینکه روی گچ و دیوارها نقاشی کشیده بودم.
– هیچوقت در همدان نمایشگاه برگزار نکردهاید؟
یکبار دور آرمگاه بوعلی یک نمایشگاه گذاشتم که دیوارنویسی کردم و عکس شهیدان را کشیدم و شهردار وقت همدان از من با یک لوح، تقدیر کرد. دوست دارم کارهایم را به نمایش بگذارم. حدود ۱۵۰ اثر در منزل و کارگاه دارم که آماده نمایش است.
– حقوق بازنشستگی دارید؟
الان حقوق، بازنشستگی و دریافتی از دولت ندارم و درآمدم از کارهای خودم است. اولین عکس آقای خمینی (ره) را در همدان من کشیدم. آن عکس را نزد آیتالله مدنی (امام جمعه وقت همدان) بردم و او از من تقدیر کرد.
– چه شد که سمت مجسمهسازی رفتید؟
زمانی که نقاشی میکردم. از گچ و صابون و گل، طرح میزدم و پیکرسازی را انجام میدادم. سنگ را هم با چکش قلم و فرز پیکرتراشی میکنم. هیچ آموزشی در این زمینه ندیدم. فقط پیش «زرینقلم» آموزش دیدم. آن هم مستقیم آموزش نمیداد. خودم از روی دستش میدیدم و در خانه تمرین میکردم. در دوره قبل از انقلاب با من مصاحبه کردند و تیتر زدند: «نقاش مکتب ندیده همدان». من هم نقاشم، هم خطاطم، هم پیکرتراشم، هم نگارگرم.