استاد غیور؛ پرجذبه و با ابهت

1

*ابوالقاسم سروری

*بازنشسته آموزش‌و‌پرورش و از شاگردان استاد غیور

بسیار مایه سرافرازی است که من دو سال در دانشسرای مقدماتی و دو سال هم در دانشسرای عالی تهران  افتخار شاگردی این استاد بی‌همتا را داشتم و از محضر ایشان استفاده و بهره‌ها بردم.

استاد غیور لیسانس خود را در تنها دانشگاه ایران، در تهران گذرانده بود، در آن زمان دانشکده‌های علوم و ادبیات و دانشسرای عالی یک مجموعه آموزش عالی را تشکیل می‌دادند که در واقع هسته مرکزی دانشگاه تهران بود.

پس از اخذ مدرک لیسانس ریاضی به زادگاهش برگشت و به عنوان دبیر دبیرستان های همدان مشغول به کار شد.

آقای غیور در هندسه مسطحه استاد بود، در اشعه توافقی و آنالیز ریاضی به معنای واقعی سرآمد دبیران هم‌دوره خود بود. در اشعه توافقی، که یک منحنی است و در هندسه مسطحه، صاحب‌نظربود، به گونه‌ای که برایش قضیه طرح کرده بود؛ مثلا اگر ما یک قضیه از فیتاغورث را در چند صفحه حل می‌کردیم، آقای غیور آن را در سه سطر خلاصه می‌کرد.

آقای غیور بسیار منضبط، جدی، پرجذبه و با ابهت بود و با دانش‌آموزانی که در انجام تکالیف قصوری داشتند بسیار سخت‌گیرانه عمل می‌کرد، در صورتی که محصلی به وظایف خود عمل نمی‌کرد از ترس آقای غیور سعی می‌کرد آن کوتاهی دیگر تکرارنشود، در کنار تمام سخت‌گیری‌ها، برای دانش‌آموزان ساعی و درس‌خوان اعتبار و ارزش قائل بود و حتی آن‌ها را به حریم خودش هم راه می‌داد. به خاطر دارم من و «محمد نیلی» برای حل یک سوال مانده بودیم و هرچه فکر کردیم و به کتاب‌های حل المسائل مراجعه کردیم، جواب را پیدا نکردیم، تصمیم گرفتیم برویم و در منزل استاد که در کوچه حاج یوسف بود و سوال کنیم با ترس و لرز فراوان رفتیم در زدیم آقای غیور آمدند جلو در و با مهربانی با ما برخورد کرد، سوال را گرفت و گفت: «حل می‌کنم، بعد از ظهر بیایید تحویل بگیرید». بعد از ظهر رفتیم و مسائل را که با توضیحات کامل حل کرده بود، تحویل گرفتیم ، بسیار تعارف کرد که به منزل برویم که ما دیگر مزاحمش نشدیم.

خاطرات

در آن زمان با مدرک دانشسرا و پنجم می‌توانستیم معلم بشویم، اما نمی‌توانستیم در دانشگاه شرکت کنیم، شرط ورود به دانشگاه داشتن مدرک ششم متوسطه بود که ما نداشتیم. تا نفر سوم هر رشته می‌توانستند در کلاس ششم ثبت‌نام کنند، در غیر این‌صورت باید بر اساس تعهدی که داده بودیم سه سال معلم روستا می‌شدیم. در سال ۱۳۲۳ من هم جز سه نفر اول دوره دانشسرا بودم که با آقایان «ایرج پیله‌ور» و «محمد رئوفی‌مهر» رفتیم دبیرستان ثبت‌نام کردیم.

