تصاویری از وحشت‌آفرینی موتورسواران در سطح شهر
چرا جان عزیز نیست؟

حقیقت این است که خود موتورسوارها هم در امنیت نیستند و آمار تصادف و ضربه به سر و شکستگی و کشته‌شدن در حالی‌که اکثرا زیر ۳۰ سال سن دارند در آن‌ها بسیار بالاست و اتفاق بسیار دردناکی است. از طرف دیگر بیشتر موتورها هم باکیفیت نیستند و موتورهای مستهلکِ ناامن را زیاد می‌بینیم که از نظر نگاه ایمنی و محیط زیستی هم مسئله‌ساز شده‌اند و در صورت بروز هر اتفاقی اولین قربانیان خواهند بود.

0

*عاطفه کلهری

تصویر یک

صبح زود است، آماده رفتن به محل کارم می‌شوم. یک مسیر طولانی پیش رو دارم، اما احساسم با نور دل‌انگیز صبحگاهی و نسیم خنک بهاری خوب است، کمی جلوتر به میدانچه کوچک نزدیک خانه‌مان می‌رسم، شلوغ شده، آرام از کنار جمعیت می‌گذرم، تصادف شده و زنی که گویا راننده ماشین است مضطرب و پریشان گوشه‌ای ایستاده و موتورسواری که نقش بر زمین شده، با سر و صورت آسیب‌دیده و خونی…

فردا صبح دوباره همان مسیر و تصاویر دیروز مدام می‌آید و می‌رود. از میدانچه کوچک می‌گذرم. آثار تصادف و لکه‌های کدر خون روی زمین…

تصویر دوم

بعضی روزها کنار یک دکّه کوچک سبزی‌فروشی می‌ایستم. مرد سبزی‌فروش مشتری‌های زیادی دارد که معمولا خانم‌ها هستند. هوس سبزی معطر کرده بودم و رفتم توی صف ایستادم. این حالت زیاد اتفاق افتاده بود که خانم‌ها مشغول صحبت‌کردن باشند و ناخودآگاه بشنوم. صدایش هنوز توی گوشم است: «داشتم می‌مُردم». این را زن گفت. سایه مرگ در گلو و حرف‌هایش بود. انگار نفسش بالا نمی‌آمد و بغض کرده بود. از دلتنگی‌هایش گفت، از دوستت دارم‌های نگفته‌اش، از سفرهای نرفته‌اش، از هر چیزی که قرار بود با او تجربه کند و حالا نمی‌توانست، از دانشگاه رفتن و دامادی‌اش، از تمام این درد بزرگ سینه‌اش گفت. از روزی که برخلاف میلش و تمام نگرانی‌هایش برای ‌پسرش و به اصرار او موتور خریده بود.

نمی‌دانم آن لحظه‌ها چطور گذشت، نوبتم رسیده بود. مرد سبزی‌فروش می‌پرسید: «چی براتون سوا کنم؟». من دیگر سبزی معطر نمی‌خواستم.

تصویر سوم

در یک روز غیر معمولی، پیرزن همسایه همراه نوه‌اش برای ‌پیاده‌روی در کوچه‌باغ‌های محل زندگیشان رفته بودند و داشتند از هوای لطیف بهار و صدای پرنده‌ها، دست پیرزن در دست نوه زیبایش و صحبت‌های شیرینی که مادربزرگ از خاطرات و تجربه‌هایش برای او می‌گفت، لذت می‌بردند. زن همیشه یک کیف کوچک قهوه‌ای‌رنگ را طوری که با گل‌های پیراهنش هماهنگ است، به دست می‌گیرد، گوشی ساده معمولی‌اش، کیف پول و اسپری تنفسی‌اش را در آن می‌گذارد، از پیاده‌رو می‌روند، صدایی می‌آید، یک موتور به آن‌ها نزدیک می‌شود، احساس خطر می‌کنند، همین که بر می‌گردند که کنار بایستند، یک دست سنگینِ بی‌رحم، کیف را از دست‌های زن می‌کشد و زن نمی‌تواند زیاد مقاومت کند، اما همان کشیدن باعث می‌شود تا روی زمین بیفتد و نوه‌اش که شوکه شده، گریه می‌کند و فریاد می‌زند و هر دو ترسیده‌اند… یکی، دو هفته از این اتفاق می‌گذرد و پیرزن بیچاره حالا با دست گچ‌‌گرفته روی بالکن خانه نشسته، هر وقت در کوچه چشمش به من می‌افتد، می‌گوید: مواظب خودت باش، از کوچه‌باغی نرو، مواظب موتوری‌ها باش…

