گنج‌ها و رنج‌های دره ملاپریشان

نگاه کلی به نوشته‌های «محمدحسن شایانی» نویسنده همدانی

0

*قاسم امیری

*نویسنده و شاعر

این نوشته تنها اشارتیست به نویسنده‌ای که سخت به نوشته‌هایش شباهت دارد و به قولی «ثبت با سند برابر است». آدمی که فارغ از بزرگی و اندیشه آن، سر در کار و کارستان خودش دارد و آن‌چنان غرق در کارهای خودش است که مجال اندیشیدن به تحسین و توبیخ معاصرین و آن دیگران را ندارد. آشنایی من با او خیلی کوتاه، اما انگار سالیان درازی است که از نعمت آشنایی و حضورش برخوردار شده‌ام و ابایی ندارم اگر بگویم که از تعارف او و از دل و دست بزرگ او برخوردار شده‌ام و دست او را پس نزده‌ام.

آری، شخص «حسن شایان» در جا و مسندی و کدام مسند؟ قرار گرفته که دست هر نازلی به او نمی‌رسد. آدمی نه چندان خاکی، اما خاک را به خوبی و درستی می‌شناسد. می‌شود گفت که مردم‌شناس و انسان درون تاریخ را به خوبی به جامعه می‌شناساند. داستان‌های شایان از پس این مهم برآمده است. خودش البته قابل دسترس، اما شایانِ نویسنده را و ادبیاتش حرف و حدیث دیگریست و بس مشکل. پس نقد کار او بماند برای بعد تا یار باقی و صحبت باقی.

شاید دوست بدارید :

«سلیمان و گنج‌های دره ملاپریشان» در واقع تاریخ درونی و بیرونی این جغرافیای سردسیر و غم‌انگیز همدان است، با حماسه‌ها و تراژدی‌هایش. شایان نویسنده‌ای است که هم تعهد به کلام دارد و هم به انسان و انسانی که درون تاریخ، زمان و مکان قرار دارد. در کمتر نویسنده‌ای، این دو مهم؛ یعنی تعهد به کلام و تعهد به انسان، دوشادوش و قدم به قدم حضور توأمان دارند. او به جنس رئالیسم هنری به خوبی واقف است و هم مردمان و معاصرین را سیراب می‌کند و چیزها و تکه‌پاره‌هایی نیز در آستین دارد برای آیندگان.

با این همه، این داستان‌نویس بافرهنگ در این جغرافیای غم‌انگیز و سرمای درون و برونش، ناشناخته مانده و آن‌چنان که سزاوار اوست، بر جایی بایسته قرار نگرفته.

حماسه‌های غم‌انگیز حسن شایان مانند داستان «مبارک، عروسیت مبارک»، ظرفیت شگفت‌انگیز رئالیسم هنری و پیچ و خمش را، به نمایش می‌گذارد. این سبک و بازآفرینی واقعیت، مادر همه خیال‌پردازی‌هاست و یا آن‌چه ما آن را رئالیسم جادویی می‌پنداریم، همان واقعیت‌های مثله‌شده و استحاله‌یافته است، در شکل و شمایل رخدادها و پیچیدگی‌ها و شگفتی‌ها؛ مانند درخت انجیر معابد. اتفاقات و غرایب قابل تأمل به وفور در کار حسن شایان حضور دارد، با شگرد و شیوه خاص. آری، او، هم انسان روزگارش را سیراب می‌کند، بی‌این‌که آیندگانش را از نظر بیندازد. «ادبیات ماندگار»؛ من ادبیات ماندگار می‌ناممش.

حسن شایان، با وقوف غم‌انگیزش، بر طاقچه روزگار و گوشه دنیا، گاهی در قهوه‌خانه‌ای جلوس می‌یابد، همدل و همزبان با مردمی که می‌شناسدشان و دوستشان دارد. من نقد او را به روزگار آینده موکول می‌کنم و مفتخرم از آشنایی و دوستی با او.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.