بپرسیم

0

*مریم رازانی

*نویسنده

اغلب به این فکر می‌کنم چقدر ما –مردم- وجه اشتراک می‌داشتیم اگر همه چیزدانی و نیز، هیچ ندانی را که فضای مجازی القا کرده، کنار می‌گذاشتیم و مسائل گریبانگیر جامعه را بدون پیشداوری و ترس از قضاوت دیگری، براساس «همه چیز را همگان دانند»، مورد بحث قرار می‌دادیم؛ چراکه سخن گفتن نیمی فکر را به عمل درآوردن است. بسا به طرح راهکارهای ساده و کم هزینه‌ای بینجامد که به فکر کمتر کسی رسیده است.

تخریب محیط زیست که از مدت‌ها پیش توسط گروهی منفعت‌طلب و برخی نادان و البته سهل‌انگاری دستگاه‌های دولتی به حداکثر ممکن رسیده. نه تنها دغدغه فعالان محیط زیست، بلکه موضوع نگران‌کننده‌ای برای همه جامعه است و باید بیش از این به آن پرداخته شود. یک شیوه خائنانه که متأسفانه جا افتاده و به‌اصطلاح جواب داده است، تخریب تدریجی در همه زمینه‌ها نظیر گران‌کردن تدریجی ارز و اقلام خوراکی و وسایل زندگی، ساخت‌و‌ساز در اطراف بناهای تاریخی، عزل و نصب‌ها و مهم‌تر از همه واردکردن صدمات غیرقابل جبران برپیکره محیط زیست است که عملا زندگی را در سرزمین مادری ناممکن می‌کند. چه کشاورزها و باغدارهایی که در اثر کمبود آب (بخوانیم ساختن بی‌مطالعه و بی‌مورد سدهای متعدد، حفر چاه‌های عمیق و خشکاندن قنات‌ها) زمین و باغ خود را ترک کرده یا به بهایی نازل به دلالان ملکی فروخته و در حاشیه شهرها ساکن شده‌اند. تغییر تدریجی چشم را به فاجعه عادت می‌دهد، پس از مدتی منطق غیرواقعی خود را پیدا می‌کند و به عنوان یک رخداد طبیعی پذیرفته می‌شود. آب و خاک و معادن و کل دارایی‌های طبیعی کشور متأسفانه به این بلیه مبتلا شده است. از آن‌جا که میهن متعلق به همه ملت است، نمی‌توان نگهداری از آن را صرفا وظیفه فعالان محیط زیست دانست. همان‌قدر که تخریب‌های تدریجی خائنانه در صدمه وارد کردن و تغییر کاربری‌های بی‌اندازه و بی‌مورد – شوربختانه- موفق بوده، اصلاح تدریجی هم می‌تواند در زمانی شاید کمی طولانی‌تر محیط زیست را به ما برگرداند. بستگی دارد چقدر وظیفه احیای آن را بردوش خود احساس کنیم و باور داشته باشیم.

