*مهدیس فدایی
صبح شده، بیدار میشوم، نوری که بالکن اتاق را روشنتر میکند، چشمانم را میزند. بعد از مدتها گرمای خورشید را حس میکنم. تا هفته گذشته شهر من همچنان سرد بود، اما هرچه به فصل بهار نزدیکتر میشویم، هوا گرمتر میشود. فصل بهار من را به یاد مناسبتی که دقیق نمیدانم از چه سالی آغاز شده؛ یعنی عید نوروز میاندازد. عیدی که مردم با شنیدن کلمهاش به یاد شادیهایشان که از گذشته مانده یا غمهایی که از نبود پول سرچشمه میگیرد، میاندازد. افرادی به دنبال خرید لباس، تعویض وسایل خانههایشان هستند تا در چشم آشناهایشان فرو کنند و افرادی دغدغهشان حال از کجا به مقدار کافی پول بیاوریم و غم نان است.
از رفتوآمدهای خانوادگی به هیچ وجه راضی نیستم، تمام سال کسی حال کسی را نمیپرسد و ۱۳ روز عید یادشان میافتد خواهری یا برادری دارند؟ اگر در سال یادی از ما نکردند، ترجیع میدهم ۱۳ روز نوروز نیز آنها را نبینم، بدترین کار دنیا مهمانیرفتن و منتظر همان مهمان بودن است. در فهرست کارهایم در آینده ۱۳ روز نوروز با دوستانم مسافرترفتن است. بودن با افرادی که به دنبال جدیگرفتن هرچیزی نیستند، صدای خندهشان گوش فلک را کر میکند و هرکاری برای خوشحالی خودشان و یکدیگر میکنند کجا و بودن با کسانی که هر وقت با آنها برخوردی داشته باشی حرف از اقتصاد، گرانی، کارهایی که تا به حال حتی اسمش را درستوحسابی نشنیدهاند، اما ادعایش را دارند که کار روزانه آنهاست کجا، زندگی با هم سن و سالهایم قشنگتر است.
شاید عید نوروز در دهههای قبل جایگاه خاصی در زندگی افراد داشته است، اما امروزه دهه هشتادیها به دنبال جشنهای متنوع و خاصتر میشوند. من متولد دهه هشتاد قطعا در کنار نسلهای قبل نبودهام، اما از تعریفهایی که میشنوم و با توجه به روحیات آنها نوروز را زیباتر و مهمتر جلوه میدادند و جشن میگرفتند.
عید نوروز را باید با خانواده گذراند که نیمی از نسل من، دوستانشان را ترجیع میدهند، اما مهمترین بخش آغاز سال جدید، از نظر عقل و حتی احساس یکسال بزرگتر شدن است. وقتی وارد سال جدید میشویم شاید، باید از افکار قدیمی دوری کنیم، اگر سال قبل در زندگی شخصی فردی دیگران دخالت کردیم، سال جدید سرمان را به کار خود سرگرم کنیم، به افراد مهم زندگیمان بیشتر محبت کنیم و قدرشان را بیشتر بدانیم. اما متأسفانه فرهنگ جامعه من بهجای اینکه در اخلاق و رفتار تأثیر بگذارد و روز به روز کیفیت آن بالاتر برود طوری در جامعه جا افتاده است که گویی هر کسی پوشش بهتری داشته باشد، باسوادتر و بافرهنگتر است. متأسفانه خود من نیز گاهی فردی با پوشش خوبی میبینم، تنها چیزی که در ذهنم خطور میکنند این است.
در زندگی لازم نیست به خودت سخت بگیری. همین که خنده بر لب داشته باشی، کافی است که احساس بدی نداشته باشی. انسان گاهی حتی با کوچکترین جشنها خوشحال میشود چه برسد به عید نوروز که از سالهای قبل وجود داشته و بیشتر افراد با آمدن عید نوروز لبخند بر روی لبهایشان شکل میگیرد.