یک زندگی شگرف

0

*آلیس اشتاین‌باخ

*ترجمه مهدی جمشیدی

«دکتر تقی مدرسی همان شور و شوقی را برای زندگی داشت که در کار روان‌پزشکی و نویسندگی‌اش دارا بود. او این اشتیاق را تا زمان مرگ با خود حفظ کرد».

مقدمه مترجم:

سید محمدتقی مدرسی (۱۳۱۱-۱۳۷۶) نویسنده، رمان‌نویس و روان‌پزشک مشهور ایرانی و همسر «اَن تایلر» داستان‌نویس و منتقد ادبی آمریکایی و برنده جایزه پولیتزر بود. یکی از مشهورترین داستان‌هایش به فارسی «یکیلا و تنهایی او» برداشتی است از داستان‌های عهد عتیق. دکتر تقی مدرسی به علت بیماری در سن ۶۵ سالگی در شهر بالتیمور ایالت مریلند درگذشت.

حدود یک سال پیش که برای اولین‌بار با او مصاحبه کردم، برای دیدار با من از دفترش بیرون آمد و با خنده و به گرمی از من استقبال کرد. البته نمی‌دانم بعد از آن چه شد، اما در اولین لحظات دیدارمان گوهر وجودی تقی مدرسی عیان شد: گرمی‌، خوش‎بینی‌ و اشتیاقش برای خوش‌آمدگویی و آغوش بازش برای جهان.

کیفیت‌هایی این‌چنینی او را سزاوار این می‌کند که در هر دو کار مورد علاقه‌اش خوب باشد: روان‌پزشکی و نویسندگی.

مدرسی به عنوان یک روان‌پزشک کودک خود را به بالاترین درجات رساند- برای یافتن پاسخ این پرسش که یکی از مهم‌ترین و تأثیرگذارترین رازهای زندگی است: چه در ذهن نوزاد می‌گذرد؟

دکتر مدرسی که در تهران پایتخت ایران متولد شد، در ادامه چنین تعهد بلندپروازانه‌ای مرکز مطالعات کودک را در دانشگاه پزشکی مریلند تأسیس کرد. او با افتتاح این مرکز در سال ۱۹۸۲ به یکی از  پیشگامان عرصه توسعه روان‌شناسی کودک بدل شد.

در مصاحبه‌های طولانی ما که چندین جلسه به طول انجامید، مشخص شد که دکتر مدرسی موضع پژوهشگر درگیری که خودش را از موضوعات غیر کلامی کوچک دور نگه می‌دارد، به خود نمی‌گرفت. همیشه وقتی در مورد کودکان حرف می‌زد با انگشت اشاره تأکید می‌کرد و صدای خود را با هیجان واقعی و با صلابت بالا می‌برد.

او می‌گفت: «کودکان می‌توانند حرف بزنند!»، «آن‌ها در برقراری ارتباط بسیار ماهرند. زبان آن‌ها احساس است. کودکان می‌توانند احساسات پیرامونشان را خلق کنند یا به آن واکنش نشان دهند. آن‌ها با کنش، با یک لبخند، با حالت و  با یک ژست ارتباط برقرار می‌کنند».

او تا پایان زندگی‌اش، در شگفتی اعجاز نوزاد باقی ماند.

هفته گذشته، زمان موعود سر رسید؛ وقتی دکتر مدرسی همسر رمان‌نویس آَن تایلِر، به خاطر سرطان لنفوم در اقامت‌گاه خود دار فانی را وداع گفت. او ۶۵ ساله بود.

 

در آغاز نویسنده

او قبل از این‌که روان‌پزشک باشد، یک نویسنده بود. «یکلیا و تنها‌ییِ او» اولین رمانش وقتی که او ۲۳ سال سن داشت، در ایران منتشر شد. سه سال بعد یعنی در سال ۱۹۵۹ به ایالات متحده کوچ کرد.

زمانی که گرم صحبت بودیم، او داشت ششمین رمان خود را به اتمام می‌رساند. معمولاً به فارسی، زبان رسمی ایران می‌نوشت  و با دشواری در حال آماده‌کردن همه ۶۰۰ صفحه و ترجمه آن به انگلیسی بود.

او با خنده می‌گفت: «من اسم این [کار] را «نوشتن با لهجه» می‌گذارم و آن را ترجیح می‌دهم؛ چراکه شیوه نوشتن به ما پس‌زمینه می‌دهد؛ فضایی خلق می‌کند که فوراً متوجه می‌شوید نویسنده متولد آمریکا نیست. یعنی چیزی که می‌توانست برایم نقص محسوب ‌شود تبدیل به یک لحن می‌شود».

شاید دوست بدارید :

خیلی از علاقه‌مندانِ کتاب خواهان کتاب‌های تقی مدرسی بودند. او یک اومانیست، مردی روشنفکر، سرزنده و کتاب‌خوان بود. داستان‌هایش را با لحن فارسی می‌‌گفت. [ببینید] نوشته‌ای در بررسی مجدد رمانش، «آداب زیارت»: «مدرسی برای کشورش آن‌کاری را کرده که گابریل گارسیا مارکز برای کلمبیا انجام داده. … نوشته‌های پرشور [او] عملاً تخیل انسانی را به کار می‌گیرد.

