*محمد سلگی
*کارشناس ارشد ادبیات فارسی
هنگامی که نام «حکیم عمر بن ابراهیم خیام نیشابوری» را میشنویم، چه واژگانی بر صفحه ذهنمان پدیدار میشود؟ معمولاً این ویژگیهای شخصیتی خیام به خاطر میآید: فیلسوف، اندیشمند، سخنور، شاعر، رباعیسرا، ریاضیدان، اخترشناس و یکی از تدوینگران تقویم جلالی.
اگر رباعیات خیام را هم خوانده باشیم، ناخودآگاه به این مفاهیم و موضوعات اشاره میکنیم: دریافتن اکنون(=اغتنام دم)، ناپایداری دنیا، اندیشیدن در ماهیت زندگی، تردید در جهان دیگر، شک در باورها و مسلّمات، آغاز و انجام آدمی، گذر عمر، شادی و کام جویی. حالا میتوانیم به این مفاهیم «نوروز» را هم بیفزاییم. همانگونه که گفتیم، «دریافتن اکنون» یکی از بنمایههای تفکر خیامی است که پیش از او در سرودههای رودکی و فردوسی، و پس از او در غزلیات حافظ، درخششی چشمگیر دارد. «صادق هدایت» هم در تقسیمبندی هشتگانه اشعار خیام، یک فصل را به «دم را دریابیم» اختصاص داده است.
برای نمونه میتوان به این دو رباعی اشاره کرد که شاعر، مخاطبانش را به آب تنی کردن در حوضچه «اکنون» فرا میخواند:
از منزل کفر تا به دین یک نفس است
وز عالم شک تا به یقین یک نفس است
این یک نفس عزیز را خوش می دار
کز حاصل عمر ما همین یک نفس است (هدایت: ۱۰۴).
شادی بطلب که حاصل عمر دمی است
هر ذره ز خاک کیقبادی و جمی است
احوال جهان و اصل این عمر که هست
خوابی و خیالی و فریبی و دمی است (همان:۱۰۴).
طبیعتاً زیباییهای فصل بهار و دلرباییهای روزگار نوروز، توجه خیام را به این نکته معطوف میکند که برای خوش بودن و لذتبردن، چه روزگاری از نوروز بهتر؟! طبیعت چشمنواز، آب و هوای مطبوع، زندگی دوباره گُل و سبزه و گیاه، و نم نم باران بهاری، فیلسوف نیشابور را به سرودن این سه رباعی با محور «نوروز» و گرامی شمردن لحظات آن، ترغیب میکند:
بر چهره گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دل افروز خوش است
از دی که گذشت، هرچه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است (فروغی و غنی، ۱۳۷۲: ۷۵).
چون ابر به نوروز، رخ لاله بشُست
برخیز و به جام باده کن عزم درست
کاین سبزه که امروز تماشاگه توست
فردا همه از خاک تو برخواهد رُست (همان: ۷۷).
چون لاله به نوروز قدح گیر به دست
با لاله رخی، اگر تو را فرصت هست
مِی نوش به خرمی که این چرخ کهن
ناگاه تو را چو خاک گرداند پست (همان: ۷۷).
ارتباط خیام و نوروز به این چند رباعی خلاصه نمیشود؛ بلکه رسالهای منثور در دست داریم به نام «نوروزنامه» که البته آن را منسوب به خیام میدانند؛ هرچند زندهیاد «مجتبی مینوی» که این کتاب را تصحیح و چاپ کرده است، انتسابش را به سخنور نیشابوری قطعی میشمارد:
«کلیه این ممیزات (از حیث زمان و مکان تألیف و طرز فکر و انشای ساده لطیف بیتکلف) در هر کتابی جمع شد، اگر در خود کتاب هم تألیف آن به خیام نسبت داده نشده باشد، من آن را از خیام میدانم. چرا ندانم؟ برای اینکه صاحبان تذکرهها و کتب تراجم، چنین کتابی به اسم او نیاوردهاند و من و شما تا امروز آن را نمیشناختیم و ندیده بودیم؟ مگر ارباب تذکره همه چیز را نوشتهاند یا همه اقوال و روایات آنها راست است؟… بالاخره این کتاب موجود است و صریحاً از تألیف خیام خوانده شده و براهین نیز بر صحت این تصریح داریم. پس تا دلیل دندانشکنی بر بطلان این نسبت اقامه نشود، هیچ کس را به تصاحب آن، سزاوارتر از حکیم عمر خیام نیشابوری نمی شماریم. من این رساله را یک هدیه خیام به ادبیات فارسی و ملیت ایرانی می دانم و بازیافتن آن را خوشبختی بزرگی می خوانم» (مینوی: بیست و شش).
