شیرگیر
*بهجت فروزانفر
*معلم ادبیات
نظامی در منظومه بیهمتای خسرو و شیرین، آن هنگام که دیدار دو دلداده در ملک ارمن را به تصویر کلمات میکشد در بخشی از داستان ماجرایی را میآورد: خسرو و شیرین به گذار و شکار میروند. بهار است و اردیبهشت. نزهتگاهی پر سبزه و سوسن که بهشت چون او نباشد. دو دلداده در خرگاه نشستهاند و پیرامونشان مردان وزنان پرستار به پا ایستادهاند. صراحیهای لعل پیاپی هردو را نیم هشیار کرده است که ناگاه شیری بیشه پرود به لشکر وهمراهان خسرو میتازد و وارد خرگاه شاه میشود.
خسرو با یکتا پیرهن و بیدرع و شمشیر، مشتی بربناگوش شیر چنان میکوبد که شیر بیهوش میافتد. سپس میفرماید تا پوست از گردنش بیرون کشند.
در ادامه نظامی دو نکته میآورد؛ نخست ان که با لباس و ابزار جنگی نشستن شاهان در باردادنها و دیدارها پس از این رخداد واجب میشود. خسرو پس از آن با تیغ و سلاح مینشیند تا گرانخیزی و وقار شاهانهاش رخ بنماید، دوم اینکه از آن پس شیرگیری برابر مستی به کار میرود.
اگرچه شیرپیکر بود پرویز ملک بود و ملک باشد جهانخیز
زمستی کرد باشیر آن دلیری که نام مستی آمد شیرگیری
در این اندک تلاش شده است رد پای واژه شیرگیر با این کاربرد در متون نظم پیش و پس از نظامی دیده شود.
این داستان در ابیات و روایت فردوسی در شاهنامه وجود ندارد و تنها در روایت نظامی آمده است.
دهخدا در لغتنامه به نقل از انجمن آرا آورده است:
بهرام گور وقتی هنگام شکار خفتهای دید در حوالی قلعهای که کلاغ چشم او را به در آورده یقین کرد مرده است، اما از غایت مستی بیهوش شده بود. بهرام حکم به منع شراب کرد و مردمان پنهان شراب مینوشیدند تا روزی شیری به شهر حمله کرد و مردم می گریختند تا مستی از خانه به در آمد و با مشتی شیر را بازداشت و بهرام مرد را نواخت و از آن پس حکم کرد شراب آنقدر باید خورد که شیرگیر شود.
لازم به ذکر است که در هفت پیکر نظامی که شرح زندگی و پادشاهی بهرام گور است چنین روایتی نیست.
در متون پیش از نظامی تا آنجا که در لغتنامهها دیده میشود، شیرگیر تنها به معنی شیرگیرنده شکارکننده شیر و شجاع و دلیر آمده است:
در شاهنامه فردوسی همه جا شیرگیر در معنی بالا استفاده شده است. برای نمونه:
چه جویی نبرد یکی مرد پیر که کاووس خواندی ورا شیرگیر
برفت از پس رستم شیرگیر ببارید برلشکرش گرز و تیر
شاهنامه
نظامی هم شیرگیر را در معنی بالا به کار برده است. برای مثال:
تو آن شیرگیری که در وقت جنگ ز شمشیر تو خون شود پارهسنگ
یا
چون صبح به مهر بینظیر است چون مهر به کینه شیرگیر است
در متون متقدم هم تنها شاهد مثال برای معنی بالا یافت میشود .برای مثال:
هان کمند از کف بیفکن ای خدیو شیرگیر زان که هنگام گرفتن طره ی جانان رسید
فرخی سیستانی
یا
برخوری عاشق نه برما ای سنایی بهر انک سرفرازی شیر گیری مست عشقی فتنهای
سنایی
حتی قطران تبریزی که به زیستگاه نظامی نزدیک بوده است:
زان دو دژ پردخته شد شهریار شیرگیر بستد از سالار ساؤ و باژ وسوزیان
در آثار سعدی و غزل حافظ با توجه به گذر دههها از عصر نظامی همچنان شیرگیر معنی دلیر و شیر شکار دارد:
جوانان پیل افکن شیرگیر ندانند دستان روباه پیر
بوستان سعدی
هردرخت کهن که دیدی به زور سر پنجه شیرگیر از بیخ برکندی
گلستان سعدی
ای شاه شیرگیر چه کم گردد ار شود در سایه ی تو ملک فراغت میسرم
حافظ
اما در متون پس از نظامی میتوان شاهدهایی یافت که معنی دوم رایج- که البته اندکی کاربرد گفتاری از آن هم برداشت میشود –
یعنی نیم مست از آنها اسیفاد میشود:
بلبلان را مست کرد و مطربان را شیرگیر تا که در سازند باهم نغمه ی داود را
مولانا
گویا بیش ازدیگران مولانا از این واژه با این معنی بهره برده است.
در متأخرین نظیر این کاربرد دیده میشود:
کجاست می که مرا شیر گیر گرداند
صائب
مدعی را دل ببرد از چشم مست شیرگیر هرکه باشد شیر گیر آسان بگیرد یوز را
اوحدی مراغهای
غزال شیرگیر نرگس مستش به استغنا نگاهی باسیه چشمان صحرای ختن دارد
حزین لاهیجی
لازم به یادآوری است که معنی نیممست برای شیرگیر همه جا به استناد لغتنامههای متأخر نظیر برهان قاطع۰ (قرن ۹) غیاث الغات (قرن ۹) ناظم الاطبا قرن (۱۳) و فرهنگ جهانگیری (قرن ۱۱) ذکر شده است.
با جمعآوری و نتیجهگیری مطالب بالا میتوان گفت که وجه تسمیهسازی برای معنی نیممست زاده ذهن خیالپرداز نظامی است، نیز میتوان حدس زد این معنی -کمینه -تا سده های پنج وشش در فارسی کاربرد نداشته است.