دانشپژوهِ بزرگِ روزگارِ ما
*بابک روشنینژاد
*نقاش و نویسنده
«پرویز اذکایی» نه فقط به گواهِ حجمِ بسیارِ آثارش، بلکه از حیثِ رویکرد علمیِ ویژه و دانشِ گستردهاش، یکی از دانشپژوهانِ بزرگِ روزگارِ ما بود. کاوشهای پُردامنهاش در تاریخ، زبان، فلسفه، فرهنگ و بسیاری عرصههای دیگر از او ایرانشناسی ممتاز و برجسته ساخته بود.
نخستین بار که دیدمش، حکیم رازی و همداننامهاش را خوانده بودم و از کارِ متفاوتِ پژوهشی او در شگفت بودم. با فرزاد سپهر به خانهاش رفتیم و از آن حیاطِ مصفا گذشتیم و او با کلاهی بر سر، دعوتمان کرد به اتاقی مرتب و نشستیم.
همانی بود که باید. نکتهسنج و با جرأت در اظهارنظرگاههای نو. اول، چندان وارد مقولات جدی نمیشد و بیشتر از چیزهایِ دم دست میگفت تا اینکه از کتابها گفتم و اشاره کردم به چند موردی که به نظرم جداسرانه و نو آمده بود. و آنگاه بود که برقِ ماجرایی را دیدم در نگاه و سخنِ مردی که عمری در انبوهیِ متنها سر در پیِ معرفت داشته بود و هنوز سری پرشور داشت.
غنیمتی بود هر وقت که فرصتی میشد و با فرزاد به سراغش میرفتیم و او هم با همان تشریفاتِ نوبت اول پذیرایی میکرد و بحث چنان گرم میشد که فرصتی نمیماند تا کُنج و گوشههای اتاق و اثاثه و چیزهایی که بر دیوار بود، درست یادم بماند تا در چنین جایی بنویسم و توصیفش کنم.
بعدها وقتی «در انتهای جهان درختی هستِ» من را خواند، پیغام داد که کتاب را پسندیده و زبان را بدیع و روایت و ساختِ اسطورهای آن را جالب یافته است.
من هم هربار که مجالی پیش آمد، بختِ خواندنِ کتابها و مقالاتاش را از دست ندادم و هربار که دست داد و آنچه را از نوشتههایش با او در میان گذاشتم، عمقِ بیشتر را پسِ پشتِ آنها یافتم.
میگفت زیاد خوانده است و خوانده بود. بسیار بیش از آنچه میگفت. و بسیار نوشته بود؛ نوشتههایی که گنجینهای ارزنده از کار طولانیِ تحقیق درباره تاریخ و هویت مردمِ این سرزمین است.
کسانی متوجه اهمیتِ کار او شدند، اما بسیار مانده تا عمقِ و وسعتِ کاری که کرد بر همگان آشکار شود.