چرا خشونت؟
همداننامه دلایل خشونت دانشآموزان و معلمان را در مدارس بررسی میکند
ترکمان: وجود اختلالات روانی را هم اگر در نظر بگیریم، به هر حال معلمان هم جزو جامعه عمومی هستند و طبق آمار رسمی ۲۵ درصد جامعه عمومی دچار اختلالات روانی هستند، اما این موضوع در مصاحبهها و ارزشیابیها مورد سنجش قرار نمیگیرد و باعث میشود وارد نظام آموزشی شوند که از آموزشهای لازم برخوردار نیستند و یا غربالهای لازم در این زمینه به درستی انجام نشود.
*فاطمه کاظمی
*خبرنگار
یادم هست یکی از دوستان متولد دهه پنجاه برایم تعریف میکرد که «وقتی ما دانشآموز بودیم یک بار والدین دانشآموزان طوماری علیه معلمانمان امضا کردند که چرا به اندازه کافی فرزندان ما را تنبیه نمیکنید!.»
اما حالا تا خبری از تنبیه بدنی دانشآموزان منتشر میشود، داد از نهاد همه بلند میشود که چرا خشونت؟ والدین مدافع تمامقد فرزندانشان هستند و معلمان هم از مسائل و مشکلات صنفی بیشمار خود میگویند.
معلمان خشن
یک روانشناس بالینی میگوید: با تأکید بر اینکه خشونت در هر صورت و به هر شکلی محکوم است، در پدیدآیی خشونت باید در نظر داشته باشیم که علتهای زیادی برای این موضوع وجود دارد و اگر به این موضوع به صورت چند بعدی نگاه کنیم، میتوانیم مداخلات جدیتر و کاملتری داشته باشیم؛ چراکه اگر موضوع خشونت را تکعلیتی ببینیم، نمیتوانیم آن را مهار کنیم.

«محمد ترکمان» میافزاید: خشونت یک چرخه است که بازتکرار و بازتولید میشود و عوامل زیادی در ایجاد آن نقش دارند. در بخش آزار دانشآموزان که در مقوله کودکآزاری میگنجد، یکی از دلایل نحوه مدیریت مدرسه و معلم آزارگر است و بخش دیگر به جامعه، خانواده و سیستم کلان سیاسی برمیگردد.
وی توضیح میدهد: در بخش آزارگر یا بهتر بگوییم خشونتگر میتوانیم به این موضوع بپردازیم که نداشتن مهارتهای خودکنترلی و خودتنظیمی در او باعث میشود که آستانه تحملش پائین بیاید و نتواند در موقعیتهای خاص خودش را کنترل کند. دیگر اینکه این فرد نگرش مثبتی به تنبیه داشته باشد و تنبیه را بخش طبیعی و لازم آموزش ببیند و فکر کند که تنبیه یک اتفاق معمولی است. ما در هنگام مشاوره با چنین افرادی مواجه میشویم که میگویند «من که کار خاصی نکردهام»، «مگر چه شده» و یا «اتفاق خاصی نیفتاده» و یا این افراد خشونت عاطفی را اصلا خشونت حساب نمیکنند و یا حتی آن را لازم هم میدانند. مسئله دیگر نیازهای برآورده نشده است. بالاخره معلمان یک سری نیازهای اقتصادی و اجتماعی برآورده نشده دارند که باعش میشود آستانه تحمل آنها پائین بیاید.
ترکمان معتقد است: وجود اختلالات روانی را هم اگر در نظر بگیریم، به هر حال معلمان هم جزو جامعه عمومی هستند و طبق آمار رسمی ۲۵ درصد جامعه عمومی دچار اختلالات روانی هستند، اما این موضوع در مصاحبهها و ارزشیابیها مورد سنجش قرار نمیگیرد و باعث میشود وارد نظام آموزشی شوند که از آموزشهای لازم برخوردار نیستند و یا غربالهای لازم در این زمینه به درستی انجام نشود.