تا سال پنجم دبیرستان همه رشته‌ها مشترک بود. در سال ششم بود که رشته‌ها فرق می ‌کرد. بعد ازکلاس پنجم بود که باید انتخاب رشته می‌کردیم. رشته‌ها شامل ریاضی، ادبی، طبیعی و خانه‌داری برای دختران بود. در آن زمان در همدان، رشته ریاضی را فقط در دبیرستان پهلوی سابق داشتیم، رشته ریاضی خیلی داوطلب نداشت و اکثر بچه‌ها در رشته‌های ادبی و طبیعی ثبت‌نام می‌کردند و فقط هشت نفر ازجمله من و آقای حسین تألهی، آقای امین و چند نفر دیگر بودیم که در رشته ریاضی ثبت‌نام کردیم، یکی، دو هفته از شروع کلاس‌ها گذشته بود که آقای «سید محمود ابطحی» رئیس وقت فرهنگ آمد و گفت ما نمی‌توانیم برای هشت نفر کلاس تشکیل بدهیم و برای آموزش‌و‌پرورش مقرون به صرفه نیست که دبیرساعتی ۱۵ تومن را به کلاس هشت نفره بفرستیم، یا باید تغیر رشته داده و یا حداقل تعداد دانش‌آموزان را به ده نفر برسانید، به هر حال ما رفتیم با یکی از دانش‌آموزان رشته ادبی یا طبیعی به نام زهره‌وند صحبت کردیم و از مزایای رشته ریاضی و آینده شغلی آن تعریف و خواهش کردیم که بیاید در رشته ریاضی ثبت‌نام کند. بالاخره راضی شد و آمد، یک نفر دیگر هم از تویسرکان آمد و تعداد ما به ده نفر رسید، و کلاس‌ها شروع شد. در ششم ریاضی ما ۵ نوع هندسه می‌خواندیم، هندسه ترسیمی، روبومی، مخروطات و درس فنی، که سه درس از هندسه یعنی ترسیمی، ریمانی، هزلولویی و مخروطات با آقای غیور بود، معادلات بیضی را کسی به جز آقای غیور نمی‌توانست حل کند.

در آن سال درسی داشتیم به نام «هیئت» که راجع به مکانیک آسمانی (ماه و ریاضی) و گردش زمین به دور خورشید و و ستارگان به دور بود که در آن نظر دانشمندان بزرگی مثل نیوتن و لوباچفسکی را درباره علوم آسمانی شرح می‌داد. این درس چون به ریاضی مربوط می‌شد و برای آموزش آن اطلاعات وسیع لازم بود به همین خاطر تدریس آن را بر عهده غیور گذاشته بودند.

به هر حال بعد از تشکیل کلاس آقای غیور تدریس خود را آغاز کرد، یکی، دو هفته‌ای که گذشت روزی یکی از مباحث سخت از هندسه را درس داد و برای هفته آینده مسئله تعیین کرد، جلسه بعد برحسب اتفاق زهره‌وند که ما او را با هزار مکافات راضی کرده بودیم تا در رشته ریاضی ثبت‌نام کند، را پای تابلو صدا کرد که نتوانست تمرین‌ها را که اتفاقا همه ما حل کرده بودیم، حل کند.

زنده‌یاد غیور عصبانی شد و به زهره‌وند پرخاش و از کلاس اخراجش کرد، بعد از این حرکت همکلاسی تویسرکانی ما هم از ترسش از فردای آن روز دیگر نیامد و چون کلاس از حد نصابی که آقایان تعیین کرده بودند، افتاد تنها کلاس ششم ریاضی همدان منحل شد و بعضی از دوستان مانند آقای تألهی و آقای امین برای ادامه تحصیل در رشته ریاضی به تهران رفتند و عده‌ای هم تغیر رشته دادند و ما هم به ناچار معلم شدیم و سر کلاس رفتیم.

بعد از برگشت از نظام که مدتش زیاد نبود، سال ششم ریاضی را با یکی از دوستان به نام آقای «دانشگر مقدم» به صورت داوطلبانه در کرمانشاه گذراندیم.

سال ۱۳۳۸ در کنکور شرکت کردم و در دانشسرای عالی تهران پذیرفته شدم، در زمان ما دانشسرای عالی از دانشگاه علوم جدا شده بود

در آن زمان دانشجویان شانس بهره‌بردن از بهترین اساتید همچون پرفسور هشترودی و پرفسور فاطمی و «محمدتقی معیری همدانی» که بعدها در آمار دکتری گرفت و مدتی هم در وزارتخانه به معاونت رسیده بود را داشتند.

