چرا من همیشه تنهام؟

نگاهی به اشتغال بی ‎‌‌‌وقفه‏ مادران و تنهایی همیشگی کودکان

0

*معصومه محمدی سیف

*جامعه‌شناس و دانشجوی دکتری سیاستگذاری فرهنگی

«کاش مادرم همیشه در خانه بود»، «کاش تنها نبودم»، «کاش یه عالمه همیشه جمعه بود»، جمله‏هایی که بی‎توجه از کنارشان عبور می‌کنیم، بدون کوچک‌ترین درنگی. این جمله‎ها اغلب از کودکان مهد شنیده می‏شود که تنهایی و دلتنگی هر روزه، کلافه‌شان می‎کند. آزرده می‏شوند، غصه می‏خورند، اما با دعوا با همسالان و پرخاش و بی‏اشتهایی راهشان را پیش می‏گیرند و به پیش‌تر می‏تازند. راهی که مادران همیشه شاغل که تمامی وقت خود را در خارج از منزل سپری می‏کنند، پیش پای‎ فرزندشان نهاده‌اند.

«خانواده»، یک گروه پویاست؛ نخستین نهاد اجتماعی که کودک در آن پرورش می‎یابد و چگونگی رفتار اجتماعی را فرامی‌گیرد. در میان اعضای خانواده، در تربیت و تکوین شخصیت کودک، مادر از نقش حساس‌تری برخوردار است. علت این امر شاید این باشد که از همان ابتدای تولد، کودک بیش‌ترین کنش و واکنش‌‎های عاطفی خود را با مادر برقرار می‌کند. رابطه‌ی اولیه‌ی کودک و مادر، به‌وجود آورنده‌ی هسته‌ی اصلی احساس امنیت و آرامش در کودک است. اگر در این روابط خللی به‌وجود آید، احساس ناامنی و بی‌اعتمادی بر زندگی کودک سایه می‌افکند. از این رو، تحولاتی چون اشتغال مادران و دور ماندن آن‌ها از محیط گرم خانه، استواری روابط خانوادگی را دچار تغییر ساخته و نحوه‌ی چگونگی تربیت کودکان را به محیطی خارج از خانواده سپرده ‌است. در این میان، محیط‌های اجتماعی خاصی نظیر مهدهای کودک وارد عرصه‌ی تربیتی شده و نقش مادران به مراتب کم‌رنگ‌تر گردیده است.

تربیت، والدین، فرزندان؛ سه ضلع یک مثلث!

خانواده، اولین پایگاه تربیتی کودک است و زن و شوهر با ازدواج این نهاد مهم تربیتی را تشکیل می‌دهند. «هارلوک» خانواده را یک سیستم پیچیده‌تر تعریف می‌کند و معتقد است «کودک در بدو تولد نخستین رابطه‌ خود را با مادر برقرار می‌کند. او باید بتواند در کنار مادر احساس ایمنی به‌دست آورد: یعنی این احساس را که مادر دائماً برای ارضای نیازهای وی در کنارش قرار دارد» (منصور و دادستان،۱۳۷۴، ج۲، ۱۲۱). توجه کودکان، بیش‌تر معطوف کردار بزرگ‌ترهاست. کودکان، ارزش‌ها و باورهای خویش را همان چیزهایی می‌پندارند که از والدین‌شان می‌آموزند. نکته‌ بااهمیت در این موضوع، این است که والدین باید حضوری مداوم، فعال و منظم در زندگی فرزندان‌شان داشته باشند؛ چراکه کودکان، ارزش‌ها را از طریق کنش دوطرفه میان خود و والدین و الگوپذیری از آنان می‌آموزند؛ کنش متقابلی که نیازمند حضور فیزیکی، عاطفی، عقلانی و روحی والدین در زندگی با کودکان‌شان است.

چرا کودک من دچار مشکلات تربیتی و عاطفی شده است؟!

