*فریبا صبوری
*دانشجوی دکترای زبانشناسی دانشگاه بوعلی
گردآوری و ثبت و ضبط گویشها از دیرباز مورد توجه زبانشناسان (تاریخی-تطبیقی)، مردمشناسان و جامعهشناسان بوده است و گویششناسی یکی از شاخههای قدیمی مطالعات زبانشناسی محسوب میشود. گویششناسی بهعنوان شاخهای از زبانشناسی به مطالعه نظاممند تفاوتهای زبانی میان گونههای زبانی میپردازد که گویش بهشمار میروند. گویششناسی بر اساس موضوعی که در جریان مطالعه گویشها مورد بررسی قرار میگیرد، شامل انواع مختلفی است که عبارتند از: گویششناسی منطقهای، گویششناسی آماری، گویششناسی ادراکی، گویششناسی اجتماعی و گویششناسی ساختاری.
در این نوشته سعی بر آن است که با بررسی زبانشناختی زبان شهر همدان، مشخص شود که این زبان در کدامیک از دو گروه گویش یا لهجه قرار میگیرد. بهمنظور درک بهتر تفاوت این دو مفهوم، ضروری است که ابتدا تعریفی از مفاهیم «زبان»، «گویش»، «لهجه» و «گونه» ارائه شود. چمبرز و ترادگیل (Chambers and Trudgill) در کتاب خود با عنوان گویششناسی (۱۹۹۸) گونه (variety)، گویش (dialect) و لهجه (accent) را چنین تعریف میکنند:
گونه. گونه یا گونه زبانی اصطلاحی خنثی است و به هر نظام رمزگان که در بافتی اجتماعی برای برقراری ارتباط بهکار میرود، اطلاق میشود. گونه فارغ از تمایزات میان لهجه، گویش و زبان تعریف میشود و از این رو خنثی قلمداد میشود.
لهجه. لهجه به شیوه تلفظ سخنگو اشاره دارد و از اینرو میتوان گفت لهجه به گونهای (variety) اطلاق میشود که بهلحاظ آوایی و یا واجی متفاوت از گونههای دیگر است.
گویش. گویش به گونههایی اشاره دارد که به لحاظ دستوری، واژگانی و واجی از گونههای دیگر متمایز است.
هادلستون و پولوم (۲۰۰۲) لهجه را برای اشاره به گونههایی از یک زبان که در تلفظ از هم متمایزند بهکار میبرند و گویش را برای گونههایی بهکار میبرند که در دستور یا واژگان با هم اختلاف دارند (۲۰۰۲: ۱۳).
مدرسی (۱۳۶۸) در کتاب «درآمدی بر جامعهشناسی زبان» گونه، زبان، لهجه و گویش را چنین تعریف کرده است:
«گونه اصطلاحی خنثی است که بهطور کلی در مورد هر نوع زبان بهکار گرفته میشود. بر این اساس، هنگامی که از یک نظام زبانی بدون تاکید بر زبان، لهجه یا گویش بودن آن سخن گفته میشود، میتوان از اصطلاح عام گونه صحبت کرد. اصطلاح گونه در ترکیباتی مانند «گونه رسمی»، «گونه گفتاری»، «گونه نوشتاری» و «گونه معیار» بیشتر به همین مفهوم عام بهکار رفته است» (ص ۱۳۲). وی در ادامه لهجه را «گونههایی که تنها تفاوتهای تلفظی دارند» و گویش را «گونههای زبانی که تفاوتهای تلفظی، دستوری و واژگانی دارند» تعریف میکند. او مهمترین معیار زبانشناختی برای تشخیص زبان از گویش را فهمپذیری متقابل میداند. هرگاه فهمپذیری متقابل میان گویندگان دو گونه زبانی ممکن نباشد، باید آنها را دو زبان جداگانه دانست. بنابراین بلوچی، کردی، گیلکی و فارسی زبان هستند.
دبیرمقدم (۱۳۸۷) در مقالهای تحت عنوان «زبان، گونه، گویش، لهجه: کاربردهای بومی و جهانی» تعاریف زیر را برای گونه، گویش، لهجه و زبان ارائه داده است که همسو با آرای زبانشناسان ایرانی و غیرایرانی دیگر است:
زبان: دو گونه زبانی که سخنگویان آن دو «فهم متقابل» ندارند، زبانند.
گویش: دو گونه زبانی که سخنگویان آن دو فهم متقابل دارند اما در عین حال بین آن دو گونه تفاوتهای آوایی و واجی و واژگانی و/یا دستوری مشاهده میشود، گویشهای یک زبانند.
لهجه: دو گونه زبانی که سخنگویان آن فهم متقابل دارند اما در عین حال بین آن دو گونه فقط تفاوتهای آوایی (و و اجی) دیده میشود، لهجههای یک زبانند.
