ابن سینا و رجل همدانی

استاد ابن سینا در همدان که بود؟

0

*تحریر: محمد رابطی

زندگی «ابن سینا» هم مانند همه انسان‌ها نقاط و تاریک و روشنی دارد که بخشی از آن ناشناخته مانده است. با آن‌که هزار سال از دوره زندگی او گذشته و زندگی‌نامه‌هایی از او چاپ شده، آن‌ها نمی‌توانند همه سوانح عمر او را بازنمایی کنند. یکی از نقاط گنگ سرگذشت او، مشخص نبودن نام کسی است که از او به عنوان «رجل همدانی» نام می برد. دکتر «پرویز اذکایی» پس از هزار سال این معمّا را حل کرده و در قالب درس‌گفتاری (شماره ۲۷ بنیاد بوعلی سینا- همدان)  از طریق صفحه مجازی «شهر کتاب» مرکزی منتشر شده که اینک در هفته‌نامه «همدان‌نامه» به صورت مکتوب منتشر می‌شود:

اقامت‌گاه‌های ابن سینا

عنوان موضوعی که قرار شده دربارۀ آن صحبت کنم: «ابن سینا و رجل همدانی» است. اکثر ابن‌سیناشناسان می‌دانند که ابوعلی ابن سینا حدود ۲۵ سال از زادگاه خود –بخارا- به دور بوده، به سبب پیگردهای سلطان محمود غزنوی، در حالتی از تبعید و فرار از دربار سامانیان قرار داشت، که این مجال، جای پرداختن به آن نیست. ابن سینا قبل از این‌که به همدان بیاید، ابتدا در سال ۴۰۳ هجری قمری به گرگان رفت، سه سالی طول کشید تا از دربار قابوس وشمگیر زیاری (در گرگان) به ری آمد. در ری به دربار مجد‌الدوله فرزند فخرالدوله دیلمی پیوست؛ مدتی آن‌جا بود، تا این‌که سال ۴۰۶ به همدان آمد و به دعوت کدبانویه همسر شمس‌الدوله در همدان ماندگار شد. (داستانی هم دارد که می­دانیم ابن سینا کدبانویه را از بیماری شفا داد و به خواست او در همدان ماند). ابن سینا هشت سال تمام یعنی از سال۴۰۶ تا ۴۱۴ در همدان مقیم و ساکن بود و از سال ۴۱۴ به دربار علاالدوله کاکویه؛ پادشاه کاکویه بویه‌ای در اصفهان پیوست و در آن‌جا مستقر شد و تا آخر عمر در اصفهان بود و هر ازگاهی که علاالدوله کاکویه به همدان می­آمد، ابن سینا هم همرا او می­آمد. تا این‌که در سال ۴۲۸ همراه مختوم خود علاالدوله در راه همدان بیمار شد و به همدان که رسید در بستر بیماری افتاد و در همین جا وفات پیدا کرد و درهمین نقطه­ای که آرامگاه بوعلی برپاست، مدفون شد.

معاشران ابن سینا

ابن سینا خواه مدتی که در دربار سامانیان بخارا بود و بعد در دربار زیاریان در گرگان و بعد دربار مجدالدوله در ری و بعد در همدان و اصفهان با اشخاص زیادی ملاقات کرد. این اشخاص اکثرا مقامات دولتی و حکومتی بودند، طوری که مدتی هم ابن سینا وزارت شمس الدوله و علاالدوله کاکویه را به عهده داشته و افزون بر این‌ها با علما و حکمای عصر خودش نیز مصاحبت و معاشرت داشته است. شرح حال کسانی را که در اصفهان با آن‌ها ملاقات کرده، به تفسیر شادروان استاد «جلال‌الدین همایی» نوشته شده است اما در مورد همدان از سالی که در این شهر بوده با کسانی که معاشرت کرده، کسی اسمشان را نیاورده یعنی فهرست نشده است. تا این‌که در سال ۱۳۸۳ و بعد در سال ۱۳۸۶ در همدان، دو همایش راجع به ابن سینا برگزار شد. در همایش سال ۱۳۸۳ علما و فضلایی که در این همایش دعوت شده بودند از داخل و خارج؛ صحبت شد که ابن سینا در یکی از آثارش از یک رَجّل همدانی حکیم یاد کرده که با وی مناظره و مصاحبه داشته است. این فرد کیست؟ هویت او بر ما شناخته شده نیست، در واقع هزار سال است که نام آن حکیم همدانی که ابن سینا به آن رجل همدانی می­گوید، شناخته شده نبوده است. پس بر من تکلیف شد که تحقیق کنم و مشخص کنم که آن مرد کیست. اینک چند اسم را که بالغ بر ده نفر بوده­اند ذکر می­کنم که بر حسب کتاب­ها و فهرست آثار ابن سینا تدوین شده، استخراج کرده­ام که ابن سینا در همدان با آن‌ها معاشرت داشته است. یکی از این افراد امیر شمس الدوله ابوطاهر شاه خسرو ابن فخرالدوله دیلمی پادشاه است، دیگری ملکه کدبانویه که همسر شمس الدوله دختر بدر ابن حسنویه برزکانی از سران کُردان برزکانی بوده است. دیگری شیخ ابوسعید دخدوک همدانی؛ بد نیست در این‌جا اشاره­ای کنم و باید راجع به این شخص توضیحی بدهم. بسیار به اشتباه مشهور است و در شرح حال­های ابن سینا به تفصیل تمام یاد کرده­اند که این ابوسعید دخدوک همدانی، باید همان شیخ ابو سعید ابوالخیر باشد؛ همان عارف مشهور خراسان. اما به تحقیق توسط محققان و رجال‌شناسان فاضل ثابت شده که اصلا بین این دو شخص، یعنی ابوسعید ابوالخیر و ابن سینا هیچ گونه ملاقاتی دست نداده و این شخص شیخ ابو سعید دخدوک همدانی است، که بوعلی مدتی در خانه‌اش ساکن بوده است*. و هیچ ربطی به ابوسعید ابوالخیر عارف مشهور خراسان ندارد. نفر دیگری که باید در این جا ذکر کنم ابو غالب عطار همدانی است که شیخ بعد از درگذشت شمس‌الدوله مدتی در خانه وی پنهان شد. دیگری تاج الملک یا تاج الدوله که از وزاری شمس الدوله بوده است. حال باید دید این مسئله­ای که ابن سینا با رجل همدانی داشته و از علمای بغداد خواسته درباره آن داوری کنند، چه بوده است.

