همزمانی هفته همدان و آزمون ثبت جهانی
بازهم برای همدان مینویسیم
همداننامه: امسال روز یکم شهریور در تقویم رسمی کشور به نام روز ملی همدان ثبت شد، اما مواجهه مسئولان با این روز مهم بازهم محدود به همان ادای احترام به مقام بوعلی سینا شد و هیچ برنامه درخوری برای این روز در نظر گرفته نشد؛ آن هم در سالی که همدان منتظر جهانیشدن است، اما ما این روز ارج مینهیم و برایش مینویسیم.
*یک اشاره مختصر
*بابک روشنینژاد
*نقاش و نویسنده
نمیشود کسی بگوید ایران را میشناسد، اما شاهنامه را نخوانده است یا قلههای سخن پارسی یعنی سعدی و حافظ و مولوی را نمیشناسد یا با هنر و موسیقی و تاریخ این سرزمین بیگانه است یا نمیداند آغازگاه این کشور، یعنی نخستین پایتخت آن کجاست؟
نمیداند که این تختگاه آریاییها است که دو هزار و هفتصد سال پیش علیه بردهداری آشوریان برخاستند و بساط آن را برچیدند و کشوری مقتدر در روزگار باستان پدید آوردند؛ کشوری که لابد کسی نمیدانست چنان آیندهای شگفت و پرحادثه داشته باشد. جدا از این، تیره کاسیان هم از پنج هزار سال پیش در همین شهر، در اکباتانه باستانی زندگی میکردند و دیگران هم.
خب خیلیها این را میدانند. خیلیها این شهر باستانی را میشناسند؛ شهری که در کنار چند شهر دیگر مثل آتن از نوادر تاریخ است و هنوز هم زنده است و نفس میکشد اما چرا اینقدر کم درباره این نخستین پایتخت میدانیم؟ و بسیار کمتر درباره هنرش؟
البته یافتههای باستانشناسی حاوی نمونههای مهم و بینظیری است. مثل جام خشایارشا و ریتونهای زرینی که اوج هنر فلزکاری عصر هخامنشی و حتی ادوار دیگر است. مثل توصیفهایی که درباره کاخ هفت باروی اکباتان در نوشتههای دیگران آمده است. مثل روایت پارتیِ ویس و رامین که دست کم بخشی از آن به همین زیستبوم کهن مربوط است. اگر هزار افسان ایرانی را بشود در سفیدخوانیِ هزار و یکشب جست، پس لابهلای سطرهای قصهها و متنهای تاریخی هم میشود رد و نشانی از هنر و فرهنگ و تاریخ آرینها – از واژه اَریه به معنی آزاد – را در این شهر باستانی جستوجو کرد.
سابقه بسیار کهن هنر سفالگری در این شهر شاید سرنخی و نشانی از هنر نقاشی قدیم ایران به دست بدهد، اگرچه بیشترِ آنچه از تاریخ نقاشی ایران میدانیم از عصر تیموریان و صفویان به بعد است؛ یعنی همان که به صورت هنری با مؤلفههایی ویژه از سده هفتم تا سده یازدهم دوره بالیدن و شکوفاییاش را طی کرد و به مینیاتور معروف شد که البته شامل بخش در سایه مانده هنر ایران نیست و فقط قسمتی از هنر نقاشی ایران است.
تاریخ همه چیز را نمیگوید، به بسیاری از چیزها دسترسی ندارد و اغلب گمنامانی از آن سر برمیآورند و سیمای تاریخ را دیگر میکنند.
همدان در عصر صفویان چندان کانون توجه نبود و از آنجا که آثار هنری اغلب در مراکز مورد توجه هر عصر میبالند، چندان از هنرهای عصر صفوی در همدان نمیدانیم اما ایرانیان که به تعبیر آرتور پوپ مردمانیاند که بیش از هر کار، هنر ساختهاند بیشک واقعیتها و آرمانهای خود را در همه زمانها در آینه دستکارهای خود برساختهاند و نشان دادهاند و برای آیندگان به یادگار گذاشتهاند. گیرم جستوجوی دشواری باشد یافتن رد و اثر خاطرات بسیار گذشته دوردست.
اما این جستوجو نمیتواند بیحاصل باشد؛ چراکه گذشگان در قصهها و قالیها و نواختِ آجرها و نقش کاشیها، نشانههایی برای ما گذاشتهاند از زندگیهایی پرشور و آرزوهایی بزرگ و رنجهایی بسیار و اندیشههایی ژرف. البته همتی اگر در کار آوریم و نه فقط شاهنامه را که بسی بیش از آن را بخوانیم و بجوییم و بخواهیم.