*محمد سلگی
*دبیر ادبیات نهاوند
خاقانی شروانی، شاعر نامدار قرن ششم هجری، در شمار مهمترین و تاثیرگذارترین شاعران ادب پارسی قرار میگیرد. او را با خیالپردازیهای رنگین و تصویرآفرینیهای ویژه میشناسند و شرحهای متعددی بر اشعارش نوشتهاند. غزلیات و خصوصاً قصایدش که در «دیوان» سترگ او گرد آمده، نام و یادش را در فرهنگ ایران زمین جاودانه کرده؛ چه اینکه چکامههای خاقانی آمیخته با اشارات تاریخی، اسطورهای، دینی، اخترشناسی و حتی پزشکی است که تلاش برای اکتشاف این اشارات و تلمیحات، دیوانش را محل پژوهشهای گوناگون ساخته است.
خاقانی به جز دیوان، اثر منظوم دیگری دارد به نام «تحفه العراقـَین» به معنی ارمغان دو عراق، عراق عرب و عراق پارس(=عجم). این مثنوی در بیش از سه هزار بیت، سفرنامه نخستین حج سخن سرای شروان را روایت میکند. وی در تحفه العراقین، به توصیف اشخاص مختلف و سرزمینهایی همچون: شروان، قهستان، همدان، نجف، شام، مصر، موصل، مدینه و مکه میپردازد. بنا به نوشته استاد بدیع الزمان فروزانفر، اولین سفرنامه منظوم ادبیات ما، احتمالاً همین کتاب باشد.
آنجا که خاقانی به وصف عراق پارس میپردازد، همدان هم رخ مینماید و همچون معشوقی فتانه از شاعر شروانی دلبریها میکند. سخنور چیره دست ما هم حق سخن به جای می آورد و با تصویرسازیهایی دلربا از هگمتانه کهنسال، مخاطب را هم نفس و هم قدم خود میگرداند تا شریک سرمستی و سرخوشی اش شود.
نخست همدان را به همان صفت مکه در سوره تین، یعنی سرزمین امن و آرام، میخواند: «هذا البلدِ الامین». سپس الوند(=اروند) را بجای کوه ابوقبیس در مکه مینشاند و مصداق آیات «والجبال اوتاداً»(نبا/۷) و «خلق السماوات بغیر عمدٍ ترونها» (لقمان/۱۰) را در الوند سرفراز میبیند:
راه همدان به دیده پویی o |
هذا البلد الامینش گویی o |
|
خضراش مثال کعبه دانی o |
اروندش بوقبیس خوانی o |
|
کوهی، حجرش جواهر پاک o |
میخ زمی و ستون افلاک(خاقانی،۱۳۵۷ :۸۹) o |
سپس میگوید که قله اش را باید بالاتر از ستاره سماک و ریشهاش را پایین تر از سمک(=ماهی) جستجو کنی؛ زیرا گذشتگان معتقد بودند زمین بر شاخ گاو و گاو بر پشت ماهی است:
تیغش به فراز برده خرگاه o |
زانسوی سماک سال ها راه o |
|
بیخش به نشیب کرده آهنگ o |
زانسوی سمک هزار فرسنگ(همان:۸۹) o |
حالا خاقانی وارد عالم پررمز و راز تمثیل و افسانه میشود و سیمرغ را یاد میکند. ابیاتی میسراید که ما را به سالها بعد از تحفه العراقین می بَرد و در وادی هفتم منطق الطیر عطار می اندازد؛ جایی که از هزاران پرنده که خواستار دیدار شهریارشان بودند، سی پرنده باقی ماندند و زلال و صاف به کوه قاف(=منزلگاه سیمرغ/عنقا) رسیدند و تجلی سیمرغ را در خود دیدند. اکنون الوند به منزله کوه قاف افسانه ای در برابر دیدگان نکته سنج خاقانی جلوهگر شده است:
سیمرغ به دامنش فرودید o |
سی مرغ دگر چو خود بر او دید o |
|
صدساله بلند رفته هریک o |
قافی به دهان گرفته هریک o |
|
کار همدان چه دست بالاست o |
کاَروند قرارگاه عنقاست o |
|
الّا به وجود او قوی نیست o |
پشت همدان که روی دنیی(=دنیا)ست (همان:۹۰) o |
و حالا در تعریف شهر همدان:
شهری بینی بهشت مرزش o |
دهقانِ فلک به کشت ورزش o |
|
نعمت در وی ز جنّت افزون o |
گاوِ گردون چو گاوگردون (همان:۹۰) o |
|
گاوِ گردون منظور برج ثور است؛ برج دوم از بروج فلکی. گاوگردون یعنی گاوی که بر ارابه بندند(دهخدا: ذیل گاو گردون). در این دو بیت میگوید آسمان به کشاورزی در خاک همدان برخاسته؛ منظور بارش باران است که باعث حاصلخیزی زمینها شده.