*همان که اکنون سنگ مزارش در آرامگاه بوعلی وجود دارد.

حل معمای ابن طیّب همدانی

اولا این شخص رجل همدانی در آن وقت ساکن بغداد بوده که ابن سینا، نامه­ها و رسالاتش را برای علمای بغداد فرستاده است. موضوع مباحثه هم «وجود کلی یا مسئلۀ کلی طبیعی» است. چنان‌که حکیم حاج ملاهادی سبزواری در شرح عبارت «لیس طبیعی مع الافراد کالاب الواحد» می­فرماید: چنان‌که آن مرد همدانی- که شیخ‌الرئیس در شهر همدان با او برخورد داشته-  پنداشته این‌که گمان می­برد طبیعی، واحد عددی است و شیخ قول او را زشت شمرد و روش او را نکوهید. این‌که بوعلی اسم رجل همدانی را نمی­برد، برمی­گردد به یکی از خصلت‌های نکوهیده ابن سینا که می­گویند اهل تحقیر علما بوده و تکبّری داشته، اینک ما با این‌ها کاری نداریم و می­خواهیم این رجل همدانی شناخته شود. (همان‌طور که گفتم بر من تکلیف شد که هوین آن همدانیِ فیلسوف را باز یابم). پس می­توانم بگویم این شخص هیچ کس دیگری نبوده یا علی التحقیق کسی نمی­تواند باشد؛ به جز: ابوالفرج عبدالله ابن طیّب همدانی نصرانی نسطوری جاثتلیق بغدادی (درگذشته به سال ۴۳۵ هجری قمری/ ۱۰۴۳ میلادی). فیلسوف فاضل و طبیب بیمارستان عضدی در بغداد، عالم به زبان­های یونانی و سریانی و لاتینی، صاحب تألیفات و شروح و تفاسیر بر کتب حِکمی و طبّی (که در ادامه بیشتر عرض خواهم کرد). معروف به ابوالفرج مفسّر یا ابن طیّب جاثلیق، که ابن سینا درهمدان با وی مجالست داشته و بحث و گفت­وگو کرده؛ چه یکی از کتاب­های ابن سینا به اسم «تعلیقات» که یکی، دو سالی است چاپ شده، حاصل پرسش و پاسخ حضوری با ابوالفرج طبیب همدانی و یک مقاله دیگری هم که نقض رسالۀ ابن طیب بوده- نوشته است. این ابن طیّب همدانی یا ابوالفرج ابن طیب، که حکیم و مسیحی بوده یعنی جاثلیق یا مطران مسیحیان غرب ایران که مرکزشان همدان بوده است. پس وی مسیحی و همدانی که هم در همدان ساکن بوده، منتها به بغداد ارتقای مقام پیدا می­کند و در آن‌جا جاثلیق مسیحیان کلیسای بغداد می­شود، در عین حال -همان‌طور که اشاره شد- رئیس بیمارستان عضدی هم بوده و اشتهار به طبابت و فلسفه داشته است. مزید بر این اطلاعات باید عرض کنم که  ابن طیب همدانی در حکمت پیرو مکتب طبیعی حکیم محمد ابن زکریای رازی بوده است. این را از این لحاظ عرض کردم که ابن سینا با حکیم رازی در جایی مخالفت کرده و به صورت وهن آمیزی به رازی تاخته؛ به همین دلیل با شاگردان رازی هم موافقتی نداشته و به خصوص در مسئلۀ کلی طبیعی نظر به آن‌که حکمت رازی هم حکمت طبیعی بوده، ابن‌سینا چندجا در این مبحث به رازی توهین کرده است. در عین حال گفته­اند که سلسله استادان بزرگ مدرسۀ بغداد به او ختم شد. یعنی به ابن طیّب حکیم همدانی؛ حکیمان و طبیبان مبرّزی شاگرد محضر او بوده­اند و حتی گفته­اند که ابن سینا نیز در طب شاگرد او به حساب می­آید. چه به قول ظهیرالدین بیهقی ابوعلی سینا به تقدّم او در فنون پزشکی اعتراف کرده و از کتاب‌هایش بهره برده، هرچند که بر بعضی از مسائل یا رسائل طبّی او اعتراض کرده است. این‌که حتی چنان‌که گفتند ابن سینا در حقیقت شاگرد او بوده اما شاید از آن‌جایی که ابن سینا رعونت داشته، به اصطلاح از اساتید خودش هم یادی نکرده و فقط به این نکته که وی در طب بر او مقدم است اعتراف کرده است.