می‌توان گفت این به کارگیری تخیل انسانی بود که توأمان تحقیقات روان‌پزشکی و نویسندگی‌اش را راهبری می‌کرد.

در جست‌وجوی شخصیت

به عقیده او خلق یک جهان درونی از شخصیت داستانی برخلاف شیوه‌ای که یک روان‌پزشک کودک در باب ساخت زندگی درونی یک نوزاد در پیش می‌گیرد، نیست. به زعم او هم رمان‌نویس و هم روان‌پزشک باید به یک پرسش پاسخ دهند: چه شخصیتی پدیدار خواهد شد؟

از همان ابتدای مصاحبه‌هایمان مشخص بود که حال دکتر مدرسی خوش نیست. کلاهی که به سر کرده بود و عصای زیر بغلش نشانه‌ای از وجود نبردی درون بدنش داشت. آن‌چه که ناملموس می‌مانْد روحش بود که به نظر همیشه در اتاق حاضر بود. همان زمان به خاطر بستری شدن‌های متناوب یکی از مصاحبه‌هایمان لغو شد.

گرچه در واقع این ملاقات‌ها مصاحبه نبودند، بلکه بیشتر گفت‌وگو بودند. و چه گفت‌وگوهای فوق‌العاده‌ای هم بودند. او مردی عمیق و در عین حال بامزه بود؛ زیاد می‌خندید؛ به احتمال قوی دوست داشت از پروست حرف بزند تا فروید؛ عاشق کتاب، فیلم و هنر بود. نظرات و واکنش‌هایش نسبت به هر موضوع همیشه با خلاقیتی هوشمندانه همراه بود. او برای نزدیک‌شدن به هر موضوعی با شیوه‌ای تازه مهارت داشت حتی اگر قبلاً هرگز درباره آن موضوع نیاندیشیده باشد.

و در نهایت وقتی آدمی که روی آغاز زندگی مطالعه کرده بود باید به پایان آن می‌اندیشید، اما شانه خالی نکرد.

دکتر مدرسی می‌گفت: «قبل از این‌که بیمار شوم نگاهم به مرگ خیلی جدی بود»، «خیلی احساس ترس داشتم، افسرده شده بودم، علاقه‌ام را از دست داده بودم، نمی‌توانستم بخوابم. فکر می‌کردم توان مقابله با مرگ را ندارم».

نگاهش را برگرداند. «احساس عاطفی که در مرگ وجود دارد برای من حس فقدان است نه ترس. خنده‌دار است، اما احساسم خیلی طعنه‌آمیزتر از ترس است. اما واقعیت این است که شما در مواجهه با همه این‌ها خیلی کوچکید».

به قول او اما [این] بیماری بالاترین واکنش او به جهان اطرافش بود. «به هر حال، این [بیماری] مرا آزاد کرد. خیلی احساس زنده بودن دارم. گفتن این موضوع خنده‌دار است ولی الآن من خیلی از زندگی لذت می‌برم. از زمانی که بیماری به سراغم آمده واقعاً حس می‌کنم نیروهایی در من به وجود آمده که تا به‌حال نمی‌دانستم که آن‌ها را در خود دارم».

حال او می‌گوید همه این‌ها بیش از یک احساس کوچک است. او از این موضوع شرمگین نبود.

می‌گفت: «مهم نیست که احساساتی می‌شوم.» «فقط این نیست، هر وقت فیلم می‌‌بینم، گریه می‌کنم. این طبیعت من است. هر موقع پای عشق در میان باشد [بی‌اختیار] احساساتی می‌شوم».

تقی مدرسی در عرض شش ماه یا کمی بیش‌تر بعد از صحبت‌هایمان به بیمارستان رفت‌و‌آمد داشت. همان‌طور که از او انتظار می‌رفت با سرحالی اعلام می‌کند و می‌گوید که نسخه دست‌نویس کتابش را به بیمارستان می‌بُرد. آن زمان او مشغول ترجمه آن از فارسی به انگلیسی بود. کار نیمه‌تمام ماند.

دکتر مدرسی در یکی از رمان‌هایش نوشته است: «انسان تنها یک زائر به دنبال مقصد است! او باید به طور کامل با آداب زیارت آشنا باشد».

دکتر تقی مدرسی را در مقام زائری به دنبال مقصد به خاطر بسپارید. مردی که عاشق خانواده بود. کسی که در حوزه کاری خود پیشگام بود؛ یک رمان‌نویس چیره‌دست.

اما او را به یاد داشته باشید وقتی همواره خلاق و رو به جلو بود، از چشمان سیاهش آتش می‌بارید و این همراه بود با نگاه خوش‌بینانه و پسرمأبش. او را در حالی که این جملات را می‌گفت به یاد داشته باشید: «به باور من این بخشی از [وجود] توست؛ نگاهی که به زندگی و مرگ داری. و من خیلی سپاسگزارم بابت زندگی خوبی که داشتم».

منبع:

نشریه Baltimore Sun می ۱۹۹۷

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.