اشتغال بی‌وقفه‌‏ مادر موجب اختلال در تکوین شکل‌گیری دل‌بستگی کودک نسبت به مادر می‌شود. اشتغال خوب است، اما این که مادران تمام وقت خود را به کار در خارج از منزل، اختصاص دهند و هیچ وقتی را برای کودک خود و صرف آموزش و همدلی با کودک نگذارند، قطعأ لطمات جبران‌ناپذیری در پی خواهد داشت که در بزرگسالی در شخصیت فرد نمایان خواهد شد. در واقع، نامناسب بودن شرایط تغذیه‌ای، بهداشتی و احیاناً کارآزموده‌نبودن مربیان در مراکز نگهداری کودک، برای فرزندان کمبودهایی را ایجاد می‌کند که با توجه به ساعات حضور کم‌تر مادر شاغل در منزل‌، جبران آن دشوار و حتی ناممکن است. «مادرانِ همیشه‌شاغل، به‌دلیل این‌که بخش قابل توجه از وقت مفید خود را به کار مشغولند و طبعاً از فرزندان خود دور هستند یا حداقل به موقع نمی‌توانند نیازهای آن‌ها را ارضا کنند، احساس بی‌اعتمادی به اطرافیان در کودک به‌وجود می‌آورند و این امر باعث می‌‌شود که مراحل بعدی رشد کودک نیز که مبتنی بر «احساس اعتماد» است، دچار اختلال شود. «مطالعات کال دول و همکارانش نیز درباره‌ی شکل‌گیری هوش در جریان تأثیر محیط خانواده نشان داده که کودکان باهوش‌تر معمولاً کسانی هستند که در خانواده‌های صمیمی رشد کرده و از امکانات تربیتی و فرهنگی بیش‌تری برخوردار باشند» (بی‌ریا، ۱۳۷۵، ۸۸۵.)

کودکان آسیب‌دیده، مادران شاغل!

مادرانی که به علت اشتغال بیش از حد در خارج از خانه از همان هفته‌های نخستین که فرزندشان به برقراری ارتباطات عاطفی و حسی به آنان نیاز دارند، ساعت‌ها و گاه روزها و هفته‌ها او را از تابش پرتوهای وجود خود محروم می‌سازند و یا حضورشان فاقد کیفیت لازم است، کودکان‌شان در یافتن حیات عاطفی متعادل دچار مشکل می‌شوند. حتی این رویدادها در خانواده‌ کسانی که تحصیل‌کرده و گاه متخصص هستند نیز دیده می‌شود. در خانواده‌هایی که زوجین به صورت تمام وقت اشتغال دارند، مسئولیت زنان مضاعف می‌شود و مجموع ساعات کار آن‌ها در خارج و داخل خانه به شدت افزایش پیدا می‌کند. در نتیجه به شدت تحت فشار کاری قرار می‌گیرند و به دنبال آن، فرزندان که نیاز بیش‌تری به مادر دارند، در ابعاد گوناگون آسیب‌های جدی می‌بینند.

آمارها حکایت از اضطراب کودکان دارد!

روحانی در پژوهشی که در مورد درجه‌ اضطراب جدایی مادری در زنان شاغلی که اولین کودک خود را به مهدکودک وابسته به دانشگاه‌های علوم پزشکی شهر تهران می‌سپارند، انجام داده، به این نتایج دست یافته است که در مجموع اکثر واحدهای مورد پژوهش از درجه‌ نسبتاً زیاد اضطراب جدایی مادری برخوردار بودند (روحانی، ۱۳۷۲). هم‌چنین مطالعات روان‌پزشکان نشان می‌دهد اختلالات عاطفی کودکان مانند کندی در سخن گفتن، کاهش بهره‌ هوشی، کاهش جنب و جوش، کم‌عمقی واکنش عاطفی، اختلال حواس و ضعف استعداد تفکر انتزاعی، می‌تواند از آثار ناگوار محرومیت از مادر به حساب آید. تحقیقات نشان داده است که «در بسیاری از موارد مادر غیرشاغل بهتر می‌تواند به نیازهای عاطفی، اجتماعی، و شخصیتی کودک خود پاسخ مثبت دهد و در حین رسیدگی، با وی تعامل عاطفی برقرار ساخته، او را از عواطف محبت‌‎آمیز خود بهره‌مند گرداند…»(بی‌ریا، ۱۳۷۵، ۸۶۲.)

