*زهرا کرد
در دامنه یکی از نوادهگان زاگرس که «کوه سرده» نام دارد، در همسایگی منطقه حفاظتشده لشگردر روستایی وجود دارد که در ورودی آن با تابلو «نان محلی» به مردم خوشآمد میگوید. با تهاجمی که پیش و بیش از غرب، توسط خودمان بر پیکره فرهنگ دیرپایمان وارد ساختهایم، کمتر اثری از بافت تاریخی روستای «داویجان» باقی مانده است. نامگذاری کوچهها شکیلتر از ورودی روستا و مزین به نام «مُروار» است. در هر مُرواری چند نانوایی وجود دارد که با تنور گلی و اغلب به صورت خانوادگی در حال پخت نان محلی هستند. در میانه روستا، خانههایی را میبینی که کاکلهای ترکهای از دیوارشان سربرآوردهاند و صبورانه در انتظار دستهای هنرمندی هستند که به آنها موجودیت نویی ببخشند. در کوچههای آخر روستا بهجز دستههای منظم ترکه، مخزنهای سیاهی است که گویا همنشینی معناداری با ترکه های سیاه دارد.
برای دیدن و تهیه گزارش دنبال کارگاه مُرواربافی هستم که درمییابم کارگاهها در پستو یا سیزان خانهها هستند و این همسایگی کار و زندگی در زمانهای که این دو مفهوم اصلی چه به لحظ معنا و چه از نظر مکان از هم دور افتادهاند موهبتی است نایاب. به کارگاه یا بهعبارتی سیزان خانه «مهدی بختیاری» میروم. معماری طاقی و تاریکی مطلق سیزان مرا به گذشتههای خانه مادربزرگ میبرد؛ تصور اینکه سیزانها در گذر از سنت به مدرنیسم کارآیی خود را در این روستا حفظ کردهاند، حیرتانگیز است.
وقتی سیزان ها کارگاه میشوند
بختیاری درباره کارگاه و کار مُرواربافی چنین میگوید: مُرواربافی از زمانهای قدیم و نسل در نسل ما رواج داشته است؛ من نیز از کودکی به این کار مشغول هستم و شش سالی است که کارگاه دایر کردهام، حدود نه نفر در هر کارگاه در بخشهای مختلف خاصه بافتن مُروار مشغول به کار هستند که با توجه به ده کارگاهی که در داویجان وجود دارد و تعداد خانوار این روستا مُرواربافی شغل اغلب مردم این منطقه در فصول سرد سال در کنار کار کشاورزی است.
از ترکه سیاه تا مُروار سفید
این هنرمند مُروارباف ملایری مراحل تولید مُروار این میراث ملی ارزشمند داویجان را چنین شرح میدهد: شاکله اصلی این کار مُروار است که خوشبختانه در روستای خودمان و روستاهای همجوار نظیر جوراب، حرمآباد و میآباد نیز با کیفیت و مقاومت عالی کشت میشود؛ در اوایل پائیز ترکهها پس از برداشت، دستهبندی شده و در محیط آزاد خشک میشوند. سپس در دیگهای مخصوصی طی ۱۰ الی ۱۲ساعت پختن رنگ تیره پوست ترکهها سفید شده و بر مقاومت و انعطاف آن افزوده میشود. مرحله بعدی پوستگیری است که در کارگاه انجام شده و مجدد دستهبندی میشوند. مرحله نهایی بافتن مُروارهاست که این کار باید در محیطی انجام شود که تبادل هوای چندانی نداشته باشد تا ترکههای بدون پوست قبل از بافتن خشک نشوند و مناسبترین مکان برای این امر سیزانها هستند. سپس با رنگ فرش سبدها را رنگ کرده و پس از خشکشدن روغن جلا میزنیم و به شهرهای ایران و اخیرا کشور عراق صادر میکنیم.
مرواربافی برخلاف تصور عمومی که خاستگاه و مظاهر آن را شمال کشور میدانند، به دلیل دارابودن زمینهای حاصلخیز و کشت مُروار از صدسال پیش در داویجان و روستاهای اطرافش رواج داشته است، اما شوربختانه به علل متفاوتی نه تنها در کشور که در استان نیز شناخته شده نیست و سبدهای پلاستیکی وارداتی از چین و هند جایش را در فروشگاههای صنایع دستی اشغال کردهاند.
