نگرانی
*مهراندخت فتحی
آمار خودکشی بالا گرفته!
میزان درگیریها و زدوخوردهای خیابانی هم که آمار جالبی ندارد!
بحث و جدلهای فراوانی هم که در عموم مردم و اقشار افراد رخ میدهد هم که نیازی به اعلام ندارد و به وضوح همگی ما شاهد این خشم و عصبانیت مداوم هستیم!
چقدر نوشتن درد…!
چقدر گفتن و بینتیجهماندن….!
تا به کی منتظربودن برای ترتیب اثر و کاهش بلا و مصیبت…!
تا چه اندازه انتظار بابت خودکنترلی و مدیریت خشم…!
مگر نباید کارگروههای فوری و عملی تشکیل شود تا به سرعت جبران ضرر شود؟!
چقدر نوشتن از مشکل، مسئله و یادداشت برای روزنامه و مجله و هفتهنامه؟!
تمام وجودم را درد و رنج مداوم فرا گرفته…
آلام ما کجا شنیده خواهد شد که مرهمی بر آن بنهند؟!
بنر بزرگی را دور میدان جهاد شهر میبینم که تماس مستقیم با شهردار را تبلیغ کرده! مگر شهردار خودش در این شهر درمانده زندگی نمیکند؟! مگر خودش در این خیابانها و کوچهها تردد نمیکند؟!
اگر زندگی می کند که فلاکت و فضاحت مدیدیت بارشهای زمستانی را باید ببیند! اگر هم زندگی نمیکند پس تماس چرا!؟ با شهردار از درد و رنج روزهای سرد سال و برف و یخبندان گفتن چه سود؟؟!
تزریق دو آمپول داشتم که اول به بیمارستان قلب فرشچیان مراجعه کردم، اما چون نسخه پزشک برای بیمارستان نبود از تزریق آن خودداری کردند. بعد از خروج از بیمارستان فرشچیان به هر کلینیک و بیمارستان و مرکز تزریقات دیگری که مراجعه کردم دریغ از یک جای پارک خودرو که بتوانم ماشین را در پارک قرار دهم و به مرکز تزریق بروم!
ناامید و بیشتر خشمگین، با بغض و آه با یکی از دوستانم تماس گرفتم و از او خواهش کردم تا زحمت تزریقها را بکشد.
پیش خودم زمزمه میکردم که تفریحات زمستانی یعنی چه؟!
برای امثال منی که بارش برف زحمت صدچندان را دارد چه فایدهای غیر از ضرر دارد؟!
از زمانی که بارشهای متوالی برف صورت گرفت غیر از خیابانهای اصلی جایی توسط شهرداری برفروبی نشد. تازه برف روبی در خیابانهای اصلی هم فقط برفها را به کنار خیابان هدایت کرده بود که هیچ جای پارکی نه برای مغازه دار و اداره گذاشته بود و نه برای مراجعه کننده و مشتری!
حتی جلوی در بیمارستانها و ادارات دولتی بهخاطر کنارزدن برفها و نبردن و خارجنکردن حجم زیاد برف هیچگونه جای پارکی برای مراجعه یافت نمیشد!
کوچه و محلهها که بماند پیشکشمان!!!
بعد از ۵ روز برفی که ماشین را از جلوی درب منزل حرکت دادم و ناتوان حتی از یک تزریق ساده برگشتم جای پارک جلوی درب منزل هم از دست داده بودم!
ماشین همسایه جای ماشینم پارک کرده بود و من عملا ناتوان و درمانده، خیره و حیران وسط کوچه مانده بودم که چه کنم!!!
که چه کنم….