سپس دهان به تمجید از آبِ لطیفِ همچون عسلِ همدان و سرسبزی وگیاهان(=خضر) این سرزمین میگشاید:
آبش به لطافت انگبین وار o |
بادش ز نشاط، زعفران بار o |
|
پس ساخته خضر در حریمش o |
حلوای مزعفر از نعیمش(خاقانی:۹۰) o |
همین که از زعفران و حلوای زعفرانی(=مزعفر) سخن به میان میآید، آن را رها نمیکند و ادامه میدهد. پس از سه بیت که از بازار پررونق همدان میگوید و اغراق شاعرانه ای دارد که آسمان باید به غربال کردن خاک بازارش بپردازد تا چیزی نصیبش شود، باز به کشت زعفران در همدان برمیگردد؛ حتی میگوید اگر کشاورز در این خاک درَمنه(=علف جارو) بکارد، از آن زعفران به عمل می آید:
گر برزگرش درَمنه کارد o |
خاکش همه زعفران برآرد o |
|
زآن است که مرز روذآور o |
نعمتکده ای ست شادی آور (همان:۹۰) o |
روذآور همان رودآور-در تویسرکان امروز- است که مشهور بوده به کشت زعفران. زعفران را هم که به شادی آوری و نشاط بخشی می شناسند. پس طبیعتاً رودآور میشود نعمتکده ای شادی آور.
در نزهه القلوب حمدالله مستوفی، قرن هشتم، پس از این که «رودآور» را از قصبات توی وسرکان میخواند، آن را چنین معرفی میکند: «در آن جا زعفران بسیار کارند و بدین سبب آن زمین را زعفرانی خوانند».
در معجم البُلدان که از کتب نیمه اول قرن هفتم است و با خاقانی فاصله چندانی ندارد، در مدخل «روذراور» میخوانیم که زعفران بسیار از این شهر برخاسته و حتی به شهرهای دیگر هم فرستاده می شده: «لها مروج(=ج مرج،چمن ها) و ثمار(ج ثمر، میوه ها) و زروع(ج زرع، کشتزارها) و یرتفع بها من الزعفران شیء کثیر یجهز الی البلاد».
سرانجام در پایان، ادیب شروان به توصیفی درخشان از همدان میرسد و آن را «عروس عراق» میخواند. شایسته است که این تعبیر دلپذیر و چهار بیت زیر در جایی نمایان از شهر همدان نوشته و نصب شود تا ساکنان و مسافران از حضور در کهنشهر هگمتانه، لذت و بهره ای دوچندان ببرند:
خود کلّ عراق مهد جان هاست o |
اما همدان عروس آن هاست o |
|
اکناف عراق باغ دنیی است o |
اما همدان بهار معنی است o |
|
چون در همدان مقر گرفتی o |
حظّ همه دان که بر گرفتی o |
|
هم طالع دین، سعید بینی o |
هم شام و سحر دو عید بینی(خاقانی:۹۱) o |
شعری که خاقانی درباره همدان گفته است:
خود کل عراق مهد جان هاست
اما همدان عروس آن هاست
اکناف عراق باغ دنیاست
اما همدان بهار معناست
چون در همدان مقر گرفتی
حظّ همه دان که برگرفتی
هم طالع دین، سعید بینی
هم شام و سحر دو عید بینی
منابع
– حموی، یاقوت(۱۹۷۷)، معجم البلدان، ج۳. دارصادر بیروت.
– خاقانی، افضل الدین(۱۳۵۷)، مثنوی تحفه العراقین، حواشی و تعلیقات:دکتر یحیی قریب. تهران: امیرکبیر، چاپ دوم.
– دهخدا، علی اکبر، لغت نامه. نرم افزار الکترونیکی.
– فروزانفر، بدیع الزمان(۱۳۵۸)، سخن و سخنوران. تهران: خوارزمی، چاپ سوم.
– مستوفی، حمدالله(۱۳۶۲)، نزهه القلوب، به اهتمام و تصحیح گای لیسترانج. تهران: دنیای کتاب، چاپ اول.