گونه: اصطلاحی است خنثی، که همانطور که در تعریف «زبان»، «گویش» و «لهجه» مشاهده میکنیم، میتوان آن را بهعنوان اطلاقی کلی بهکار برد.
بر اساس تعاریفی که ارائه شد، بهعنوان مثال فارسی امروز، مازنی، گیلکی، تالشی، لکی، کردی، وفسی، لری، راجی، هورامی، دلواری، لارستانی، نائینی زبانند.
در ادامه به برخی ویژگیهای آوایی، صرفی و نحوی گویش همدانی میپردازیم که نگارنده بر اساس دادههای جمعآوری شده از طریق ضبط ویدئویی و صوتی از گویشوران (غالباً مسن) همدانی بهدست آورده است. همچنین از دادهها و شنیدههای شخصی خود نگارنده و نیز کتاب «واژهنامه همدانی» هادی گروسین (۱۳۸۴) و کتاب «فرهنگ مردم همدان» دکتر پرویز اذکایی (۱۳۸۵) بهره گرفته شده است. شواهدی که در ادامه آورده شده کاملاً منطبق با تعاریفی است که در بالا از گویش بهدست دادیم و نشان میدهد همدانی در واقع یک گویش است.
۱. شواهد آوایی و واجی
۱. تبدیل رشته واج st به ss: دانسّی؟ (دانستی؟/ فهمیدی؟)، قبرسّان (قبرستان)، گورسّان (گورستان)، اُسِّخوان (استخوان)، دسّه (دسته).
۲. وجود واکه مرکب [ew] در واژههایی چون rewqan (روغن)، gewje (گوجه)، ewd (آورد)، bewva (بابا)، mewred (مورد)، qewse qezah (قوس قزح، رنگینکمان).
۳. وجود واکه مرکب [ay] در واژههایی چون ayd (عَید)، hayvân (حَیوان)، ayb (عَیب).
۴. تبدیل صامت b به v در محیط میانواکهای: تاوه (تابه)، بیوین (ببین)، مِوارَک (مبارک)، عاقِوَت (عاقبت)، جَعوه (جعبه)، کِوِره (کبره، پینه)، طِوِقه (طبقه). کنستویچ (۱۹۹۴: ۳۵) تغییرات آوایی را از جهت بست انسدادی به سایشی و از سایشی به تقریبی تضعیف آوایی مینامد. او میگوید محیطی آوایی که در آن انسدادیها پس از واکهها واقع شوند مطلوبترین محیط برای تبدیل انسدادی به سایشی است که به آن سایشیشدگی (spirantization) میگویند.
۵. هماهنگی واکهای (vowel harmony): هنگامی که واکههای موجود در یک کلمه، در برخی مشخصههای واجی به یکدیگر شبیه شوند، هماهنگی واکهای رخ میدهد که در کلماتی چون šoloq (شلوغ)، qutu (قوطی)، xorošd (خورِشت)، kučuk (کوچک) و هماهنگی پیشوند می- با فعل در «mâ– xâm» (= میخواهم)، mâ– xâb -am (= میخوابم) و «mo-kon-e» (= میکند) این هماهنگی واکهای دیده میشود.
۶. ناهمگونی واکهای که در آن یکی از دو آوای مشابه در جهت تمایز و افتراق بیشتر تغییر میکند. این فرایند در همدانی از بسامد بسیار بالایی برخوردار است: قِفَس /qefas/ (قَفَس)، خِوَر /xevar/ (خَبَر)، نِمَک /nemak/ (نَمَک)، سِفَر /sefar/ (سَفَر)، کِمَر /kemar/ (کَمَر)، تِبَر /tebar/ (تَبَر) و موارد بسیار زیاد دیگر.
۷. قلب (metathesis): در فرایند قلب یا جابهجایی، جای دو همخوان در بافت همنشینی با هم عوض میشود. فرایند قلب یک فرایند واژ-واجی محسوب میشود (اسپنسر، ۲۰۰۷: ۱۳۴):
واسکن /vâskan/ (واکسن)، عرذ /ozr/ (عذر)، سلط /salt/ (سطل)، قلف /qolf/ (قفل)، عسک /ask/ (عکس)، کربیت /kebrit/ (کبریت)، قیلان /qeylân/ (قلیان)، نسخه /noxse/(نسخه)، حرضت /harzet/ (حضرت)، سرفه /sorfe/ (سفره)، تاسکی /tâski/ (تاکسی)، بفر /bafr/ (برف)، تخل /taxl/ (تلخ)، سُخر /soxr/ (سرخ).
۸. وجود واجهای میانجی (hiatus) ش /š/ در گروه حرف اضافهای «بِشُم»، «بِشِت»، «واشُم» و غیره، ر /r/ در «اینارم» (اینها) در جملهای مانند «اینارم آمِدَن» و ن /n/ در «تونَم» (=تو هم).