این متخصص روانشناسی تجربه آزارداشتن را یکی دیگر از عوامل خشونت معلمان آزارگر علیه دانشآموزان میداند و میگوید: خیلی از این معلمان در نظام آموزشی بزرگ شدهاند که قبلا مورد آزار قرار گرفتهاند و این تجربه باعث میشود خشونت توجیه شود و در موقعیتهای خاص خشونت بازتولید شود.
دانشآموزان پرخاشگر
وی فرد خشونتدیده را هم در نظر میگیرد و توضیح میدهد: البته قصد ما این نیست که ما دانشآموز آزاردیده را سرزنش کنیم یا او را مقصر بدانیم، اما نداشتن رفتارهای قاطعانه باعث میشود که این افراد بیشتر خشونت ببینند و مورد آزار قرار بگیرند. این افراد بلد نیستند چگونه نیازهای خود را محترمانه و قاطعانه بیان کنند و در این زمینه آموزشهای لازم را فرانگرفتهاند و در مواقعی این نیازها را به صورت پرخاشگرانه به معلم خود بیان میکنند. نداشتن مهارتهای ارتباطی سالم از دیگر نکاتی است که باید به آن توجه کرد و ضعف اعتماد به نفس را هم باید در نظر داشت. وجود مشکلات روانشناختی در دانشآموزان نیز باعث میشود تحمل آنها برای همه به خصوص معلمان دشوار شود. نداشتن مهارت کنترل خشم نیز به این موضوع دامن میزند.
نقش خانواده و مدرسه
ترکمان با بیان اینکه ما باید نقش خانواده را هم مورد بررسی قرار دهیم، توضیح میدهد: خانوادهای که مهارتهای ابراز وجود را به فرزند خود آموزش نمیدهد، باعث میشود فرزندی را تربیت کند که نتواند در مدرسه تعامل مناسبی با معلمان و همسالان خود داشته باشد. داشتن سابقه تنش در خانواده نیز باعث میشود دانشآموز این تنشها را به مدرسه منتقل کند. تعامل نامناسب والد-کودک، وجود فقر و مسائل اقتصادی در خانواده، اعتیاد والدین و نبود آموزش مهارتهای اجتماعی توسط خانواده نیز از دیگر عوامل خانوادگی افزایش خشونت در بین دانشآموزان است.
این روانشناس بالینی درباره نقش مدرسه در این موضوع نیز میگوید: حضورنداشتن مشاور در مدرسه و نبود آموزشهای روانشناختی در مدرسه یا حداقل نبود مشاوران مناسب در مدرسه چنین مسائلی را تشدید میکند. در خیلی از مدارس افرادی به عنوان مشاور مشغول به کار هستند که هیچ نوع تحصیلات روانشناسی ندارند و این باعث میشود آموزش مهارتهای لازم به دانشآموزان مورد غفلت قرار بگیرد. ارتباط ضعیف دانشآموزان با مسئولان مدرسه نیز مزید بر علت است و اجرای دیرهنگام دانشآموزانی که مشکل دارند به مراکز مشاوره را نیز باید در نظر داشت. نبود نظارتهای کافی از سوی دیران مدرسه بر فعالیت معلمان، پرکردن وقت معلمان با فوقبرنامههای پرفشار و مواردی از این قبیل نیز باید مورد توجه باشد.
ترکمان معتقد است: با وجود اینکه آموزشهایی تحت عنوان آموزش ضمن خدمت برای دانشآموزان در نظر گرفته شده، اما آموزشهایی که با موضوع ارتباط صحیح با دانشآموزان باشد بسیار کم است و خیلی وقتها مدرسان این آموزشها نیز متخصص نیستند و بر اساس روابطی انتخاب میشوند. از طرفی قوانین درستی که در مواقع بروز مشکلاتی مانند آزار دانشآموزان به کار بیاید، وجود ندارد و خیلی وقتها از فرد آزاردیده حمایت نمیشود. نظارت ضعیف مسئولان آموزش و پرورش بر نحوه فعالیت مدارس نیز این مسائل را تشدید میکند.