نقش ایوان
اختصاص بودجه میلیاردی برای وام خرید جهیزیه...
*مریم رازانی
*نویسنده
نمی دانیم این خبر و خبرهای مشابه از قبیل تبلیغات فروشندگان و شرکتهای حمل و نقل کالا که در کنار آن به گوش میرسد، چه تعداد انسان را شادمان کرده و گره از پیشانی آنها گشوده است، اما تردیدی نیست تعداد کسانی که از شنیدن اینگونه خبرها افسرده و نومید شده و حتی به مرگ فکر کردهاند، بسیار بیشتر از گروه اول است. دلایل فراوانی موجب شده جامعه در سطوح مدیریتی و در باور عموم به تأثیرات سوء رسم دیرین جهیزیه و مهریه که این روزها به کلی مسخ شده و از اهداف اولیه خود جدا افتادهاند، فکر نکند. مهمترین و موذیترین دلیل همانا تجارت و به ویژه دلالی است که به شدت در فضای کشور جریان دارد. از این رو در گیر و دار سقوط روزافزون اقتصادی به واکاوی این مسئله مهم پرداخته نشده و به نظر میرسد عمدا به بوته فراموشی افکنده شده است.
بر اساس آمار؛ در سال ۱۴۰۰ از هر سه ازدواج یک مورد به طلاق منجر شده. یکی از پرسشهایی که به ذهن متبادر میشود، این است که آیا جهیزیه نقشی در تحکیم بنیان این خانوادهها داشته؟ و اینکه بعد از طلاق چه بر سرآن آمده است؟ اگر تنها به دو نسل قبل برگردیم و به خاطرات کسانی که هنوز در قید حیاتند یا از رسم و رسوم گذشته با فرزندانشان سخن گفتهاند، گوش فرا دهیم؛ خواهیم دید تهیه جهیزیه هرگز موجب وحشت و ملال نبوده. یک رسمی بوده در کنار رسوم دیگر و هرکس به اندازه توانایی تأمین آن را به عهده میگرفته. در بسیاری از روستاها هریک از والدین دو طرف، خویشاوندان و یا دیگر اهالی، قطعهای از وسائل ابتدایی و مورد نیاز زوجهایی را که تشکیل خانواده میدادهاند به عنوان هدیه و یا کمک در اختیار آنها میگذاشتهاند. در نتیجه زندگی خانوادگی زوجین بدون کمترین فشار مالی آغاز میشده و زن و مرد با همیاری و همدلی در طول زمان به تکمیل آن میپرداختهاند. وفاق بین زوجین، احساس مسئولیت و به ویژه همکاری ایشان در همه امور اعم از آسان و دشوار، استحکام خانواده را تضمین میکرده. متأسفانه آن رسم نیک به مرور زمان کمرنگتر و کمرنگتر شده. جهیزیه رفته رفته از ده به شهر و از شهر به شهرهای بزرگ تغییر شکل داده و به مسئله اصلی و حیثیتی تبدیل شده است. غافل از آنکه صرف مهریه و جهیزیه خوشبختی کسی را تضمین نمیکند که اگر میکرد، دستکم جلوی گسستن این همه خانواده را میگرفت. شاید باورنکنیم اما یکی از عللی که مانع ازافزایش جمعیت میشود، وسعتبخشیدن به همین رسم و رسوم است. یک خانواده متوسط، به فرض که زن و شوهر هر دو شاغل باشند، تا سالهای سال بعد از ازدواج، درگیر خرید یک چهاردیواری برای سکونت و پرداخت اقساط آن هستند. در اغلب موارد پیش از آنکه سود نجومی وامهای مسکن تمام شود، خانه به اصطلاح به خرج میافتد. هزینه نگهداری از مسکن به اضافه مخارج مربوط به بهداشت و درمان و شهریه فرزندان بازپرداخت مادامالعمر وامهای دریافتی را به دنبال میآورد. این روند به طور طبیعی به احتراز از فرزندآوری و یا تکفرزندی میانجامد.