تألیفات این حکیم همدانی متعدد است که بعضی از آن­ها به چاپ هم رسیده، برخی­شان به این قرار است: شرح الاهیات ارسطو، شرح­های ارغنون، سوفسطیقا، ایساغوجی، علل الاشیا، تفسیر الفصول و اپیدمیا که تالیف بقراط است، شرح بر ثمار مسائل مربوط به حنین ابن اسحاق ….، تحدید مبادی الاقاویل که در باب موسیقی بوده است و آثار دیگری که از آن­ها می­گذریم.

عبارتی هم که ظهیرالدین بیهقی، صاحب تتمۀ صوان الحکمه، یا تاریخ حکما که از جمله شواهد و سوابق امر تحقیر و توهین شیخ الرئیس ابن سینا نسبت به حکما و علمای عصر است، خصوصا در مورد حکیم ابوالفرج ابن طیب همدانی جاثلیق که شمس الدین شهرزوری انتقادآمیز درکتابش ذکر کرده است: «شیخ ابوعلی او را مذمت می­نمود و از تصانیف او عیب‌جویی می­کرد، مثلا در مورد کتاب المباحث او گفته است که سزاست آن را به فروشنده­اش پس دهند و بهایش را نیز رها کنند. شاید که این‌ امر از رهگذر رشک و حسد است که میان اهل عصر می­باشد. ابوالفرج از حکیمان بغداد بود حکیمی بی قیاس، که در خانۀ حکمت از درهای آن داخل شده بود. تصانیف او در منطق و جز آن زیاد است او را تألیفی لطیف در حدّ و اندازۀ عمرهاست. او عالم به زبان‌های سریانی و یونانی بود». این را بگویم که ابن سینا جز زبان عربی زبان دیگری نمی­دانست. در حالی که ابن طیّب همدانی نظر به مسیحی بودنش سریانی و یونانی می­دانسته؛ همچنین مثلا در مورد جسارت­هایی که ابن سینا به ابوریحان بیرونی کرده، باید گفت ابوریحان بیرونی در زمان خودش -که تا حالا هم بی­نظیر است- هفت زبان می­دانسته است.  این در حالی است که برای حکمت و فلسفه باید آثار فلاسفۀ یونان را به زبان خودشان می­خواندند. ابن طیّب این زبان را بلد بوده، حتی لاتین می­دانسته است. «شیخ ابوعلی اعتراف نموده است که وی در طب پیشواست. اما اعتراض کرده است که در برخی موارد نظرات او با ابن طیب بسیار متفاوت است». «ابن سینا مردی آزارگر و درشت گوی بود، یکسره او را تحقیر و عیب می­نمود. در بعضی از کتاب­ها مذکور است که روزی ابن سینا به پیش ابن مسکویۀ رازی آمد. شاگردان دور او جمع بودند. ابن سینا گردویی به پیش وی انداخت و گفت: مساحت این جوز (گردو) را به شعیرات بیان کن. ابن مسکویه جزوه­ای در اخلاق پیش او انداخت و گفت نخست تو اخلاق خود را به صلاح آر تا من استخراج مساحت این جوز بکنم. همچنین ابوریحان بیرونی مسئله­ای چند پیش ابوعلی سینا فرستاد و از آن‌ها سوال نمود ابوعلی همه را جواب داد ابوریحان به جواب­ها اعتراض کرد* و از او به زشتی یاد نمود و مرارت بدگویی را بدو چشانید. پس چون ابوالفرج طیب همدانی در این سوال­ها و جواب­ها تامل کرد؛ گفت هر کس که با مردمان بدی کند بدی می­بیند ابوریحان در این کار از من نیابت کرده است».

*جواب ابوریحان در عوض جسارت بوعلی به حکیم رازی بوده است. [پ.ا.]

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.