یکی از اساتید ما در دانشسرای عالی آقای غیور بود که به توصیه دکتر وصال برای تدریس هندسه از همدان به دانشسرای عالی منتقل شده بود، در اولین روز کلاس آقای غیور با دیدن من و «حاجعلی محمدی» که قبلا افتخار شاگردی‌اش را در همدان داشتیم، اظهار محبت کرد و ما را به سایر هم‌کلاسی‌هایمان معرفی کرد و گفت: «این دو نفر از دانش‌آموزان خوب و درسخوان من در همدان بودند».

پرفسور هشترودی علاقه وافری به غیور داشت، به گونه‌ای که در یکی از کتاب‌هایش از غیور که شاگردش بوده، نام می‌برد.

دکتر هشترودی وقتی آنالیز ریاضی و هندسه را به ما درس می‌داد ما واقعا درک نمی‌کردیم، روزهای پنجشنبه که در رادیو سخنرانی داشت و درس‌های ما مثل مشتق و تابع را به زبان عامیانه می‌گفت، تازه ما می‌فهمیدیم.

هر سوالی که دانشجویان از پرفسور هشترودی داشتند آن‌ها را به استاد غیور ارجاع می‌داد، تمام کلاس‌های حل مسئله و هندسه ما بر عهده زنده‌یاد غیور بود.

غیور در بیان و حل مسائل آن‌قدر مهارت داشت که کمتر استادی را می‌توان یافت تا این حد به جوانب مسئله اشراف داشته باشد.

ذوق شعری

آن‌چه در امتداد بیان احوال استاد غیور قابل اشاره است، ذوق شعری و قریحه ادبی آن مرحوم است. آقای غیور بسیار اهل گردش و کوه بود، همواره روزهای جمعه با آقایان ایلخانی و لاجوردی و تعدادی از دوستان به گنجامه و کوه الوند می‌رفتند. بسیاری از شعرهایش چنان چه خودش می‌گوید در دامنه الوند سروده است.

آقای غیور در تهران برادری به نام محسن داشت که از خودشان بزرگ‌تر بود و ظاهرا تحصیلاتش در رشته ریاضی بود، و کتاب هندسه تحلیلی را با همکاری او تألیف کرده است. محسن غیور بر خلاف برادرش حسین گرایشات سیاسی داشت و از نزدیکان آقای درخشش بود که در اعتصابات معلمین در سال ۱۳۴۱ که به شهادت دکتر خانعلی منجر شد، فعالیت داشت و بعدها در زمان وزارت درخشش مدیرکل یکی از قسمت‌های وزارتخانه شد. چاپ کتاب شعر پروفسور غیور به نام رویا به همت برادرش صورت گرفت که این کتاب را به استاد و مرادش پرفسور هشترودی تقدیم کرده بود.

همان‌طور که گفته شد غیور هم مانند استادش دکتر هشترودی ذوق شعری بالایی داشت. شعری دارند که تلفیق زیبایی از ریاضی و ادبیات است و در کتابش چاپ نشده است.

ما در تابع درجه سه که منحنی می‌کشیم، یک نقطه‌ای داریم به نام نقطه عطف که منحنی را به دو قسمت مساوی تقسیم می‌کند و باید روی منحنی هم باشد، نقطه عطف نفطه برگشت است، غیور در این شعر اشاره به این مطلب می‌کند:

دل تابعی از منحنی روی توست          عطفش همگی به خال دلجوی توست

چون نقطه عطف خارج از منحنی است     این مسئله پیچیده‌تر از موی توست۱

یا مثلا در ریاضی یک منحنی که رفته رفته به یک خط راست نزدیک می‌شود، در بی‌نهایت همدیگر را قطع می‌کند به آن خط مجانب می‌گویند: مثلا در مقاطع مخروطی درهزلولی ما مجانب داریم، بر این اساس غیور شعری دارد که هم ریاضی است و هم جنبه ادبی و عاشقانه دارد، آن‌جا که می‌گوید:

منحنی قامتم تابع ابروی توست   خط مجانب بر آن طره گیسوی توست

یعنی ما همدیگر را در بی‌نهایت و در قیامت می‌بینیم.

خداوند انشاالله اورا قرین رحمت کند..

1 نظر
  1. اسماعیلی می گوید

    با سلام
    شما مطمئن هستید که این بیت (منحنی قامتم تابع ابروی توست خط مجانب بر آن طره گیسوی توست) از آقای حسین غیور است؟

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.