وقتی تصمیم گرفتم این مقاله را بنویسم، چیزی زیادتر از آن چه که از طریق رسانه – به‌ویژه رسانه‌های مجازی- خوانده بودم، نمی‌دانستم. از آن‌رو که نمی‌خواستم مثل یک شبه عالم با یک مشت حرف‌های تکراری گوشه‌ای از رسانه را اشغال کنم. ترجیح دادم قلم را زحمت ندهم و تنها با کارهای کوچکی مثل پاکسازی طبیعت یا صرفه‌جویی در مصرف آب و هرچه که در این راستا در توانم باشد، وظیفه فردی خود را انجام دهم. اما پاسخ یک بانوی آموزگاربه پرسشم که: «چه چیز تازه‌ای برای گفتن هست؟» افق تازه‌ای در برابر دیدگانم گشود و مرا به وجود عده‌ای از همیاران گمنام و بی‌ادعای طبیعت باورمند کرد. این آموزگار محترم خانه‌ای را سراغ دارد که با همت و درایت بانوی خانواده، هر چیز مصرفی اعم از خوراک، پوشاک، لوازم التحریر و غیره که دیگر در مصرف واقعی خود کارآیی ندارد، بازیافت می‌شود و مورد استفاده‌ای به همان اهمیت پیدا می‌کند. به‌عنوان مثال؛ پوست میوه را خشک کرده با پوست پودرشده تخم‌مرغ و هسته‌های خرما که در زیر آفتاب شیره آن گرفته شده به دامداران می‌دهند تا به مصرف خوراک دام برسانند. به هیچ‌وجه از ظروف یکبارمصرف و کیسه‌های پلاستیکی استفاده نمی‌کنند. برای خرید کیسه بافته‌شده با خود می‌برند. از رخت‌های کوچک‌شده و بلااستفاده چیزهایی مثل پادری و لحاف -اصطلاحا چهل تیکه- می‌دوزند و به‌طور کلی هرشییء خانه از توجه و رسیدگی افراد خانواده حکایت می‌کند. شاید در وهله اول متوجه تأثیرات فرهنگی آن نباشیم، اما نیک بنگریم؛ همین کارهای به ظاهرمعمولی چندین بازده عالی دارد. از جمله؛ به اقتصاد خانواده کمک می‌کند، به فرزندان تعهد می‌آموزد و خلاقیت را در آن‌ها برمی‌‌انگیزد، احترام به طبیعت را در محیط زندگی نهادینه می‌کند، خواه ناخواه روی اطرافیان و همسایگان اثر می‌گذارد، و شخصیتی از فرد می‌سازد که می‌توان در تنگناهای زندگی به او تکیه کرد.

خیلی خوب است مهارت‌های زندگی در کلاس‌های آموزشی و توسط استادان فن آموزش داده شود، اما سیستم آموزشی ما نقائص زیادی دارد که تا برطرف نشوند، فایده‌ای چنانکه باید، به جامعه نمی‌رساند. ازسویی؛ همه‌کس امکان تحصیلات عالی یا توان پرداخت هزینه شرکت در کلاس‌های آموزشی را ندارد. به‌علاوه، سیستم آموزشی از اصولی تبعیت می‌کند که کمتر شباهتی با زندگی مردم عادی دارد. طبقه مرفه بیشتر دنبال تنوع است تا آموختن. یک غذای به ظاهرساده که از طریق اینترنت آموزش داده می‌شود، آنقدر حشو و زواید (ادویه و افزودنی‌های گرانقیمت) دارد که تهیه آن جز از عهده پولدارها برنمی‌آید. این‌گونه آموزش به درد اقشار فرودست نمی‌خورد. آن‌ها برخلاف طبقات مرفه، نیازمند و مشتاق تکاملند. اهتمامشان هم بیشتراست. از این رو باید به استعدادهایی که از میان آن‌ها می‌روید، ارج گذاشت و به ارتقای آن کمک کرد.

زخم‌هایی که بر پیکر محیط زیست وارد شده آشکارند و نیازی به شمردن ندارند. این‌که بگوییم این‌جا جنگل بود، آن‌جا رود، دورتر خاک مرغوب و غیره، زمین را زنده نمی‌کند. باید دید چطور و ازچه راهی می‌شود جان دوباره به آن بخشید. اهم اقدامات، کوتاه‌کردن دست غارتگران، دفع مسئولان نالایق وسپردن کار به کاردانان است که به شرط اراده جمعی تحقق پذیرخواهد بود، پس از آن، شرکت دادن عموم مردم در بازسازی طبیعت با تعیین حقوق مناسب و استفاده ازاستعداد و ابتکارات بالقوه آن‌هایی است که به دلیل محروم‌شدن از دخالت در اموری که به همه مردم مربوط می‌شود، به منصه ظهور نرسیده است.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.