سهم ناچیز زنان از شهروندی

بانوان همدانی برای فعالیت‌های محیط زیستی خود در بوستان بانوان، چالش‌های جدی دارند.

0

همدان‌نامه: این‌که به بهانه آزادی، برای زنان بوستانی محصور بسازی و با هزار قید و شرط، اجازه حضور در آن‌جا را به آن‌ها بدهی که خود حدیث مفصلی است، اما این‌که در همان محیط محصور نیز، زنان را از کمترین امکانات رفاهی محروم کنی و هربار دردسر جدیدی بر سر راه فعالیت‌هایشان بگذاری، دیگر رسما قوز بالای قوز است. در صفحه ویژه شماره ۱۰۷، این موضوع را از نظر می‌گذرانیم.

*زنان؛ زیر سایه درختان شهر

*بوستان بانوان میزبان تنها اجتماع زنانه همدان است

*زهرا کرد

در میان خبرهای ناامید کننده‌ای که دمی دامن ایرانه خانم را رها نمی‌کند، مطلع شدیم که سال‌هاست در گوشه‌ای از این شهر، شادابی و همبستگی با ورزش نمود عملی پیدا می‌کند. آن هم در فضایی که چرایی تشکیل آن محل بحث است و عمدتا تفکیک فضا به بهانه حضور راحت‌تر و یا بیشتر زنان توسط جامعه‌شناسان و فعالان حقوق زنان رد می‌شود، چراکه در دین و آئین ما، بشر صرف انسان بودن دارای ارزشی یکسان است و از نتایج این مهم، سهم عادلانه زنان جامعه از فضای عمومی شهری است.
از پرده سنگین و بزرگی که روی آن نوشته شده: «ورود پسران  بالای ۶ سال ممنوع» وارد بوستان می‌شوم و این یعنی جدایی مادر و پسر بچه‌ها در این فضا! جلوتر که می‌روم‌ تعدای دختربچه گوشه بوستان مشغول بازی هستند. از دیدن این تعداد خانم در حال ورزش‌کردن از طیف و سنین مختلف حیرت می‌کنم. حقیقتا درختان بوستان بانوان همدان در کنار همه ثمراتشان پوشش مناسبی برای ورزش‌کردن آزادانه این زنان به حساب می‌آیند. پس از نزدیک‌شدن به این جمع ۱۲۰ نفری، صدای موزیکی از ترانه‌های فولکلوریک و ملی به گوش می‌رسد و زنان هماهنگ با مربی خود ورزش می‌کنند. هر چند مدام باید جا عوض کنند تا دید بهتری به مربی داشته باشند. مادربزرگی با موی سفید درحالی‌که دچار کندی روانی حرکتی است به آرامی و به ازای هر پنج حرکت مربی یک حرکت می‌زند. یا دیگری با روسری کلیپس‌زده و حجاب در حال ورزش است. گشتی در بوستان می‌زنم تا این تعامل خودجوش و حیرت‌انگیز را در این پهنه پرآشوب جهان‌ از منظر دیگری ببینم. جا به جا مانتو و چادر روی شاخه‌های درختان و وسایل ورزشی آویزان است. ای کاش به پاس پوششی که درختان تنومند این باغ قدیمی برای مردم این شهر فراهم کرده‌اند، جایگاهی تخصیص می‌دادند تا لباس‌ها از آن‌جا آویزان شده و به این شیوه باری هرچند کوچک از شانه‌های این درختان برداشته می‌شد.

