*رضا بلالی
دوران ساماندهی و خصوصاً بازسازی اغلب به تعمیر و دوبارهسازی خرابیهای کالبدی اختصاص دارد. در این خصوص زیانهای نامرئی شامل اثرات روانی و اجتماعی سانحه، مشکلات اقتصادی و مسائل فرهنگی جوامع در حین بازسازی معمولاً بسیار کم مورد توجه قرار میگیرند. تأکید بر بازسازی کالبدی با هدف بازگشت به شرایط عادی امری ضروری و خواست قاطع مردم است، زیرا به آسانی قابل رویت است و نتایج حاصله نیز قابل اندازهگیری است. در مقابل، بازتوانی اجتماعی، روانی، فرهنگی و حتی اقتصادی توسط دولت یا سازمانهای خیریه کمتر محسوس است و نهایتاً به عهده جامعه آسیبدیده واگذار میشود.
یک برنامه جامع ساماندهی و بازسازی باید به نیازهای کالبدی و روحی روانی جوامع توأمان پاسخ دهد، در غیر این صورت، نتایج منفی به بار خواهد آمد، زیرا اولا، احتمال نابودی سرمایهگذاری در بازسازی مسکن، بدون توجه به نیازهای مردم از نظر بازتوانی اجتماعی-روانی و خودکفایی اقتصادی وجود دارد و ثانیا، شناخت روابط علت و معلولی میان بازتوانی کالبدی و اجتماعی-روانی امری مهم است. باید توجه داشت که اگر در فرایند بازسازی، آسیبدیدگان در احداث خانههایشان فعال شوند، تأثیر بسزایی در بهبود سریع بازسازی کالبدی مردم دارد. برنامههای ساماندهی و بازسازی که مردم آسیبدیده را در منافع مشترکشان به همکاری با یکدیگر تشویق میکند، نه تنها نتایج روانی مثبتی به همراه دارد، بلکه میزان وابستگی این جوامع را به عوامل بیرونی کاهش خواهد داد. مثلا بناها، زیرساختها، داراییهای اقتصادی (شامل بخشهای تجاری، صنعتی، فعالیتهای کشاورزی و مانند این)، بخش اداری و سیاسی، بخش روانشناختی، بخش فرهنگی، بخش اجتماعی و بخش محیط زیستی
تلفات و ضایعات تخریب و اختلال در بخشهایی که نام بردیم، زیانهای ملموس یا مادی و ناملموس یا معنوی به دنبال دارد. هدف از ساماندهی در وهله اول، جبران این زیانهاست که نهایتاً به بازسازی آنان میانجامد و باید در صورت امکان به استانداردی بالاتر از وضعیت سابق برسند. نیازها ارزیابی نیازهای ناشی از زیانها و تلفات احتمالی آینده به برنامهریزی بهتر فعالیتهای ساماندهی و بازسازی کمک میکند. ارزیابی اولیه از یک سانحه، به طور طبیعی بر برآورد نیازهای اضطراری استوار است؛ اما به هر حال، ضایعاتی که در هر بخش به وجود میآید، به وسیله جوامع محلی، وزارتخانههای گوناگون، مقامات و سازمانهای غیردولتی و نیکوکاران و بنگاههای بینالمللی برطرف میشوند.
