هرگز حدیث حاضر غایب شنیدهای
*حسین زندی
*روزنامهنگار
دری به روی من ای یار مهربان بگشای/ که هیچکس نگشاید مگر تو دربندی
نخستین بیتی که در کودکی از سعدی یاد گرفتم همین بود که بر روی یکی از نوارهای کاست پدرم در کنار ترانههای ایرج و گلپا و مظهر خالقی ضبط شده بود اما تنها همین یک بیت بود که از هنرمندی به نام محمدرضا شجریان ضبط شده بود و از بقیه آواز خبری نبود. چند سال بعد که تازه به دبستان میرفتم کاست بیداد به خانه ما رسید؛ باز هم هدیه یکی از دوستان پدر و آنجا با حافظ آشنا شدم.
اگرچه آن زمان رادیو و تلویزیون هم آثار استاد را پخش میکردند اما هیچوقت لذت یک بیت سعدی و آلبوم بیداد را نداشت. اوایل دهه هفتاد یکی یکی آلبومهای استاد شجریان را با پول تو جیبی خریدم و هرکدام را بارها و بارها با دل و جان گوش دادم. اینجا بود که دیگر شاعران سرزمینم را شناختم و با ادبیات آشنا شدم گویی آلبومها و کارهای او یک دانشگاه بود، البته که بود. از همین راه به هنر علاقمند شدم و وارد دوره جوانی که شدم به کنسرتش رفتم و از طریق گفتگوهایش در رسانهها و با بازتاب کنشهای اجتماعیاش به فعالیت مدنی علاقمند شدم. به همین دلیل است که همیشه فکر میکنم بیشتر آموختههایم دورادور از استاد شجریان است اگرچه به جز حضور در کنسرت هیچوقت دیداری نبود اما به قول معروف همان حدیث حاضر غایب بود. او همیشه حضور دارد تا مردم کشورش را با ادب و هنر آشتی دهد.
نامش جاودان