گزارش داستان آرش کمانگیر در جامعالتواریخ
یادداشتهای جامعالتواریخ: بخش هفتم
*علی اصغر بشیری
*پژوهشگر
داستان آرش کمانگیر از مشهورترین داستانهای ایران باستان بوده که در متون کهن از آن ذکر رفته است؛ این داستان در شاهنامه فردوسی نیامده و برخی از پژوهشگران معاصر در چرایی غیبت این داستان در شاهنامه پژوهشهایی انجام داده و استدلالهایی بیان کردهاند. بهواسطه شهرت فراوان آن چند نفر از شاعران و نویسندگان معاصر سرگذشت او را هنرمندانه نگاشتهاند؛ کسانی مانند سیاوش کسرایی، مهرداد اوستا و بهرام بیضایی. در متون کهن در اوستا و برخی از متون پهلوی از آرش سخن رفته است. در برخی از متون تاریخی نیز گزارش کرداد او آمده است و مفصلتر و دقیقتر از همه در تاریخ طبرستان از ابن اسفندیار گزارش تیراندازی آرش آمده است.
خلاصه داستان آرش بدین قرار است که پس از نبردهایی که میان منوچهر و افراسیاب به وقوع پیوست، شاهان ایران و توران بنا بر صلح نهادند. قرار شد مرز ایران و توران تعیین شود و ان هم به این صورت که یکی از ایرانیان تیری از کوه (دماوند در بسیاری از متون) پرتاب کند و تیز هر جا که فرود آمد، آنجا مرز ایران و توران شود. افراسیاب که بخشی از ایران را تصرف کرده بود، ناگزیر شد به توران بازگردد. از سرداران ایران آرش نامزد این کار شد. او تیری پرتاب کرد و در جیحون بر زمین فرود آمد و آنجا مرز ایران و توران شد. برخی منابع (و معاصرین) معتقدند آرش پس از این تیراندازی جان باخت.
در جامعالتواریخ نیز گزارش از تیر پرتابی آرش آمده است و در پژوهشهایی که درباره آرش وجود دارد، لازم است این منبع نیز با دقت بررسی شود. گزارش نحوه صلح و تعیین مرز در بخش شاهی منوچهر بدین قرار است: «بهاتّفاق یکدل شدند که به شب پشت بگردانند و روى به مهربى معیّن آورند و از آن ورطه خود را به ساحتى فسیح اندازند. افراسیاب از این سگالش آگاهى یافت و عظیم اندیشناک شد، هر چند در مضمارِ فکرت جولان کرد و گرد سر و پاى اندیشه گشت، صلاح حال و صواب راى در مراعات لشکر و اهتمام به حال ایشان شناخت. پس بهضرورت راه وفاق پیش گرفت و ناچار به صلح راضى شد، به شرط آنکه ماوراءالنهر اقطاع ترکان باشد، و فرود آب جیحون و فرات و ولایت خراسان تا عرصه یثرب و بلاد مغرب منوچهر را. و بعضى گویند مقرّر بر آن جمله کردند که از دماوند تیرى به جانب مشرق بیندازند، به هر جا برسد جانب شرقى افراسیاب را و جانب غربى منوچهر را باشد. و شخصى بود از امراى منوچهر، آرش نام، طلسمى ساخت و تیرى از دماوند بینداخت چنانکه به کنار جیحون برسید. فىالجمله حدّ میان توران و ایران جیحون شد، و بر این صلحنامهاى نبشتند و افراسیاب به جانب توران معاودت نمود» (رشیدالدین فضلالله همدانی، ۱۳۹۲، ج۱: ۱۴۷).
تعیین این مرز در زمان منوچهر به قدری اهمیت داشته که حتی در دورههای بعد، هر گاه اختلافی بر سر مرز پیش میآمده است، به این وثیقتنامه آرش که درواقع توافقنامۀ مرز ایران و توران بوده استناد میشده است. بار دیگر در دوره کیقباد که نبر ایران و توران بهناگزیر به صلح میانجامد، به همین توافقنامه ارجاع داده میشود. نخست ارجاع به توافقنامه آرش از جانب افراسیاب مطرح میشود: «افراسیاب گفت: هر چند بىحصول مقصود بازگردیدن و خود را در چنگ دشمن مغلوب دیدن رقم کمناموسى بر خود کشیدن است، امّا این سخن بر میزان عقل و معیار صواب وزنى درست و عیارى نیکو دارد. پس برفور نامه نبشت و در خلال آن فصلى بدین سیاق ایراد کرد که ذکر عهدنامه منوچهر به وثیقتى که در قسمت ممالک میان ما و آرش رفت و به شرایط ایمان تأکید یافت، از آن واضحتر است که هیچ آفریده را در آن اشتباهى تواند بود.