از آغاز دوران اضطراری هر یک از این گروهها با کمک یکدیگر یا جداگانه نیازهای امداد و ساماندهی را ارزیابی میکنند، اما اینکه چه نیازی اولویت دارد و به چه میزان، معمول میان دستاندرکاران مورد اختلاف نظر و عقیده است. خلق یک تصویر شفاف از شرایط موجود برای تصمیمگیری به نحوه و نوع مطالعات جمعآوری شده و تشخیص میزان صحت آنها توسط افراد مجرب بستگی دارد. این امر مستلزم مشورتهای لازم با آسیبدیدگان و نمایندگانشان به منظور شناخت اولویتها و نیازهاست. مواردی که برای اتخاذ روشهای مقتضی در دوران ساماندهی و بازسازی باید مورد توجه قرار گیرد عبارتند از: – تبیین وضعیت: در تصمیمگیریهای بلندمدت، که بستگی به ارزیابی اولیه از شرایط دارد، پیگیری دقیق تغییرها و تحولات برای بررسی تأثیر تصمیمگیریها امری بسیار ضروری است. به طور مثال، نیاز به سرپناه پس از سوانحی از قبیل لرزش زمین یا نفوذ آب حاصل از سیل در زمین با تغییرات آب و هوایی و باران شدید افزایش مییابد. متقابلاً دسترسینداشتن مناسب به عوامل لازم ساختوساز و مهاجرت مردم به سایر نواحی خود به خود نیاز به سرپناه را کاهش میدهد. – متعادل کردن نیازهای روانی، اجتماعی، اقتصادی با نگرش کالبدی: تخریب بخش اعظم موارد کالبدی ممکن است موجب غفلت از پرداختن به سایر نیازهای نامحسوس شود. – شناخت این حقیقت که جوامع یکدست و همگون نیستند: گاهی برخی گروههای سیاسی یا اقتصادی منسجم برای رساندن صدای خود به مقامات، نسبت به دیگران، توانایی بیشتری دارند. ارزیابی مجدد برای دسترسی نیاز سایر گروههای جمعیتی از قبیل سالمندان، کودکان، خانوارهای تک سرپرست، توانیابان حرکتی و ذهنی، فقیران و اقلیتها امری ضروری است. به این ترتیب، با کمکرسانی به خانوارهای آسیبدیده افراد بیشتری تحت پوشش قرار خواهند گرفت. – در نظر گرفتن نیازهایی که کمتر محسوسند: شناسایی نیازهای نامرئی برای سرمایهگذاریهای بلندمدت ضروری است. به طور مثال، پشتیبانی از بخش اداری و ایجاد موقعیتهای شغلی موجب تسریع بازتوانی کالبدی خواهد شد. – تشخیص و تمیز میان نیازها و خواستها: رخداد سانحه معمولاً انتظارها را در همه سطوح جامعه به ترتیب زیر بال میبرد: مردم از مقامات، دولت محلی از دولت مرکزی، دولت مرکزی از انجمنهای خیریه جهانی. اولویتبندی نیازها و ردهبندی مایحتاج سبب میشود که در بدترین شرایط و برای گروههای فقیر اوضاع بهبود یابد که به این ترتیب تواناییها و منابع آسیبدیدگان نیز مشخصتر میشود. نباید تصور کرد که آسیبدیدگان قادر به انجام عملی نیستند، بلکه باید هدف این باشد که با سپردن برخی امور به آنها شرایط تقویت روحی و خودکفایی (خود باوری) آنان فراهم شود. این امر سبب تقویت مقامات محلی و روحیه عمومی نیز خواهد شد. – شناسایی نیازهای غفلتشده در هر مرحله از تصمیمگیری: همانگونه که موقعیت و شرایط بهبود مییابد، روشهای حصول به منابع نیز تغییر میکند. – اطمینانیافتن از اینکه همه بخشها و مناطق آسیبدیده ارزیابی میشوند: اغلب اوقات نوعی گرایش به باقیماندن در مناطق آسیبدیده ناامن وجود دارد که امری احساسی است. در این مواقع مسئولیت گروههای ارزیابی آن است که ضمن ارائه تصویری شفاف از وضع موجود با دیدی کارشناسانه، ضمن برجستهکردن مشکلات مناطق آسیبدیده مسائل واقعی را برای مردم بازگو کنند. – شناسایی نیازهای اساسی که با سایر بخشهای بازتوانی وابسته هستند: تجارت و صنعت بدون وجود امکانات مخابراتی، حمل و نقل و انرژی عملکرد واقعی خود را نخواهند داشت. به طور مثال، ایجاد تسهیلات درمانی بدون وجود پزشک، کارمند و تجهیزات وابسته امری بیحاصل است. در مورد بازسازی مسکن نیز فراوانی ابزار و مصالح ساختمانی الزامی است. – اطمینان یافتن از اینکه ارزیابی جامع بوده است و همه آنچه را که حتی ظاهراً به آنها نیاز نیست در برمیگیرد: کمکهایی که نیاز واقعی جامعه آسیبدیده نیستند یا اصولاً غیرمقتضیاند، ممکن است آثار منفی در فرایند بازتوانی از خود به جای گذارند. بنابراین، در یک ارزیابی جامع علاوه بر آنکه نیازها مشخص میشوند، تواناییهای محلی نیز کشف میشوند و میتوان درباره مواردی که از نظر اقتصادی، اجتماعی یا فرهنگی مقتضی نیستند، نظر کارشناسی داد.