کوتهنگری کلان
نگاه سطحی به مسائل کلان همدان، باعث ایجاد بحران میشود
اینکه دقیقا ده سال پیش یعنی سال ۱۳۸۸ رسانهها تیتر زدند «همدان کلانشهر شد» و این تیتر امسال و چند روز پیش تکرار شد، بیشتر شبیه یک نمایش رسانهای و تبلیغاتی آن هم چند ماه مانده به انتخابات مجلس است
*فاطمه کاظمی
*روزنامهنگار
اینکه دقیقا ده سال پیش یعنی سال ۱۳۸۸ رسانهها تیتر زدند «همدان کلانشهر شد» و این تیتر امسال و چند روز پیش تکرار شد، بیشتر شبیه یک نمایش رسانهای و تبلیغاتی آن هم چند ماه مانده به انتخابات مجلس است که تنها از کسانی برمیآید که به جای اندیشیدن به آینده این شهر کهن و در نظر گرفتن برنامههای کارشناسی شده برای بهبود وضعیت شهر، به دنبال تیترشدن در رسانهها هستند و در طول چند سال، فقط چند ماه به انتخابات مانده سر و کلهشان در شهر پیدا میشود و با وجود اینکه تا همین چند وقت پیش در اغلب برنامهها و اتفاقات استان حضور نداشتند، حالا هر دعوتی را میپذیرند و در همه مجالس ترحیم شرکت کرده و در کماهمیتترین برنامهها هم حضور پیدا میکنند. افرادی که حالا اصرار دارند کوچکترین اتفاقاتی که در این شهر میافتد از زبان آنها در رسانهها بیان شود و برای رسیدن به این مقصود حتی در برنامههای تلویزیونی هم جار و جنجال راه میاندازند. در این شرایط تکلیف مدیران پاییندستی همه که مشخص است و مگر جز تایید و تکریم چاره دیگری هم دارند؟
قصه پر غصه الحاق چند روستا به شهر
«همدان باید کلانشهر شود». این جملهای است که سالهاست بر تحقق آن اصرار دارند بدون اینکه حتی برای مردمی که انتخابشان کردهاند توضیح دهند عایدی این عنوان برای این شهر چیست و چه دردی از مردم دوا خواهد کرد. حتی پا را از این هم فراتر گذاشتند و گفتند «چه بخواهیم چه نخواهیم همدان کلانشهر خواهد شد» و این یعنی خواست و اراده مردم که ما نمایندگانشان هستیم هم تاثیری در تصمیمگیری ما ندارد.
به بهانه تحقق این عنوان الحاق چهار روستای قاسمآباد، علیآباد، حسنآباد و شورین را در دستور کار قرار دادند و هرچه اساتید و کارشناسان در رسانهها فریاد زدند یکی از ملاکهای کاغذی برای دریافت عنوان کلانشهر رسیدن شهر به جمعیت یک میلیون نفری است و اضافهشدن ۲۰ هزار نفر به جمعیت حدود ۶۰۰ هزار نفری (آن هم به گفته خودشان) در حل این موضوع تاثیری ندارد گوششان بدهکار نبود چراکه «کسی که خوابیده را میتوان بیدار کرد اما کسی که خود را به خواب زده هرگز».
اساتید و کارشناسان بارها گفتند الحاق این روستاها به شهر نتیجهای جز گسترش حاشیهنشینی و افزایش تعداد حاشیهنشینان ندارد و هرچه دهیاران این روستاها گفتند «بگذارید روستا، روستا بماند» و هرچه اهالی این روستاها فریاد زدند «شهری نمیشویم» و هرچه اعضای شورای شهر گفتند این کار هزینههای هنگفتی بر دوش مدیریت شهری میگذارد و در سالهای آینده شهرداری را دچار مشکلات فراوان میکند، باز هم تاثیر نداشت و حتی این اواخر تعدادی از اعضای مخالف شهر را با خود همراه کردند و تعدادی دیگر را به سکوت فراخواندند مبادا با این مخالفتها صندلیهایشان از دست برود. حتی بحث امتیازدهی هم مطرح است که تایید و تکذیبش نیاز به نظر مسئولان امر دارد.
بگذارید این سوال را بپرسیم که اگر الحاق این چهار روستا و جمعیت بیست هزار نفریاش هیچ تاثیری در دریافت عنوان کلانشهر ندارد، پس چه اصراری به انجام این کار وجود دارد؟ شاید مسائل دیگری در پشت پرده نهان است که شهروندان از آن بیخبرند.