۲. شواهد دستوری
۱. شناسههای فعلی اول شخص و دوم شخص در همدانی متفاوت از فارسی معیار است:
اول شخص جمع: -مان (ترکیدیمان)
دوم شخص جمع: -نان (ترکیدینان)
۲. ضمایر شخصی در گویش همدانی با فارسی معیار تفاوتهایی دارد:
مَ (= من) ما
تو شما
اُ (= او) اُنا (= آنها)
۳. پسوند تصغیرساز -le : تُنگِله (تنگ کوچک)، دوگوله (دیگ کوچک)، قوزوله (کوزه کوچک)، کِندوله (=کندوی کوچک)
۴. اتباع: اتباع فرایندی است که از طریق آن واژهای مرکب ساخته میشود شامل دو جزء، که یکی را تابع و دیگری را متبوع گویند. تابع غالباً بیمعنی است و متبوع است که معنی کل واژه مرکب و مقوله نحوی آن را تعیین میکند (طباطبایی، ۱۳۹۵). در همدانی شماری ترکیب اتباعی خاص وجود دارد مانند: میوه مِلان، تِکِ تمیز (=تر و تمیر)، تِکِ تَر (قیافه)، دِمِ دَن (=دهان و صورت)، کِرچِ کِبود (=کبودی)، صِتِ صَبر (=صبر و حوصله)، پِتِ پَن (=پهن)، پِتِ پیس (=کثیف)، پِتِ پیله (پیله کردن).
۵. یکی دیگر از ویژگیهای گویش همدانی وجود تعداد زیادی فعل است که در فارسی معیار بهکار نمیروند و منتخبی از آنها در ادامه آورده شده است:
تِلّاندن (مالش دادن)، تولکیدن (پلکیدن)، تقّاندن (بهزور چیزی را در جایی جای دادن، همچنین کنایه از پرخوری کردن)، تُمّیدن (فرو رفتن قسمتی از چیزی)، پَندُمیدن (ورم کردن)، اشاندن (پرتاب کردن)، قرتیدن (پاره شدن)، چولسیدن (پژمرده شدن)، چرپاندن (کتک زدن)، توچیدن (سردرگم شدن)، ولایدن (لگدمال کردن)، هشتن (گذاشتن)، مانِستن (شبیه بودن)، وخزادن (بلند شدن)، کرّیدن (خراش برداشتن)، رُمّیدن (خراب شدن)، شواندن (بهم زدن، کنایه از دعوا راه انداختن)، لقّاندن (تکان دادن چیزی در ظرف)، تنجیدن (له شدن زیر فشار)، چقّاندن (فرو کردن چیزی در جایی)، پشکاندن (پاشیدن قطره آب)، تاراندن (فراری دادن، گریزان کردن).
۶. علاوه بر افعال فوق، در گویش همدانی تعداد زیادی فعل مرکب وجود دارد که به این صورت در فارسی معیار کاربرد ندارند:
بَستِمان کردن (= دلدرد داشتن از پرخوری زیاد)، چایمان کردن (= سرما خوردن)، لرزمان کردن (= لرز داشتن)، وِیلان کردن (=معطل کردن، سرگردان کردن)، پرز کردن (= پودر کردن)، کُخّه زدن (= سرفه کردن)، تِسّه زدن (= کُند کار کردن)، دِلَک دادن (= هُل دادن)، خوتول دادن (= قلقلک دادن)، لِر دادن (=پرتاب کردن)، طی تو کردن (= قطعی کردن)، سوکلان زدن (= تحریک حیوان با ابزاری برای حرکت)، گِزَک دادن (بهانه دادن)، زُکِّنه کردن (شور زدن دل)، زورتپّان کردن (باز زور و فشار چیزهایی را روی هم انباشتن)
۷. همچنین در این گویش افعال مرکبی وجود دارد که میتوان گفت بهنوعی از «صدا» و یا «حالت» فعل مورد نظر ساخته شدهاند:
پرتِلِ پَرتو کردن /partele partew/ (پریدن و ورجه وورجه کردن)، کِرتِ کِرت کردن (=کفش را به زمین کشیدن)، زُقِّ زُق کردن (سوزش و درد زخم)، نوزِّ نوز کردن (سوسو زدن و روشنایی کم شعله، همچنین تعلّل ورزیدن)، لُرپِ لُرپ کردن (درد داشتن) گُمِّ گُم کردن (پا کوبیدن)، زونگِ زونگ کردن (گریه کردن، ناله کردن)، شُرِّ شُر کردن (ریزش آب از جایی)، شَنگان شَنگان رفتن (لنگ راه رفتن).