حال فرض کنیم این خانواده با میل و رغبت وام جهیزیه را دریافت کرده و چنانکه وام میلیونی برای خرید جهیزیه کامل که اخیرا یک مشت مرفه بیدرد، سیسمونی و حتی رایانه و دوچرخه اولین نوه را هم به آن چسباندهاند، تکافو نکند، دار و ندارشان را بر سر آن گذارده و جهیزیه را تکمیل کنند. از دو حال خارج نیست؛ یا آن ازدواج به موفقیت میانجامد و والدین برای باقی عمر از بخش مهمی از رفاه خود چشم میپوشند و یا یکی از سه ازدواجی میشود که بر حسب آمار، به طلاق انجامیده. تکلیف مهریه و جهیزیه را قانون تعیین کرده. اما آیا همه کس به آن تن میدهد؟ اگر اخبار وحشتناک روزنامههای زرد را نشنیده بگیریم و تنها به ماجراهایی که در دادگاههای خانواده اتفاق میافتد، نگاه کنیم؛ تازه متوجه میشویم جامعه چه مصیبتهایی برای خودش درست کرده. یکی جهیزیه را گرو میگیرد تا درباره مهریه با او مصالحه کنند. یکی به زندان میافتد، یکی را بالارفتن نجومی قیمت سکه، سکته میدهد، یکی کلاهبرداری و دلالی میکند. یکی هم ممکن است وجدان داشته باشد و عمرش را بر سر پرداخت آن ببازد. اگر جهیزیه را ندهند، پدر و مادر باید تا سالهای سال اقساط وام پرداختی را به اضافه مخارج فرزند مطلقه به دوش بکشند. به فرض اینکه جهیزیه را پس بگیرند، در طبیعیترین حالت، باید خانهای برای فرزند مطلقه که احتمالا بیکار هم هست و یا حقوق مکفی ندارد، اجاره کنند. آنگاه فرد مطلقه چیزی میشود در حد یک نگهبان برای کالاهایی که جز تعداد کمی از آنها مورد مصرف اساسی ندارد یا به درد زندگی یک نفره نمیخورد. نهایتا یک زندگی نسبتا موفق فدای یک رابطه ناموفق خواهد شد. چنین جامعهای اگر نخواهد از عقوبتی که این رسم و رسوم بر سرش میآورند، پیشگیری کند و همچنان اصرار داشته باشد گرهای را که با دست باز میشود، به دندان بسپارد؛ بیشک جامعه بیماری است و باید روانکاوی بشود. اصلاح جامعه از بالا و با کشفیات مشعشعی که شاهد آن هستیم، امکانپذیر نیست. از جزء باید به کل رسید. اگر نتوانیم مسائلِ به این روشنی را برای خودمان حل و فصل کنیم، اگر به جای تحکیم زیربنا، به نقش ایوان بپردازیم با یک تکان زمین، خانه و ایوان را از دست خواهیم داد.
آیا وقت آن نرسیده به جای ظواهر گمراهکنندهای که بازار به ما تحمیل کرده، به نیاز اصلی جوانانمان بپردازیم و هزینههایی را که به «بر باد رفتن» اختصاص میدهیم صرف ایجاد اشتغال برای آنان کرده و با اعتمادمان راه را برای پیشرفت شان هموار کنیم؟ نمیدانیم یک شغل – هرچند کوچک- چه اعتماد به نفسی به جوان میدهد؟ بیشتر جوانان امروز نظیر کودکانی هستند که هنوز از شیر گرفته نشدهاند. چشم به دست پدر و مادر داشتن، شخصیت و هویتی برای آنها به همراه نیاورده. سرگذشت کارآفرینان حقیقی را بخوانیم. اغلب از کارهای کوچک شروع کردهاند اما با چشم بازبه آینده نگاه کرده، افقها را در نظر مجسم کرده و در تحقق آن کوشیدهاند. کار سرمنشأ حرکت و صعود، و دلسوزی زاینده رکود است. دریابیم.