خانه، پرورشگاه عاطفی فرزندان!

اشتغال زن و صرف ساعات خارج از خانه و فشردگی کارهای خانه در ساعات حضور زن، خواه ناخواه ارتباط اعضای خانواده با یک‌دیگر را کاهش داده، زمینه‌ تبادل نظر و بررسی مسایل و مشکلات خانواده و هم‌فکری برای رفع آن‌ها را محدود خواهد کرد. مادران شاغل به‌‌رغم خستگی ناشی از کار، در خانه نیز باید به انواع وظایف خانگی خود که تهیه غذا، پوشاک، امور بهداشتی و مانند این است، بپردازند. بدون تردید این خستگی جسمی از نظر روحی نیز آنان را آسیب‌پذیر ساخته و باعث بی‌حوصلگی و سردی روابط او با اعضای خانواده خواهد شد، این امر بر تشدید و تعمیق اختلافات و حتی بروز درگیری‌ها می‌افزاید و فرزندان در چنین فضایی نمی‌توانند با آرامش به رشد شناختی و درک درستی از محیط دست یابند.

کلام آخر

اشتغال مادران، گرچه فوایدی مانند بهبود وضعیت اقتصادی و تأمین نیازهای مادی خانواده، وجهه‌ اجتماعی و استقلال مالی و به‌دست آوردن پشتوانه‌ای برای آینده‌ی مادران در پی دارد، اما تأثیرات نامطلوبی نیز در بستر خانواده بر جای می‌گذارد که از نظرها پنهان مانده و می‌توان به عنوان کارکرد منفی یا کژکارکرد در محیط خانواده از آن نام برد. در این میان، می‌توان به اثرات مخرب آن بر فرایند رشد کودکان به خصوص رشد عاطفی آن‌ها، سردی روابط با همسر و کاهش ارتباطات عاطفی با اعضای خانواده اشاره کرد. از سویی دیگر، مهدهای کودک و سایر محیط‌های تربیتی وارد فضای زندگی شده، نقش والدین را به عهده می‌گیرند که نه تنها در روند اجتماعی شدن کودکان تأثیر مفیدی نداشته، به خوبی ایفای نقش نمی‌کنند؛ چه بسا که کودک در چنین محیطی به دلیل دور بودن از گرمای محبت والدین، بسیار پرخاشگر، بی‌حوصله و مضطرب تربیت شده، به رشد حقیقی و شایسته‌ که لازمه‌ی اوست، دست نمی‌یابد. از این رو سلامت و استحکام خانواده که در گرو آرامش و محبت و در کنار یک‌دیگر بودن است، با نبود مادرانِ همیشه‌شاغل، در محیط خانه، دچار مخاطره شده و کودک در چنین فضایی باید به تنهایی از گذرگاه‌هایی دشوار و صعب‌العبور زندگی و بحران‌های مخاطره‌آمیز خانواده‌ی خویش تا سمت رشد و تعالی گام بردارد و همواره به این بیندیشد که سرانجام چه خواهد شد؟

منابع

بی‌ریا، ناصر (۱۳۷۵)، روان‌شناسی رشد(۲): با نگرش به منابع اسلام، ج۲، تهران، انتشارات سمت.

روحانی، کاملیا (۱۳۷۲)؛ بررسی درجه‌ی اضطراب جدایی مادری در زنان شاغلی که اولین فرزند خود را به مهدکودک می‌سپارند، پایان‌نامه‌ی کارشناسی ارشد دانشگاه علوم پزشکی ایران.

محمدی ری‌شهری، محمد (۱۴۰۵)؛ میزان‌الحکمه، قم، مؤسسه‌ی در راه حق.

منصور، محمود؛ دادستان، پریرخ (۱۳۷۴)؛ روان‌شناسی ژنتیک، ج۲، چاپ دوم، انتشارات رشد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.