زهرا کرد- پرستار
زهرا کرد- پرستار

زنان ایرانی؛ در ورطه بی‌زمانی

متوجه خانمی می‌شوم که روی یک نیمکت نشسته و زنان را تماشا می‌کند. علت همراهی نکردنش را می‌پرسم و می‌گوید: مشغولیت به فرزندان و خانواده‌داری سبب شده وقت‌کمی برای ورزش‌کردن یا به طور کل به خودم اختصاص بدهم؛ بنابراین حدفاصل مدرسه گذاشتن بچه‌ها به مدت ‌یک ساعت پیاده‌روی می‌کنم آن هم با شرایطی که حتما باید یک نفر همراهم‌ باشد و چون جامعه برای ما‌ زنان ساخته نشده، راحت نیستم‌ در فضاهای عمومی ورزش کنم یا بدوم. امروز هم حد فاصل امتحان‌دادن‌ فرزندم که در یکی از مدارس اطراف بوستان است، آمدم تا سری بزنم و اگر مناسب بود از این به بعد در این محوطه بدوم که حقیقتا با دیدن این جمع و انرژی حیرت کردم.
از او می‌پرسم چه‌ نکته‌ای از این جمع و گروه سبب شده یک ساعت به تماشای آن‌ها مشغول باشی؟ فاطمه چهل و یک ساله حضور و‌ همراهی سنین و رنگ‌های مختلف از زنان جامعه را عامل جذابی می‌داند و می‌گوید: زنان ایرانی رها شده توسط خویش هستند و به موازات این رهاشدگی، جامعه هم آن‌ها را نمی‌بیند و در میانه زندگی با کوهی از دردهای جسمی و روانی، فرسوده از یک عمر خدمت دهی مداوم خود را فراموش می‌کنند، اما در این جمع من نمودی از این الگوی ثابت و تکراری نمی‌بینم و همین مهم بسیار ترغیبم کرد که زین پس به این جمع بپیوندم.
برای این‌که مزاحم ورزششان نشوم دور دیگری در بوستان می‌زنم، پایم به کف نامناسب بوستان گیر می‌کند، ای کاش نه تنها برای این ۱۲۰ زن و فرزندانشان که مشغول بازی هستند که نیمی از جامعه ارزش بیشتری قائل می‌شدند و کف‌سازی و تعمیر مناسبی انجام می‌دادند. در همین حین، خانمی از جمع خارج می‌شود و  دلیل رفتن ناگهانی‌اش را می‌پرسم که می‌گوید: «می‌روم تا دخترم را از مدرسه بیاورم!». و حض می‌کنم از این مدیریت زمان و توجه به خود در لابه‌لای کارهای تمام‌نشدنی زن خانه‌دار ایرانی. دو مادر که دهه ششم‌ زندگیشان را با زانوهای پرانتزی دردناک پشت سر می‌گذارند، سوژه معاشرتم می‌شوند. این دو زن از مناطق نسبتا دوری، هر روز پیاده به بوستان بانوان می‌آیند، اما به علت زانودرد که مونس لاینفک اغلب ایرانیان دهه چهل به بعد است، امکان ورزش ندارند و معتقد هستند صرفا با دیدن این خانم‌ها انرژی می‌گیرند و به من می‌گویند که «بنویس زنان به خودشان توجه کنند. این روزها اگر از دست‌و‌پا بیفتی، دیگر کسی نمی‌تواند از آدم مراقبت کند».

همراهی ۱۸ ساله

در بازه کوتاه استراحتشان با مربی قدیمی و با عشق این گروه «مولود کاظمی» گفت‌و‌گو می‌کنم. زنی که ۱۸ سال با کمترین حقوق، اما بیشترین عشق و ‌علاقه در این بوستان ورزش کرده و به قول خودش شادابی و نشاط را به زنان همشهری‌اش منتقل کرده است. ۱۸ سالی که موانع مختلف را با سعه صدر پشت سر گذاشته و لحظه‌ای از کمک و رواداری اجتماعی نسبت به هم‌نوعانش دلسرد نشده است.
از او راجع به چگونگی تداوم این رویه هجده ساله می‌پرسم و می‌گوید: باور قلبی من این است که زنان ستون خانواده هستند و خانواده رکن اصلی جامعه. مادامی که زن شاداب و سلامت باشد، سایر اعضای خانواده نیز از این آبشخور سیراب می‌شوند و به تبع آن، جامعه نیز منتفع می‌شود، بنابراین همواره در همه این سال‌ها هدف و همتم را بر این موضوع گذاشتم که خوشبختانه با همراهی زنان موفق شدیم، حتی در فصل زمستان و برف برنامه سه بار ورزش در هفته را اجرا کنیم. برنامه‌های ما عمدتا به مضامین اجتماعی دیگر نظیر آموزه‌های زیست اجتماعی موثر، کاهش تولید زباله، استفاده از کیسه‌های پارچه‌ای دست‌دوز، جمع‌آوری در بطری برای خرید ویلچیر و صبحانه سالم توجه کرده و ضمن ورزش به این موارد هم می‌پردازیم.
اگرچه تخصیص فضاهای تفکیک‌شده به زنان امری مضموم و نکوهیده است و در واقع عقب‌گردی به فرهنگ شهرنشینی رایج این روزهاست، اما حقیقتا الگوی حاکم بر بوستان بانوان همدان با تداوم ۱۸ ساله و گذراندن شرایط و مشکلات عدیده الگوی نابی از تلاش برای زیست سبز است، حتی اگر در تفکری که دیوار را پیش نیاز حضور زنان در جامعه می‌داند. دیواری که اگرچه کشیده شده تا آسایش و آرامش طیفی از زنان را در ساعات محدودی از روز میسر کند، اما توانسته اندیشه‌هایشان را از بلندای دیوار عبور دهد و سرشاخه‌هایش به تلاش برای جهانی برابر و زیستی سالم منتهی شود.