جای خالی گردشگر
این هنرمند ملایری به ناشناختهماندن این حرفه و نبود گردشگر در روستایشان اشاره کرده و میگوید: روستای ما برخلاف داشتن محصولات بومی نظیر انگور، کشمش، گردو و نان محلی، نزدیکی به شهر ملایر و موقعیت مکانی ویژهای که امکان دسترسی به روستاهای هدف گردشگری نظیر جوزان و مانیزان را دارد، با وجود کارگاههای مُرواربافی و برخلاف ثبت ملی این هنر تا به حال رنگ گردشگر را به خود ندیده است.
نبود ردپای مردم محلی
وی در ادامه به کمکاری مردم روستا نیز در جذب و جلب گردشگر اشاره میکند و معتقد است: ما مُروابافان هیچ انجمن صنفی برای شغل خود نداشته و نماینده یا سخنگویی هم نداریم، بنابراین مجموعه این عوامل سبب شده که این روستا با وجود دارابودن اقامتگاه بومگردی و ظرفیتهای ویژهای که برشمردم، از دید گردشگران مهجور بماند.
بختیاری به عملکرد اداره میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی اشاره میکند و میگوید: در پروژه ملیشدن مُرواربافی، بازار فروش و حضور در نمایشگاهها، میراث فرهنگی نقش خود را به خوبی ایفا میکند، اما متأسفانه در حوزه شناساندن این هنر و خاستگاه اصلی خود اقدام درخوری از این نهاد متولی صورت نگرفته است.
مُروار در گذشته
«نجمه موسوی» بانوی هنرمند داویجانی است که به مدت ۱۷ سال در این حرفه مشغول به کار است و شغل آبا و اجدادی خود را درکنار پدرش ادامه میدهد. کارگاه شخصی و ۹ کارگر دارد و در زمینه اشتغالزایی بانوان نقش بسزایی ایفا میکند.
این بانوی کارآفرین به تاریخچه این هنر و سیر تاریخی تغییرشکل مُرواربافی اشاره میکند و میگوید:
پدرم در گذشته سبدهای قدیمی نظیر تویجه، خرسبد، سبدانگورچینی، قفا و تیله سبد را میساخت که به فراخور نیاز مردم قدیم بود، اما امروزه سبد سیسمونی، سبدگل، جهیزیه و سطل میسازیم که بسیار پرکاربرد بوده و نیاز بازار است. از طرفی ماهیت ساختاری این مُروارها بسیار جالب بوده و نسبت به حرارت و رطوبت عملکرد حیرت انگیزی دارند و ضد موریانه نیز هستند. مجموعه عوامل در کنار انعطاف و مقاومت بسیار سبب شده در هر دوره ای پاسخگوی موفق نیازهای مردم باشند.
مهاجرت معکوس یا کارگاه زنانه
این بانوی کارآفرین به چگونگی فرآیند مُرواربافی درکارگاهش میپردازد: صفر تا صد کار در کارگاه خانوادگیمان و توسط خودم انجام میشود، برای مرحله بافتن سبد نیز مُروارهای پردازش شده را به زنان خانهدار در شهر ملایر که امکان کار بیرون از منزل را ندارند برده و به این شیوه برای آنها بدون نیاز به ابزار (صرفا یک قیچی و قاچ کن) و مکان خاصی شغل ایجاد میشود وکارگاه من نیز فعال باقی میماند.
مُروار؛ مروارید گمنام ایران
موسوی به نقش پررنگ اداره میراث فرهنگی در ثبت ملی شدن مُرواربافی اشاره کرده و میگوید: اداره میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی در زمینه اعطای وام به هنرمندان مُروارباف و ایجاد بستر برای آموزش این هنر نقش مثبتی ایفا کرده است، اما حلقه مفقوده این فرآیندِ سراسر زحمت و عشق شناساندن مُروار و مُرواربافی است که باید توسط رسانهها و اداره میراث فرهنگی احیا شود.