نمایندگان استان گرفتن بودجه بیشتر برای همدان را دستاویزی قرار دادهاند تا تلاش برای بهدستآوردن عنوان کلانشهر را توجیه کنند، در حالیکه اگر همدان کلانشهر شود، شهرهایی مانند کرمانشاه نیز مادرشهر خواهد شد، پس باز دست همدان از بودجه بیشتر دور خواهد ماند اما اگر فرض کنیم که گفته نمایندگان استان درست باشد، جذب بودجه ربطی به این مسائل ندارد و اگر مسئولی توانمند باشد، با این توانایی برای شهرش بودجه جذب خواهد کرد، چه بسا هستند شهرهایی که عنوان کلانشهر ندارند اما جذب اعتبارشان خیلی بیشتر از همدان است.
نمایندگان استان سالهاست فقط روی عناوینی مانند کلانشهر و پایتخت تاریخ و تمدن تاکید میکنند بدون اینکه این عناوین تاثیری در بهبود استانداردهای زندگی شهروندان داشته باشد.
آسمان که به زمین نیامده
این روند در دیگر مسائل همدان هم دیده میشود و معمولا مسئولان وقتی صدای کارشناسان، اساتید و فعالان مدنی را میشنوند که دیگر کار از کار گذشته و مسئله به چالش تبدیل شده است. دو سال پیش نیز در روز تعطیل ناگهان بر تن هگمتانه آسفالت ریختند تا نظر چند آهنفروش را جلب کنند، داد فعالان مدنی و کارشناسان میراث فرهنگی درآمد که این کار مانع ثبت جهانی هگمتانه میشود، این کار را نکنید اما در کمال تعجب «محمودرضا عراقی» معاون امور عمرانی استاندار در مصاحبه با خبرگزاری ایسنا گفت «یک آسفالت است دیگر، زمین که به آسمان نرفته!» و هرگز کسی نتوانست این جمله را که از زبان یک مدیر که در تصمیمات مهم استانی حضور دارد، درک کند. یعنی این مدیر نمیداند عواقب دستدرازی به یک اثر ملی که در صف انتظار برای ثبت جهانیشدن است، چیست که این جمله عامیانه را بیان میکند؟
عراقی در گفتگو با ایسنا ادعا کرده بود قسمت ماشینرو که در عرصه هگمتانه ایجاد شده موقت است، اما پیادهراه باقی میماند و پس از اجرای طرح تفصلی هم آن جادهی ماشینرو که کشیده شده و آسفالتهای ریخته شده، جمع میشود. وی در پاسخ به این پرسش که خیابان آسفالت شده چطور قرار است جمع شود و آن منطقه چگونه به حالت اولیه خود برمیگردد، گفت: حالا یک آسفالت شده، مگر چه شده، زمین به آسمان رفته است. آنجا قبلا پارکینگ بود.
حالا دو سال پس از این ماجرا که موضوع ثبت جهانی هگمتانه جدی شده و افکار عمومی به این موضوع حساس شده این مدیران به حرف دو سال پیش کارشناسان و اساتید و فعالان مدنی رسیدند که «ای داد بیداد حالا چه کنیم؟». حالا باید آسفالت ریختهشده را جمع کرد اما چگونه؟
این روزها هم موضوع ثبت جهانی قنات تاریخی قاسمآباد به عنوان محتملترین گزینه برای ثبت جهانی مطرح است و همان کارشناسان و اساتید و فعالان مدنی فریاد میزنند که الحاق روستای قاسمآباد به شهر مانع از ثبت جهانی قنات این روستا خواهد شد، لااقل دست نگه دارید، همین مدیر در برنامه تلویزیونی همدان توسعه میگوید: «مگر قرار گرفتن هگمتانه در دل شهر همدان مسئلهای برای ثبت آن ایجاد کرده است؟».
به تجربه و با قاطعیت باید گفت دو سال بعد که الحاق روستای قاسمآباد مانع از ثبت جهانی قنات آن شد، همین مدیر که چنین نگاه سطحی به موضوعات کلان استان دارد، خواهد گفت «ای داد بیداد حالا چه کنیم؟». هرچند خیلی از مدیران این استان اصلا چنین مسائلی برایشان مهم نیست اما وقتی فشار افکار عمومی را میبینند که باید پاسخگو باشند، بالاخره پای یک صندلی در میان است.
من مرثیهگوی وطن مرده خویشم
در این مدت گفتنیها را اساتید و کارشناسان گفتند و چند رسانه که دلسوز این شهر هستند، صحبتهای آنان را انعکاس دادند، فعالان مدنی هم به اندازه کافی زجر کشیدهاند و دهیار روستای قاسمآباد هم دینش را به شهر ادا کرده. ما هم این سطور نوشتیم که چند سال بعد نگویند «کی بود؟ کی بود؟ من نبودم» و با تاسف تمام آسیب به این شهر را با تصمیمات برخی که گویا کسی توان مقابله با آنها را ندارد، به نظاره مینشینیم و بعد مرثیهاش را میسراییم که به قول مهدی اخوان ثالث: «من مرثیهگوی وطن مرده خویشم».