پارادایم نمایشی!

0

*جمشید پوراحمد

در جهان کم آدم عجیب و نانجیب اندیشه و تفکر نداریم…ولی ما درمیان جهانیان منحصر به فرد هستیم و از خانواده عجایب هفت گانه!

مثلا ؛ در ایران دنبال رستوران خارجی هستیم…می‌رویم خارج دنبال رستوران ایرانی می‌گردیم!

با چه مشقت، مذلت و فلاکتی به دست می‌آوریم…که از دست بدهیم!

زمین و زمان را به هم می‌دوزیم، خودمان را عاشق ترین آدم دنیا می‌دانیم…وقتی دلمان قرص، جایمان امن و موفق به اخذ پروانه وکالت عاشقی از معشوق شویم!

همه چیز را فراموش می‌کنیم و در بهترین شرایط خواهیم گفت؛ ای قوم به حج رفته کجایید کجایید…معشوق همین جاست بیایید بیائید!

یادداشت جذاب و تأثیر‌گذاری را از یک ویولنیست خواندم و دیدم…ما بحر تفکر به کجا و تو کجا؟! چه دردناک و غم‌انگیز است زندگی بدون جایگاه و جایگاه بدون زندگی!

یک نوازنده ویولن ۴۵ دقیقه در متروی واشنگتن دی سی نواخت…از ۱۰۹۷ نفری که از آن‌جا عبور کردند، فقط ۷ نفر ایستادند تا به نواختن ویولن او گوش بدهند و فقط یک نفر او را شناخت.

در مجموع او ۳۲ دلار انعام از ۲۷ رهگذر دریافت کرد… به استثنای ۲۰دلار از کسی که او را شناخت!

او نوازنده معروف ویولن جاشوا بل، یکی از بهترین نوازندگان جهان بود و در آن مترو، جاشوا یکی از پیچیده‌ترین قطعاتی که تا به حال نوشته شده بود را با ویولنی به ارزش سه و نیم میلیون دلار نواخت!

دو روز قبل از ماجرای مترو، جاشوا برای اجرای کنسرتش هر صندلی را ۱۰۰ دلار فروخته بود.

این آزمایش ثابت کرد که چیزهای خارق‌العاده در یک محیط معمولی نمی‎درخشند و اغلب نادیده گرفته می‌شوند و کمتر بها داده می‎شوند.

البته این نظر نویسنده یادداشت جاشوا بل است که می‎گوید اغلب نادیده گرفته می‌شوند!

اما…اما در سرزمینی که خالق عشق و هنر حتی او را متفاوت و هنرمندانه خلق کرده…جوان، اندیشه و هنرکشی در آن دستور، سویه، نگرش، تکلیف و رسم است!

چه نازنین جوان‌هایی که جایگاهشان در قله البرز‌ هنر ایران باید باشد و امروز ناامیدانه قلمروشان درحاشیه ایستگاه‌های مترو، خیابان انقلاب،  بوستان‌ها و آرزوهای برباد رفته شان است!

متأسفانه این کشتار هنر و تخصص در تمام سطوح کشور لازم‌الاجراست…بی‌عدالتی تنها ساختار و ویژگی یکدست مدیران کشور است! به آدرسی فاقد کد پستی و شناسه ما را ارسال، که عزت نفس و اعتمادبه‌نفسمان را بگیرند.

منحصر به فرد هستید و عجیب، که روح تک تک هنرمندان تکرارنشدنی را اعدام کردید، از خانه و آشیانه بیرون و غربت‌نشین نشان کردید! فقط به جرم شهرت و محبوبیتشان!

این‌که دیگر آمار، اقتصاد، تورم، دلار، ماشین شاسی‌بلند و آن مسئولی که گفت؛ وقتی در یخچال را باز می‌کنم و از نوه خود بابت خالی بودنش خجالت می‌کشم! که نیست.

چه اتفاقی افتاده که از روی فیلم فارسی‌های به قول منتقدین سینمای بعد از انقلاب، آبگوشتی و مبتذل کپی برابر اصل می‌کنند و فیلم با یک بازیگر درجه دو بالای یکصد میلیارد می‎فروشد؟!

چه اتفاقی افتاده که در اکثر فیلم‌ها سینمایی و سینمای خانگی آهنگ‌های هایده، مهستی، گوگوش، داریوش، سوسن و…پخش می‎شود و همه از شنیدنش لذت می‎برند؟!

هیچ اتفاقی نیفتاده…فقط باید خودتان را گول می‎زدید…که زدید!

هنرمندان دیروز از دست رفته و غربت‌‌نشین… با هنرمندان حتی از هرنظر خوب بعد از انقلاب، تفاوت بزرگی داشتند و دارند …فردین، فروزان، بهروز وثوقی، ناصرملک مطیعی، هایده، مهستی، سوسن، داریوش و گوگوش با آسیب‌ها، با خانواده، با غم و شادی، با دار و ندار، با عقاید، باورها، با فرهنگ و ترس‌های مخاطبان و طرفدارنشان شریک و رفیق بودند و حتی همزادپنداری می‌کردند.

بالانشین‌های بی‌خبر از واقعیت‌ها…علم منتظر معجزه نمی‌ماند!

سندرم‌ها به سرعت قابل پیشگیری و معالجه است…به غیر از سندرم تفکر و اندیشه…باور بفرمائید

این امپراطوری‌های قدرت قابل تغییرند! امپراطوری‌های مثل؛ نشان میتی‎کومان!!! و یا والا مقامی امپراطوری ژاپن و بریتانیا!

حال در این آشفته بازار باید برای آدم‌های بدون جایگاه چه کرد…آن‌هایی که در دنیای مجازی دل‌سوخته خواهری را به جای همسر جا می‌زنند و آن‌هایی که کارشان فروش است! و در روزگار خلوت و تنهایی با عذاب وجدان مجبورند نازنین ازدست‌رفته‌ای را در آغوش بگیرند!

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.