*مهدیس فدایی
من یک نوجوان ۱۵ ساله هستم. ما دانشآموزانی هستیم که از نصیحتها و تذکرهای مسخره فراری هستیم و از لجکردن دبیران که علتش را نمیدانیم، عصبی میشویم. ما از صدای زنگ برای رفتن به کلاس فراری هستیم، از نشستن سرکلاس فراری هستیم و مختصر بگویم که دائما در حال فرار از دست مدیر و معلمیم.
سهماه از سال تحصیلی جدید میگذرد و گاهی دلم برای مجازیبودن کلاسها تنگ میشود. در مدرسهای درس میخوانیم که دبیری خوشرو و مهربان ۲۲ ساله تدریس میکند و برای ارتباط گرفتن با دانشآموزان از راه دوستانه وارد میشود و دبیری بداخلاق و عصبی ۶۰ سالهای که خوشبختانه فقط هفتهای یک بار تحملش میکنیم و هربار پا به کلاس میگذارد، دو یا سه نفر از دانشآموزان قطعا با او وارد یحث و بگومگو میشوند. گاهی سر صاف ننشستن، زدن کرم ضد آفتاب یا حتی چندبار سوال پرسیدن که من فکر میکنم در صورت متوجهنشدن دانشآموزان، دبیر وظیفه دارد آن را دوباره توضیح دهد، تنبیه میشویم و حتی وقتی یکی از دانشآموزان کتابش را از یاد برده دبیر آن را به قصد زدن تهدید میکند.
برای من سوال است، آیا همه دبیران عربی همیشه با دانشآموزان بدرفتاری میکنند؟ شاید جواب سوالم را بعدها از خودش پرسیدم. از دبیرانی که در لحظه تصمیم میگیرند و خیلی زود پشیمان میشوند، بگویم که دیروز وقتی یکی از دانشآموزان در کلاس بلند خندید و من هنوز دلیل خندههای گاهبیگاهش را نمیدانم، دبیر طوری به او بیاحترامی کرد که او نیز با بیاحترامی کیفش را برداشت و از کلاس خارج شد. البته به دبیر حق میدهم، فکرش را بکنید، یک ساعت برای فردی حرف بزنید و او بیاهمیت بلندبلند بخندد و طوری رفتار کند انگار دبیر در کلاس نیست، اما اینکه در بین ۳۰ دانش آموز به شخصیت فردی بیحرمتی کنید، نیز کار شایستهای نیست.
دبیر ریاضی با تمام دانشآموزان مانند فرزندانش برخورد میکند، البته هر چند لحظه یکبار از آنها تعریف میکند. این آموزگار آنقدر درس را خوب توضیح میدهد که تقریبا تمام دانشآموزان مشکلی در مسئلههای ریاضی ندارند.
از دبیران و اخلاق و رفتارهای مختلفشان که بگذریم به مدیر و معاونهایی میرسیم که از دانشآموزان پرسروصدای مدرسه بسیار شاکی هستند و هر روز حداقل از دو نفر باید تعهد بگیرند که دیگر دعوا و جدال راه نیندازند.
مدیر مدرسه معتقد است همه افراد باید سر ساعت بیایند و سر ساعت نیز به خانه برسند و دانشآموزان را مانند رباتی که در ساختارش فقط درسخواندن را طرح کردهاند، میبیند. در نگاه این مدیر، دانشآموز باید بلد باشد قوانین مدرسه را رعایت کند تا خدای ناکرده اگر اتفاقی افتاد از سوی خانوادهها به مدیریتش توهینی نشود.
چهار معاون در مدرسه مشغول به کار هستند که سه نفرشان را چندباری بیشتر ندیدهام، اما میخواهم از معاونی که بیشتر مواقع سر راهم قرار میگیرد، بگویم؛ اوایل مدرسه فکر میکردم، معاونی سختگیر است و تمام تلاشش را میکند تا مچ دانشآموزان را بگیرد و به یک دقیقه دیررسیدن، گیر بدهد، اما به مرور زمان متوجه شدم، شاید تنها کسی که در مدرسه به حرفهای ما گوش میدهد و آنها را بیجا قضاوت نمیکند، اوست. او همیشه نظرم را جلب خودش میکند، همیشه قبل از ورود دانشآموزان، کنار در مدرسه ایستاده و مراقب است کسی از مدرسه فرار نکند، اما چندباری این مورد از دستش در رفته و تنها کاری که توانسته انجام دهد، تماسگرفتن با والدین دانشآموز بوده است.
وقتی وارد مدرسه میشوید هرجا را نگاه میکنید رنگ کرمی و نارنجی چنان حس منفی را به شما میدهد که دیگر برای رفتن به کلاس انگیزهای ندارید. همه مدرسهها با رنگهای شاد رنگآمیزی شدهاند و این اولین مدرسه است که میبینم، دیوارهایش بیحوصلگی و بیحالی را داد میزند. شاید اگر رنگ مناسبتری را انتخاب میکردند، بهتر بود.
مستخدم مدرسه همان سرایداری است که با خانوادهاش در خانه کوچک کنار در مدرسه زندگی میکند. مردی بسیار خوشرو و مهربان که همیشه دانشآموزان را با لحن شیرینش (دختر) صدا میزند و گاهی باعث خنده خودش و دانشآموزان میشود.
تنها چیزی که از او میدانم، قبولشدن دخترش در دانشگاه علوم پزشکی با رتبه بالا است و همانطور که سرایدار تعریف میکرد او دو سال برای این رتبه تلاش کردهاست.
شاید مدرسه همان محیطی است که نوجوانان را از درس خواندن منصرف میکند، شاید اگر محیط دوستانهای بود، همان کسانی که به درس خواندن بیتوجهی میکنند، نمرههای درسیشان از آنهایی که بهزور خانواده درس میخوانند، نیز بهتر بود.