همانا که تا رستخیز این سخن | میان بزرگان نگردد کهن | |
اگر هم بر آن قاعده آیینه اعتقاد از زنگار انکار زدوده است و مشرب وفاق از شوایب نفاق صافى، و در وثایق که به ذکر چگونگى آن ناطق است، نزاعى و مخالفتى نه، از فرود خطّه خوارزم و کنار شطّ جیحون تا اقلیم خراسان و عرصه فارس و کرمان و عراق و آذربایجان و سواحل دریاى محیط و اقصى بلاد هند و روم بر شما مقرّر است و در تحقیق آن حاجت به بیان و برهان نیست» (رشیدالدین فضلالله همدانی، ۱۳۹۲، ج۱: ۴۶۴).
پس از افراسیاب، کیقباد نیز به «قانون آرش» تکیه میکند: «از آنجا که از اریحیّت طبع و غریزت پاک و کرم ذات آن پادشاه والا جاه بود، دعوت افراسیاب اجابت کرد و در اسعاف حاجت و انجاح مقصود او سعى موفور نمود، و رسول را با حصول مرام و شمول انعام باز گردانید و پیام داد که هر چه مقدور بود در ایجاب ملتمس مبذول افتاد، و به هر حال از تحرّى رضا و خشنودى جانب تو عدول ننمود و بر قانون آرش و وضع او در تقسیم مملکت خرسندى اختیار کرد، اگر زیادت از این متوقّعى هست که تعذّرى دارد، عذر ما در آن باب ظاهر شناسد. افراسیاب را لازم شد بر آن اختیار از سر اضطرار ختم کردن و در مراجعت به توران زمین مسارعت نمودن» (رشیدالدین فضلالله همدانی، ۱۳۹۲، ج۱: ۴۶۶).
اما گزارش مفصلتر و دقیقتر داستان آرش در نسخهبدلهای جامعالتواریخ آمده است که تا حدودی داستان کامل آرش کمانگیر است که در متون تاریخی دیگر با برخی از تفاوتهای اندک چنین است: «چنان گفتند که مردى بگزیند به لشکر منوچهر اندر که از وى با قوّتتر نبود، و وى تیرى بیندازد، هرکجا آن تیر بیندازد و بیفتد آن سرحدّ مملکتشان بود. اگر تیر از آن سوى حد ترک بود افراسیاب را بود، و اگر از این سو بود منوچهر را بود، و هر دو ملک برین اتّفاق کردند و صلح نامه نوشتند. پس منوچهر مردى با قوّت بگزید که اندر همه روى زمین نبود به قوّت او، و او را بفرمود که بر سرِ کوه دماوند رود، و آن یکى کوهى است که بدان زمین اندر از او هیچ کوه بلندتر نیست، و یک تیر به همه قوّت خود بینداز. او تیر بینداخت. تیر از طبرستان و زمین گرگان و از نیشابور و سرخس و از جیحون افتاد، از این همه شهرها و بیابانها بگذشت. و افراسیاب را سخت اندوه آمد … [منوچهر] آن مرد آرش نام را بر همه تیراندازان و همه سپاه مهتر کرد و حکم او بر همه پادشاهان روان کرد، و جهان آبادان و نرخها ارزان کرد و خلق به آسانى افتادند، و سى و پنج سال پس از افراسیاب بمرد و ملک به پسرش آمد» (رشیدالدین فضلالله همدانی، ۱۳۹۲، ج۳: ۱۵۷۲). در این گزارش تأکید شده که منوچهر پس از این هنرمایی آرش او را بر همۀ لشکریان خود برتری بخشید.
منبع
رشیدالدین فضلالله همدانی: ۱۳۹۲، جامعالتواریخ (تاریخ ایران و اسلام-ج۱)، تصحیح و تحشیه: محمد روشن، تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب، چاپ اول.