۳. شواهد واژگانی
همانطور که گفته شد، گویشها به لحاظ واژگانی نیز متفاوت از گونه معیار هستند، به اینصورت که در گویش همدانی واژگانی بهکار میرود که در گونه معیار کاربرد ندارند. در ادامه شماری از این واژگان آورده شده است:
ایشبیج (شپش)، جیگیلدان jigildân/ / (چینهدان مرغ)، بِچِقّان /bečeqqân/ (دکمه فشاری)، بَستِمان /bastemân/ (دلدردی که در اثر پرخوری عارض میشود)، همچنین کِپِّمان /keppemân/ (خوابیدن)، چایمان /čâymân/(سرماخوردگی)، لرزمان /larzemân/ (تب و لرز)، کِزّمانه /kezzemâne/ (سوزش)، دِوِرِه /devere/ (کفاف)، کُخّه /koxe/ (سرفه)، گربه تیغینه /gorbe tiqine/ (جوجه تیغی)، گُرده /gorde/ (پشت، قفا)، گِرِه جِوْزی /gere-jewzi/ (نوعی گره)، گَلای /galây/ (وحشی، بیهوا)، گیجین /gijin/ (پاشنه در)، بانگلان /bângelân/ (غلتک بام، سنگی که بر بامها میغلتانند تا هموار شود)، بِوه /bewe/ (بچه کوچک و عزیز)، لانجین/lânjin/ (ظرف استوانهای شکل گِلی)، لانجین کِلاش /lânjin kelâš/ (آخرین فرزند خانواده)، سِیزان /seyzân/ (زیرزمین خانه)، لَندو /landu/ (گهواره)، پِلاره /pelâre/ (حبّه)، خانه خمیر /xâne xemir/ (خانه خراب)، خانه بیخینه /xâne bixine/ (صندوقخانه)، اصلمنزاده /aslemanzâde/ (اصیل، بزرگزاده)، پُفِلَنگ /pofelang/ (بادکنک)، دلنگوان /delenguân/ (آویزان، معلق)، دَر /dar/ (بیرون)، باف /bâf/ (بلند)، گِزَک /gezak/ (بهانه)، مِرتِنه /mertene/ (غرغر)، میلیچ /milič/ (گنجشک)، هِیوِره /heyvere/ (وحشی و افسارگسیخته)، وَش /vaš/ (برق و جلا)، جینگیل /jingil/ (موی مجعد)، خوتول /xutul/ (قلقلک)، خوازمِنی /xâzmeni/ (خواستگاری)، دسگیران /dasgirân/ (نامزدی).
۴. نتیجهگیری
در این بررسی سعی شد تا مشخص شود گونه همدانی، در تقسیمبندی گویش و لهجه از نظر زبانشناسی در کدام گروه قرار میگیرد. از این رو ابتدا مفاهیم گونه، زبان، گویش و لهجه بر اساس آرای زبانشناسان مطرح ایرانی و غیرایرانی تعریف شدند. مشخص شد که گویش به گونههایی اشاره دارد که علاوه بر ویژگیهای واجی و آوایی، به لحاظ دستوری و واژگانی نیز از گونههای دیگر متمایز است. در ادامه شواهدی واجی، دستوری و واژگانی از همدانی بهدست دادیم. بر اساس این شواهد، مشخص میشود که همدانی در دسته «گویش» قرار میگیرد، چرا که دارای ویژگیهای دستوری، واژگانی و واجی متمایز است.
۵. منابع
اذکائی، پرویز (۱۳۸۵). فرهنگ مردم همدان. همدان: انتشارات دانشگاه بوعلی سینا.
دبیرمقدم، محمد (۱۳۸۷). «زبان، گونه، گویش، لهجه: کاربردهای بومی و جهانی». نشریه ادبپژوهی. شماره ۵. ص ۹۱- ۱۲۸.
حقشناس، علیمحمد (۱۳۸۰). آواشناسی (فونتیک). تهران: انتشارات آگاه.
عبدالکریمی، سپیده (۱۳۹۲). فرهنگ توصیفی زبانشناسی اجتماعی. تهران: علمی.
گروسین، هادی (۱۳۸۴). واژهنامه همدانی. تهران: هیرمند.
طباطبایی، علاءالدین (۱۳۹۵). فرهنگ توصیفی دستور زبان فارسی. تهران: فرهنگ معاصر.
Chambers, J.K. and Peter Trudgill (1980). Dialectology. Cambridge, Cambridge University Press.
Huddleston, R. and G.K. Pullum (2002). The Cambridge Grammar of the English Language. Cambridge, Cambridge University Press.
Kenstowicz, Michael J. (1994). Phonology in Generative Grammar. Oxford: Blackwell.
Spencer, Andrew (1991). Morphological Theory. Oxford: Blackwell.