تصویر چهارم

در منطقه‌ای که ما زندگی می‌کنیم یک بوستان ترافیکی مخصوص کودکان وجود دارد و جای مناسبی برای دوچرخه‌سواری بچه‌هاست. با دخترم گاهی به آن‌جا می‌رویم، او مشغول دوچرخه‌سواری می‌شود و من کتابی ورق می‌زنم، چای می‌خورم و با چشم‌هایم از او مراقبت می‌کنم، اما گاهی وجود موتورسوارها با کارهای خطرناکشان، خلق و خوی خاصشان، نوع حرف‌زدنشان در بوستان باعث نگرانی و احساس خطر و ناامنی می‌شود. چند وقت پیش بود که یکی از همین موتورسوارها در بوستان ویراژ داده بود وتک‌چرخ زده بود و به پسربچه‌ای که دنبال توپش دویده بود، خورد و بعد هم با داد و فریاد مردم از بوستان فراری شد. به خیر گذشت. اسم پسربچه «ماکان» است و بعضی روزها با مادرش به بوستان می‌آید، اما ترسیده و از کنار مادرش تکان نمی‌خورد، توپش را در دستش نمی‌گیرد، فقط به بچه‌ها نگاه می‌کند و هوا که کمی رو به تاریکی می‌رود دست در دست مادرش به خانه برمی‌گردد.

و تصویرهای بعدی و بعدی که سرقت موبایل، ناامنی و تصادف در تقاطع‌ها و دردسرهای فراوانش. موتورسوارها می‌توانند نظم رفت‌و‌آمد و معادلات ما در حرکت را به‌هم بزنند، تصاویر معضلات موتورسواری در سطح شهر و وضعیتی که باعث آزار و احساس خطر در مردم شده را بارها دیده‌ایم. بعضی موتورسیکلتسوارها با دلایل منطقی و به خاطر شغلشان و با ایمنی کامل، داشتن گواهینامه و رعایت حقوق شهروندان در سطح شهر عبور و مرور می‌کنند، اما آن دسته که معضل را به وجود آورده‌اند، با ویراژدادن در بلوارها، عبور خطرناک از چراغ‌قرمز‌ها که خطرآفرین است، تک‌چرخ‌زدن که در اکثر مواقع جان خودشان را به مخاطره می‌اندازد، لایی‌کشیدن در پیاده‌روها، توجه‌نکردن به علایم و تابلوها، استفاده‌نکردن از کلاه ایمنی، حمل بارهای سنگین و خارج از عرف که گاهی تصاویر آن منتشر می‌شود، آزار عابران و احساس ناامنی و تخلفاتی که امروزه جزو کارهای موتورسواران است و به قانون دلخواه خودشان از موتور استفاده می‌کنند؛ در صورتی که قوانین خاصی برای آن‌ها وضع شده است. حقیقت این است که خود موتورسوارها هم در امنیت نیستند و آمار تصادف و ضربه به سر و شکستگی و کشته‌شدن در حالی‌که اکثرا زیر ۳۰ سال سن دارند در آن‌ها بسیار بالاست و اتفاق بسیار دردناکی است. از طرف دیگر بیشتر موتورها هم باکیفیت نیستند و موتورهای مستهلکِ ناامن را زیاد می‌بینیم که از نظر نگاه ایمنی و محیط زیستی هم مسئله‌ساز شده‌اند و در صورت بروز هر اتفاقی اولین قربانیان خواهند بود. متأسفانه تا به حال هیچ برخورد اساسی با آن‌ها نشده و در جهت فرهنگ‌سازی و استفاده‌های درست هم اقدامی جدی ندیده‌ایم و باید به عنوان یک والد نگران باشیم و در مقابل خواسته‌های نامعقول فرزندانمان در مورد تهیه موتور  کوتاه نیاییم و در مورد آن و رفتارهای آسیب‌زا و خطرآفرین (تصادف، کیف‌قاپی، گوشی‌قاپی) با احساس مسئولیت و تعهد مقابله کنیم تا از واردآمدن هر آسیبی به فرزند خودمان و سایر افراد جامعه جلوگیری کنیم؛ زیرا موتورسوارها شرایطی را به وجود می‌آورند که همیشه در ذهن ما با انبوهی از آسیب‌ها و معضلات نقش می‌بندند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.