بارین و سقف شیشهای مرگبار
یکی از موارد غمانگیز و البته سخت در مراقبت و درمان
*زهرا کرد
*پرستار
بیماران، کودکان معصومی هستند که قربانی ناآگاهی والدین، خلا قانونی و الگوهای غلط و خطرناک تفریح هستند؛ نظیر هنگامیکه کودکان از سقف شیشهای اتومبیل و یا شیشه ماشین بیرون میآیند و با ترمز ناگهانی پرتاب میشوند. از طرفی به علت ماهیت ارگانها و ساختار بدن کودکان، احشای شکمی آنها دچار خطرناکترین و البته شایعترین موارد آسیب اعم از پارگی کبد و طحال میشوند.
«بارین» دختر دوسالهای بود که به علت نشستن در آغوش مادر در صندلی جلو و البته سرعت زیاد پدر در اثر تصادف از ماشین پرت شده و دچار کوفتگی شدید هر دو ریه و خونریزی مغزی بود. با کمترین سطح هوشیاری و کومای عمیق پذیرش بخش مراقبتهای ویژه شد. قلب کوچکش با ضربان دو برابر حالت طبیعی برای زنده ماندن میتپید. روزهای اول بستری هیچ امیدی به زندهماندنش نبود، تنها نقطه قوت بارین واکنش مردمک چشمهای درشت مشکیاش بود که آن هم پس از دو روز و با شروع تبهای بالا چندان امیدبخش نبود. مادرش دچار شکستگیهای متعدد و بستری در بخش و پدر سالم بود. بیمار کوچک و البته پرریسک ما با دستگاههای متعدد و اقدامات تهاجمی گوناگون میهمان یکماهه بخش ویژه بود. مواجهه و مراقبت از کودکان در چنین سطحی از آسیبپذیری که با کمترین تغییر دوز دارو ممکن است به مرحله غیرقابل برگشت برسند و یا حتی تأخیر در خروج ترشحات ریه اشان منجر به انسداد راه هوایی و خفگی آنهاست، نیازمند دقت و وقت چندین برابر است، به گونهای که پرستار بارین تعداد کمتری بیمار داشت تا همه توجهش به بارین معطوف باشد. در تمام اوقاتی که بارین در کوما بود، از دیدار و نوازش خانوادهاش محروم بود و این محرومیت حسی شرایط دردناکی است که اغلب بیماران بخشهای ویژه متحمل میشوند و تحمل این بار برای کودک نوزده ماه ورای توان و شرایطش است. به همین منظور پرستار شیفتهای صبح بارین همکاری بود که خودش دختر کوچکی داشت و تمام لطف و محبت پدرانهاش را در بازه بستری و بدحال بودن بارین نصیب او میکرد. پس از چند هفته سخت و پراسترس برای هر کدام از پزشکان و پرستاران کشیک، بارین از دستگاه تنفس مصنوعی جدا شد. لولههایی که برای تخلیه خون از ریهاش کار گذاشته بودند، خارج شد و دختر کوچک ما نفس کشیدن را از نو آموخت. برای تحریککردن و افزایش سطح هوشیاری برایش شعرهای کودکانه میخواندم. رئیس بخش اجازه ملاقات محدود با خانوادهاش را صادر کرد، مادر بارین که دچار شکستگی در لگن و ران بود روی برانکارد و با کلی وزنه آویزان به پاهایش از بخش طبقه بالا به بخش ما میآمد تا بارین را در آغوش بگیرد. در دفعات اول بارین سینه مادر را نمیگرفت و واکنشی هم نشان نمیداد، چشمانش در برابر لالایی و قربان صدقه مادر بیهدف میچرخید و همین موضوع به شدت روحیه مادرش را خراب و چشمانش را تر میکرد، اما به مرور به نامش واکنش نشان داد. نکته جالب توجه اینکه پدر بارین که تنها فرد سالم آن تصادف بود در تمام مدت بستری دخترش اجازه کوتاهکردن موهای بارین را نمیداد، ای کاش این دقت نظر و حساسیت را نیز در محل نشستن تنها فرزندش در صندلی ویژه نشان میداد تا دخترک نوزده ماهه، چنین حجمی از درد و مشکل را متحمل نمیشد.
نهایتا پس از یکماه بارین با هوشیاری هشت و واکنشپذیری اندک به محیط با آتونی عضلات که در اثر بیحرکتی روی تخت بود به بخش رفت. روند درمان توانبخشی او تا مدتها ادامه داشت، این روزها تولد سه سالگیش را جشن گرفتهاند. از صمیم قلب امیدوارم هیچ خاطرهای در ناخودآگاهش از یکماه بستری در بخش مراقبتهای ویژه نقش نبسته باشد و تا آخر عمر خوابی آرام و بدون داروی بیهوشی را تجربه کند.