«علی حصوری»، دیگر مصحح «نوروزنامه»، درباره گردآوری این رساله چنین مینویسد:
«نوروزنامه را –رسالهای که در آن حرف بسیار است- منسوب به خیام شمردهاند، اما میتوان اطمینان کرد که خیام یادداشتهایی را فراهم آورده بود تا از آن کتابی درباره نوروز بپردازد و شاید عمرش وفا نکرده و یا اصلاً به آن نپرداخته و یادداشتهایش پس از او به وسیله دیگران به شکل کتابِ موجود درآمده است» (حصوری، ۱۳۹۱: ۱۱).
اما محتوا و درونمایه کتاب منثور خیام چیست؟ باز هم «مجتبی مینوی» توضیح می دهد:
«نوروزنامه رسالهای است در بیان سبب وضع جشن نوروز و کشف حقیقت آن و اینکه کدام پادشاه آن را نهاده و چرا آن را بزرگ داشتهاند. مولف از شاهان اساطیری و تاریخی ایران تا زمان یزدگرد شهریار، یاد بسیار میکند و پیشهها و رسوم و فنونی که ایشان نهادهاند، مطابق با روایاتی که در شهنامهها آوردهاند، نقل میکند؛ چنانکه گویی به خواندن شاهنامه فردوسی مداومت داشته. آئین جهانداری شاهان ساسانی را با تمجید و تحسین حکایت می کند» (مینوی: بیست و سه).
برای آشنایی خوانندگان گرامی، بخش های آغازین کتاب را می خوانیم:
«اما سبب نهادن نوروز، آن بوده است که چون بدانستند که آفتاب را دو دور بود یکی آنک هر سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبانهروز به اول دقیقه حَمَل[=فروردین] بازآید، به همان وقت و روز که رفته بود بدین دقیقه نتواند آمدن، چه هر سال از مدت همی کم شود، و چون جمشید آن روز را دریافت، نوروز نام نهاد و جشن آیین آورد و پس از آن، پادشاهان و دیگر مردمان بدو اقتدا کردند، و قصه آن چنان است که چون گیومرت، اول از ملوک عجم به پادشاهی بنشست، خواست که ایام سال و ماه را نام نهد و تاریخ سازد تا مردمان آن را بدانند؛ بنگریست که آن روز بامداد، آفتاب به اول دقیقه حَمَل آمد؛ موبدان عجم را گرد کرد و بفرمود که تاریخ از این جا آغاز کنند. موبدان جمع آمدند و تاریخ نهادند» (همان: ۲).
منابع
- خیام، عمر بن ابراهیم(۱۳۷۲)، رباعیات حکیم خیام نیشابوری، به اهتمام: محمدعلی فروغی و قاسم غنی، تهران: عارف، چاپ اول.
- خیام نیشابوری، عمر بن ابراهیم، نوروزنامه، به سعی و تصحیح: مجتبی مینوی، تهران: کتابخانه کاوه.
- خیام، عمر بن ابراهیم(۱۳۹۱)، نوروزنامه، به کوشش: علی حصوری، تهران: چشمه، چاپ پنجم.
- هدایت، صادق، ترانههای خیام، تهران: امیرکبیر، چاپ چهارم. آن