برسرِغمهای دگر
*مریم رازانی
*نویسنده
اگر به اندازه یک سرسوزن حتی؛ با زبان نوشتاری پارسی آشنایی داشته باشیم غیرممکن است مشاهده لغات و اصطلاحاتی مانند «نامگزاری»، «زاد و بوم»، «فلانی نامبروان است»، «راجبِ»، «وحله»، «عضم خود را جذم کنید»… و بیشمار غلطهای فاحش دیگری که سرتاسر فضای مجازی را درنوردیده و روزبهروز بر شمارشان افزوده میشود، وحشت مخدوش شدن معانی را – آن هم در آیندهای نه چندان دور- به جانمان نینداخته باشد. عجیب آنکه برخی انتشارات هم از هجوم غلطنویسی مصون نماندهاند و گاه غلطهای گل درشت غیرموجه در لابلای سطور کتابهای چاپشدهشان به چشم میخورد.
بسیار آسان است که گناه را به گردن فضای مجازی بیندازیم و خودمان را از اتهام ارتکاب به آن تبرئه کنیم. اگر در همین مقطع هم بشود برای نجات زبان نوشتاری کاری کرد، باید از فضای مجازی سپاسگزار باشیم که علائم این بیماری مهلک را بر صفحات کوچک گوشی و نزدیک به نبض ما آشکار میکند. بحث بر سر لغات التقاطی و اغلب من درآوردی که در یک دهه اخیر به فضای مجازی راه پیدا کرده، نیست. مشکل؛ غلطنویسی کسانی است که از قضا کوشش در روشنگری از طریق این فضا را به جد گرفته و بخش قابل توجهی از فرصت روزانهشان را به آن اختصاص میدهند. چرا غلطنویسی؟ آن هم توسط این قبیل افراد؟ اگر در گذشته فرهنگهایی که بزرگانی چون دهخدا، معین و دیگران زندگانی بر سر تدوین آن گذاشتند، در دسترس همگان نبود، امروزه عصاره تلاش آنها به رایگان در برابر نگاه همگان هست و با یک جستوجوی ساده میتوان به آن دست یافت. آیا تعجیل در ارسال متن، غفلت از صحیحنویسی و به کاربردن لغاتی که هیچ معنی ای را به ذهن القا نمیکنند، توجیه میکند؟
زمانی که فردی در قامت وزیر سابق آموزش و پرورش در توئیتر خود کلمه بی معنی «خطشه» را به جای «خدشه» به کاربرد، زنگ خطر به راستی به صدا درآمد اما نه تنها حساسیتی آن چنانکه باید، برنیانگیخت، بلکه کسانی آن را به بیتوجهی و ویرایشنکردن مرتبط دانستند و موضوع پس از اندکی تمسخر از جانب کاربران فضای مجازی به بوته فراموشی سپرده شد. چرا آموزش و پرورش قدمی برای رفع این معضل بر نمیدارد و تظاهر میکند در این میانه بیتقصیر است؟ آیا همگام و هماهنگ کردن سیستم آموزشی یک کشور با تحولات ایجاد شده در نظام حکومتی مستلزم آن است که حاصل صدها سال تجربه معلمان شریف به دور افکنده شود؟ لغات غلطی که به ویژه از جانب متولدین دهه شصت به بعد به متنها راه یافته لغاتی هستند که به علت تغییراتی که در کتابهای درسی صورت گرفته، از کتابها گریختهاند و املای صحیحشان را باید از فرهنگها آموخت. متولدین چهار دهه اخیر بیشتر بر حافظه شنیداری تکیه میکنند. زمانی که شنیدهها صورت خارجی نداشته باشند، نه تنها واژهها در ذهن ذخیره نمیشوند بلکه امکان نگهداری آنها در مغز نیز؛ به اندک زمانی تقلیل پیدا میکند. به چه دلیل در دورههای آموزشی، دروس فارسی در درجه دوم اهمیت قرار داده شده؟ اصولا عنادی چنین آشکار با علوم انسانی چه هدفی را نشانه گرفته است؟
برخی منشا ورود کلمات و جملهبندیهای غلط را تقلید و الگوبرداری از سلبریتیها عنوان کردهاند. آیا سلبریتیها از آموزشی جز آموزش نظام موجود برخوردار بودهاند؟ علاوه بر آن؛ سادهانگاری است اگر مدارک قلابی برخی سلبریتیها و مدیران را که بدون زحمت، به بها و یا حتی رانت به دست آوردهاند، در این میان بیتأثیر بدانیم. بیسوادی نداشتن مدرک تحصیلی نیست. کلمات و جملات غلط و نابهنجاری که از زبان و قلم دارندگان دکترای قلابی به رسانهها راه مییابد، سیل مخربی است که نابودی خط و زبان و در نهایت نابودی فرهنگ را به دنبال خواهد آورد. این معضل وقتی نهایت آسیب را وارد میکند که چنین اشخاص، همکاران خود را از میان وابستگان سببی و نسبی گزینش میکنند و در نتیجه دست انسانهای فهیم و آگاه از منصبها کوتاه میشود. روش یارگیری موصوف، در آموزش و پرورش خسارتی صد چندان به بار میآورد.
برخی از دست اندرکاران زبان و ادب استفاده از فضای مجازی را به منظور استفاده آموزشی توصیه کردهاند. این راهکار اگرچه بسیار بجاست اما تازه و ناآزموده نیست. کانالهای متعددی در سطوح متوسط و عالی رسم الخط و زبان فارسی را آموزش میدهند اما به رغم کوششهای فراوان چندان معجزهای صورت ندادهاند. جامعهای که درگیر نان شب است، آموزش رایگان ندارد، شهریه فرزندانش چون سیل مذاب به سوی او هجوم میآورد، اجاره خانهاش سر به آسمان میزند، شغل ندارد، تأمین ندارد و بهای اقلام مورد نیازش هر ثانیه در نوسان است؛ اگر بخواهد هم نمیتواند دغدغه درستنویسی داشته باشد. هر کس با هر رسم الخطی درد او را بیان کند یا او را بفریبد و برای لحظات یا ساعاتی از دغدغهها دور کند، اگرچه غیر عمد؛ غلطنویسی را در ذهن او جا انداخته است. علاوه بر این، ویروس غلطنویسی و غلطگویی مختص متنهای نوشتاری نیست. این ویروس از مدتها پیش به رادیو و تلویزیون هم سرایت کرده است. کافی است در تاکسی یا هنگام خرید از بازار به رادیو گوش کنیم. دهها کلمه و جمله از رادیو میشنویم که هیچیک نشانهای از مرتبه زبانی ندارند. اخیرا از مجریان تلویزیون شاهکارهایی سر زده که از ابتدای تأسیس سابقه نداشته اما به رغم انتقاد و حتی تمسخر بینندگان کار چندانی برای رفع آن صورت نگرفته زیرا در این سازمان نیز فرزند خواندگی بر شایستهسالاری چیرگی پیدا کرده و به تبع «هر که از ما نیست بر ماست». هر که را که سودای آفرینشی نیکو، اما مغایر با سیاستگذاری گردانندگان در سر داشته است، اخراج کرده و یا به حاشیه راندهاند. خلق جملاتی مانند «اپیزودهای سنتور… » نشان از صدها خطای گفتاری و نوشتاری دارد که در لایه پنهان این دستگاه عریض و طویل معیارهای زبان را جابه جا میکند.