همدان بی همه‌دان شد

سوگنامه دکتر «محمدجعفر یاحقی» برای سپیتمان

0

*همدان بی همه‌دان شد

دوست همه‌‌دان خراسان هم از همدان رفت. پرویز اذکائی پس از تحمل یک دوره رنج بیماری سر به چنبر مرگ جهانید و جاودانه شد. از زمانی که سال‌های جوانی خود را در مرکز مردم‌شناسی می‌گذرانید – سال‌های پیش از انقلاب- با کارهایش آشنا بودم و در واقع او را می‌شناختم. بعد از آن کمی آزرده خاطر بود و کج‌خلقی ملیحی وجودش را آشفته می‌داشت. او مرد میدان تحقیق بود، از مردم‌شناسی آغاز کرد و به همدان‌شناسی و ایران‌شناسی و بیرونی‌شناسی نامبردار شد. بزرگان همدان به ویژه عین‌القضات و باباطاهر را سخت حرمت می‌گذاشت با پرداختن به کار و کردار آن‌ها. با ما از دورۀ کتاب پاژ (اوایل دهۀ هفتاد) همکاری‌اش را آغاز کرد و بنیان‌های دوستی ما استوارشد. در این فاصله یکی دوبار به خراسان آمد، به دعوت قطب علمی آخر گفته بود که نیمۀ دومش به خراسان باز می‌گردد و در دانشکده ادبیات سخنرانی کرد. آن کج‌خلقی ملیحش گاهی به خشمی مقدس بدل می‌شد. یک بار هم در مشهد بود، از فردوسی و شاهنامه می‌گفت که رگ‌های گردنش به حجت قوی شد و فریاد بر آورد: این حجربن عدی و دعبل خزاعی تازی مثلاً کیانند که بخواهیم در برابر فردوسی طوسی از آن‌ها نام ببریم! از گوشۀ چشم به او نگاهی کردم یعنی این‌جا خراسان است! ملاحظۀ ما را کرد و زمام سخن را به جای دیگر برد.

به ایران کهن مهر می‌ورزید، مهری پژوهشورانه و ژرفارو. ماتیکان هایش گواه این مهرآوری بود.

شاید دوست بدارید :

با کتاب بود و کتاب‌دان و کتاب‌شناس. کتاب‌های خودش این را می‌گفت. نکته‌هایش در مورد بیرونی و ایران کهن نکته بود که روشناوندی می‌توانست کمترین توصیفش باشد. شنیدم که کتابخانه‌اش را، که برکه‌ای بود با ژرفای یک اقیانوس، به همشهریانش بخشیده است لابد به امید آن که همه‌‌دانی با رفتن او از همدان رخت برنبند، و چنین باد!

همدان تا کی باید صبرکند که بار دیگر چنویی را بتواند در دامان خود بپرورد!

روانش با جاودانان در مینو باد در آرامش جاوید.

محمدجعفر یاحقی

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.