رواداری اجتماعی
«اشرف منطقی» شهروند برگزیده و از چهره‌های شناخته‌شده فعالیت‌های اجتماعی در همدان، از بنیانگذاران این رویه و پایه ثابت ورزش هفتگی است. خانمی شصت و چندساله که پس از طی دوره بیماری تومور مغزی و جراحی به قول خودش بیماری را در بیمارستان جا گذاشته و دوباره به بوستان آمده! از ایشان  تاریخچه شکل‌گیری این بوستان و حضور متفاوت زنان را در این سایت می‌پرسم و پاسخ می‌دهد: ۲۰ سال پیش تمام این مناطق باغ بود که متأسفانه قصد تخریب و ساختمان‌سازی داشتند، با جمعی از فعالان مدنی و متخصصان حوزه محیط زیست با پیگیری‌های فراوان این باغ را حفظ کردیم و خوشبختانه موقعیت استراتژیک آن (که از سه سمت به باغ منتهی می‌شود و تنها از یک سمت و آن هم پس از عبور از یک خیابان عریض به منطقه مسکونی می‌رسد) به ما امکان اجرای برنامه‌های مفرحی نظیر  ورزش هفتگی، صبحانه سالم، شب یلدا، دعوت از «پوران درخشنده» و استقبال از «رضوان سلماسی» کوهنورد شهیر همدانی و هزاران برنامه جانبی را داده است. هر چند اخیرا به بهانه‌هایی نظیر صدای موسیقی و آزار همسایه‌ها به ما خرده می‌گیرند و مکررا حین ورزش به مربی ما زنگ می‌زنند و با این کار سبب به‌هم‌خوردن تعادل افرادی پا به سن گذاشته‌ای چون من می‌شوند، اما من و دوستانم مایلیم به عیادت همسایگانی برویم که معتقدند صدای موسیقی که محصور در باغات و درختان است، آن‌هم هفته‌ای سه ساعت باعث رنجشان شده و آن‌ها را نیز به این برنامه دعوت کنیم و از آن‌ها بخواهیم در این رواداری اجتماعی شریک باشند.
از خانم منطقی؛ این شهروند دغدغه‌مند، داستان پرغصه‌ای که منجر به جمع شدن جمعیتی بالغ بر صد نفر آن هم بدون حامی دولتی و یا تخصیص امتیاز خاصی است، را می‌پرسم و می‌گوید: ابتدای امر ضبط خریدیم تا با ضبط کوچکی بدون مربی ورزش کنیم، بماند که در برهه خاصی به دلایلی ضبط ما را بردند، اما با پیگیری ضبط را پس گرفتیم. می‌دیدم زنان بدون مربی ورزش می‌کنند و امکان آسیبشان وجود دارد. باز هم با ممارست و البته همکاری شهرداری مربی به بوستان تخصیص دادند و ۱۸ سال است این مربی، عاشقانه و با هزینه‌ای بسیار کم در حال ورزش و آموزش دادن به همشهریان خود است و به قدری تأثیرگذار بوده که اغلب خانم‌ها به عشق و انرژی ایشان در این برنامه‌ها شرکت می‌کنند.
این بانوی فعال محیط زیست ادامه می‌دهد: یا در بازه‌ای دیگر سرسره بادی در این فضای کوچک کار گذاشتند که فضای بوستان را به شدت گرفته بود و باز هم با پیگیری و همکاری سایر خانم‌ها، آن‌قدر پله‌های ادارات را بالا و پائین رفتیم که سرسره به فضای عمومی منتقل شد. این روزها نیز نیمکت‌های بوستان را عوض کرده‌اند و دستشان هم درد نکند، اما با کاربری بوستان مغایر است و از آن‌جایی که با گذشت این همه سال قاعدتا یکی از اصلی‌ترین کاربری‌های بوستان بانوان ورزش صبحگاهی است، بهتر است تا حداقل زیرساخت‌ها را برای این نیاز فراهم کنند که همه شهروندان از این مکان عمومی سهم مناسب و اصولی داشته باشند. امکاناتی نظیر سکوی متحرک برای مربی، محلی برای لباس بانوان و کف‌سازی مناسب تا خدایی نکرده اتفاقی برایشان نیفتد.
با دنیایی سراسر شوق و انرژی این جمع متفاوت و شناخته نشده را ترک می‌کنم و مدام این گزاره در ذهنم مرور می‌شود که ای کاش زنان سرزمینم…‌

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.