فلسفه در هنر نقاشی
نگاهی به سبک و روش کار احمد فتوت در نقاشی
*هوشنگ جمشید آبادی
*نویسنده و پژوهشگر
در این نوشته، منظور من در خصوص روش کار احمد فتوت در نقاشی است. شاید بتوانم با پنداشت و تصوری که از کار او دارم، توضیح یا توصیف و تشریحی از کار او بدهم. او در آغاز بهروش پیشین متداول که مختصر و محدود بود، نقاشی میکرد. از محدودیتهای آن روش این بود که، تکراری و کپی و تقلیدی و تغییراتی تازه در نقاشی به چشم نمیخورد. این ایستادگی در یک مرحله صبوری و عکسبرداری از طبیعیت و یا منتقلکردن شکل آدم از عکس بروی کاغذ خلاصه میشد. معنا و پیامی نداشت. نظر بر این است که نقاشی باید دارای معنی باشد و زمانی شکل دارای معنی میشود که آفریده هنر از شباهتسازی و مطابقت عینی فاصله بگیرد. آن چیزی که از گذشته مانده و تکراری میشود، در غایت بهصورت ناشناخته ایست که بایگانی میشود. نقاشی و موسیقی، دیدگاهی تازه را باید دربرگیرد و هستی و تاریخ خود را مشخص سازد. موضوع سخن دستیافتن به اصول و رموز نقاشی است. در گذشته، بهترین و سرشناسان در نقاشی که دیدم، کپیکاری و تکراری و سنتیکار بودند. نقاشی را از روی عکس بیکم و کاست ساخت و پرداخت و تکرار میکردند. این نوع نقاشی سودی ندارد؛ چراکه ما با آن عکس توافق داریم و چیزی تازه پدید نیاوردهایم و نقاشی چیزی در حد عکس باقی میماند. پس از این نوع نقاشی باید دست کشید. چگونگی کار این است که ما تصورات دهنی را در نقاشی منتقل کنیم، بهطور دیداری بهاری یا پائیزی را با هیئت و ترکیبی که از طبیعت میگیریم و برداشت میکنیم آن را با ذهن خود تلفیق و آمیخته کرده، یک نوع از ادبیات نقاشی را به تماشا بگذاریم.
اگر کارهای احمد فتوت را بنگریم و دورههای نفوذ و طرز کار او را در موفقیتهای زمانی ببینیم، متوجه میشویم که دورههای انتقالی دارد، در آغاز شیوه کار او بازنمایی طبیعت و اشیا بهصورت متداول سنتی بود. آسمان آبی و چند درخت افراشته، بازنمایی از باغ و بیشه، انعکاس درختان در آب و چند پرنده که فراز بیشه در پرواز بودند. این نوع نقاشی در آن سالها یا کاربرد قلم مو و آبرنگ در حد خود جلوهای داشت. در سالهای بعد شیوه کارش عوض شد. از وقتی که او به محافل هنری نقاشی و دانشکده هنرهای زیبا راه یافت، روش تازهای پیش گرفت.
در دانشکده، فراگرفتن نقاشی را روی آثار و تابلوها که در دوران تاریخی در غرب خلق شده بود، میآموخت. نقاش نخست باید شیوه طراحی و نوع خط کشیدن را بیاموزد، بعد باید تجسم اشیا را با نور و سایه (کنتراس) بازنماید. در نقاشی خود چیزی که نامش «پرسپکتیو» است رعایت کند. سپس رنگ آمیزی است، طرز کاربرد آبرنگ، گوهاش، رنگ روغن و کار….آب مرکب که فنون هریک با هم فرق میکند. بخش دیگری از کارآموزی دانشکده بر آن است که دانشجو به «آناتومی و ارگانیسم» ساختار و اشیا و انسان آشنایی پیدا کند. رعایت فیگوراتیو، فنون و سبک های نقاشی نیز، امر مهمی است که برای دانستن آن بیشتر باید با رجوع به آثار نقاشان آموزش ببینند. سبکهای هنر از گذشته تاریخی هنر نامهایی دارند. از دوران باستان، کلاسیک و بعد رنسانس، تا امپرسیونیسم و متفرعات آن – نقاشی تاریخی اروپا در اوج خود به امپرسیونیسم میرسد و این سبک دوران کاربرد تنوع رنگ ونفوذ نور و سایهها در لحظات گوناگونی است که نقاش بیرون از آتلیه با نظارت از طبیعت برداشت میکند. شیوه کار فتوت پس از بازگشت از دانشکده بهکلی عوض شد و سبک کار تازهای برمبنای آموزش دانشگاهی پیش گرفت.
در این مرحله چند نوع یا چند دسته نقاشی دارد: یکی طبیعت بیجان، که به هنگام دانشجویی و پس از آن برنگ روغن یا آبرنگ پرداخته که آثار قابل توجهی است دوم کارهائی است که از طبیعت محض کشیده و آدمیزاد در آنها دیده نمیشود که در این دسته کار تنوع و کیفیت رنگها و قویتر و رنگ آمیزی کاملتر است. دسته دیگر، اماکن و ابنیه، مانند سبزه میدان، بازارنجارها، کوی گذر و میدان بزرگ شهر، به رنگ روغن که در فضای نقاشی حضور آدم نیز دیده میشود. کارهای دیگر او، گرایش به آبستره و دفورمه کردن یا نوعی کوبیسم ارائه داده. در سالهای واپسین دوران نقاشی، تعدادی کارهای انتزاعی دارد که مجموعهای از فرم و رنگ است، در یکی از این تابلوها که در نمایشگاه به نمایش گذاشته بود، تابلوهایی دیده میشود با انبوهی از ساختمان، آدمهایی در پوشش لباسهایی دیده میشوند که تحرکی آنچنان ندارند و گویی آنجا مانند قلعه و سنگباران امیر ارسلان است که آدمها از مدتی پیش سنگ شده و درجای خود ایستادهاند. نمیدانم فتوت منظورش از این فضا و آن آدمکها چه بوده و چه برخورد و مواجهای در این نقاشی داشته است؟ در کار نقاشی فتوت اصالت بوم و سرزمین با ایده نوپردازی در طرحها و رنگها دیده میشود، آثار او هرجا دیده شود، میدانند منسوب به اوست.
برای نقاشیکردن از طبیعت و اماکن چند نفری همراه هم میرفتیم. کسان دیگری نیز گاه گاه با ما میآمدند. مهندس محمد قهوهای و خیراله اصغری هم شرکت داشتند. نظر فتوت بر این بود که در نقاشی از ساختوساز مهندسی باید دور شویم و با برداشت شخصی خود و همانی که دل خود ما میخواهد نقش کنیم.
کارهای دیگر او نقاشی ویترای (منقوش بر شیشه) اشکال دیگری از نقاشیهاست. روی شیشه را از خمیرمایه مِل و رنگ سیاه و نقشهایی میزنند و پس از خشک شدن میان نقشها را با رنگهای مختلف میآرایند. من این کار را از فتوت یاد گرفتم، تعدادی نقاشی ویترای از کارهای مشترک ما باقی مانده است.
ما با هم رابطه خوبی داشتیم، سالهایی که در اسدآباد در آموزشوپرورش باهم بودیم او در کار دکوراسیون نمایش با من همراهی کرده، دکورهای بارگاه خلیفه را در نمایش مازیار او ساخت و نقاشی کرد. به هر حال فتوت در نقاشی خط تازهای برگزید من از روش و طرز کار او برخوردار بودم، اما کار ما از هم متفاوت بود. هرکدام به راه خود میرفتیم. او آدمی ملایم و سازگار و خوش اخلاق است، به خانه یکدیگر میرفتیم و به کار یکدیگر علاقه نشان میدادیم. او کار دیگری که داشته است، کلاسهای آموزش نقاشی است و این کار سختی است و او پذیرفته بود. در واقع حرفه و کارش در آموزش و پرورش همین بود؛ آموزش نقاشی…
هر نفش هنری ، اعم از نقاشی یا موسیقی باید روی الگوی فرهنگی صاحب هنر و تصمیم حیاتی او باشد، نه بر حسب همرنگشدن با جماعت و یا تحت تأثیر عوامل محیطی موجود. هنرمند باید با ایده و آرمان و دیدی هنرمندانه و صریح و آشکار با جامعه داشته باشد. گرایشهای همگون شدن با یک گروه مرامی، به اصطلاح حاکمشدن ذهن گروهی به ذهن فردی، این پدیده، مبارزه فردی هنرمند را از میان بر می دارد. تئوری ارگانیسم گروهی فلسفه تسلیم طلبانه و تعصبآمیز را به ذهن هنرمند تحمیل میکند و به بیان دقیق تر سرسپردگی هنرمند به یک ایدئولوژی هنرمند را به تمام و کمال در انحصار نگه میدارد.
باید توجه داشت که سیر تاریخ گاه در همه جهتها روبه تکامل و بالا نمیرود. گاه به انحطاط سوق مییابد و ارزشها سقوط میکنند. پارهای از مفسران، رویدادهای انحطاطی را از پیش تعیینشده تغبیر و تفسیر میکنند (به عنوان بدهکاری تاریخی). اما هنرمند، رویداد انحطاطی را هیچگاه، ضرورت اجتنابناپذیر و پذیرفتنی و مورد قبول نمیدادند و به علت عدم وابستگیاش به وضع موجود و موقعیت خاصی که دارد، بر خلاف شرایط زمانی و مکانی تصمیم خود را میگیرد و هر شکلی که بخواهد بر میگزیند و آگاهانه خط تازهای بر میگزیند و روند انحطاطی را نمیپذیرد.
مشخص میتواند همرنگ جماعت شود، یا برخلاف جریان شنا کند، اگر همرنگ جماعت شود، بدین معنی است که: حالت انفعالی و آسایشطلبی برگزیده است. باید توجه داشت آموزش کار نرم و گزینش سبک و پیروی از آن به تنهایی نمیتواند مطرح و شرط کافی باشد، بلکه تمایلات فرهنگی شخص و گرایشها و سلیقه شخصی او را میتوان جدی و تأثیرگذار دانست.
دانشکده هنرهای زیبا، در دانشگاه بزرگ تهران پس از تأسیس دوران گرم و پررونقی را طی میکرد، استادان بزرگ این دانشکده را پایهریزی و تأسیس کردند. رشتههایی از هنرهای زیبا مانند نقاشی و هنرهای تئاتر و دراماتیک در آن آموخته میشد. ریاست دانشکده در زمان دانشجویی فتوت با میرفندرسکی بود. یکی از استادان مهم این دانشکده محسن وزیری مقدم بود که کتاب شیوه طراحی را برای آموزش نوشته است. هانیبال الخاص نقاش که در مدل و رنگآمیزی نقاشیهای خود از شاگال پیروی میکرد از استادان این دانشکده بود.