درخلاف آمد عادت بطلب کام …
*مریم رازانی
*نویسنده
اگر ساعت دو یا سه بعد ازظهر عبورتان به یکی از مراکز تفریحی یا بعضی بوستانهای خلوت افتاده باشد، غیرممکن است برای یک بارهم شده شاهد حرکات عجیب جوان یا نوجوانی که با نگاه ترسان، پا سُران، دنبال کسی یا چیزی میگردد، نشده باشید. منظرهای است به غایت تأسفآور و در عین حال خوفناک؛ چراکه به غریزه درخواهید یافت جوان بیچاره در دام اعتیاد افتاده. هرچه به طرف مرکز و کوچههای پائین شهر میرویم، سن معتادان افزوده میشود تا آنجا که نیممرده پیرمرد یا پیرزنی غرق در خاک و زباله و فضله در کوچهای، از هستتان ناامیدمان میکند و از یادمان میبرد در پایتخت تاریخ و تمدن تردد میکردهایم.
میشود با کنار هم چیدن فقر، گرانی، نبود شغل، بیخانمانی، حاشیهنشینی، وفور موادمخدر، پناهندگان غیرقانونی و دهها عامل دیگر، مسئله را نزد خود حل کرد و کنار گذاشت، اما نمیتوان و نباید از این حقیقت هم غافل بود که بری بودن از مصائب بالا، نیفتادن به کام غار سیاه اعتیاد را تضمین نمیکند و همیشه این خطر وجود دارد که خواسته یا ناخواسته بخش سالم جامعه را هم برباید.
بدون واردشدن به حوزه روانشناسی، که آگاهان و خبرگان آن رشته را میطلبد، میتوان به بعضی از پیشزمینههای اعتیاد و مهمترین آنها یعنی عادات، و از آن میان به عاداتی که تا وقتی به خرقشان اقدام نکردهایم، مکتوم میمانند، اشاره کرد: هریک از عادات به ظاهر پیش پا افتاده مثل حفظ فرم (استایل)، احساس تعلق به قشری خاص، عشق به دوست داشتهشدن، انتقادناپذیری، تظاهر به چیزی که نیستیم، کپیبرداری و صداقتنداشتن با خود که اخیرا و پس از طبقاتیشدن جامعه شایع شده، خطر آلودهشدن افرادی که ضعف شخصیت دارند را به دنبال خواهد داشت. متأسفانه اهتمام و دانش کافی برای گریز از تغییرناپذیربودن وجود ندارد. برخی خرق عادتها آنقدر شدنیاند که حتی نمیتوان نام مبارزه با نفس بر آنها گذاشت.
به تجارب هرکدام از کشورهای مترقی (جهان اولی) بنگریم، ایجاد تحول در آموزشوپرورش از نخستین راهکارهای پیشگیری از انواع مفاسد از جمله اعتیاد بوده. ایران غنیترین ادبیات انسانساز و انسانمدارانه را در پیشینه دارد با این وجود نظام آموزشی همواره به دلیل سیاستهای بیتناسب دچار نقصان بوده است. هرقدر عوامل فساد و عقب ماندگی را زیرورو کنیم آخر به فقر فرهنگی میرسیم. فقر فرهنگی اقتدار مبتنی بر رابطه را تولید میکند. اقتدار مبتنی بر رابطه متقابلا تصور رشد روبنایی و از بالا به پائین را به جامعه میباوراند. علاوه برآن، خرافه نصیب و قسمت را در اذهان جا میاندازد. برهانِ «هرکس پیشانی نوشتی دارد»؛ از جوامع شلخته تحت حکومتهای خودکامه برخاسته است. وقتی تقسیم قدرت نباشد، وظیفه ملیای هم وجود ندارد. یک گیاه که از خاک بررسته، بهتر از انسانی که آموزش صحیح ابتدایی نداشته، وظیفه انجام میدهد.
در شرایط فعلی، همانطور که اشاره شد تعداد زیادی معتاد روی دست جامعه مانده است. دنیا حساب معتادان را از مجرمان جدا کرده و به آنها به منزله بیمار نگاه میکند. اگر معتاد یقین داشته باشد که با این دید به او نگاه میکنند و طرد و مهدورالدمش نمیخواهند، دست یاری را پس نمیزند. این که ادعا کنیم پرچمدار مبارزه با موادمخدر در دنیا هستیم، دردی را دوا نمیکند. مردان و زنان نحیف افتاده در کوچهپسکوچه ها، سرنگها و زرورقهایی که در پس پشت جاهای خلوت کمعبور ناگهان به زیرپا میآیند، پخشکنندگانی که با بستههای کوچک سفید رنگ در مراکز شلوغ پیدا و ناپدید میشوند، پسران و دخترانی که صفشان در جلو دکههای سیگارفروشی روزبهروز درازتر میشود، پدرانی که بی هیچ دلیلی فرزندانشان را زیر مشت و لگد میگیرند، زنانی که با دندانهای ریخته و دستهای لاغر سیاه، سر کوچکشان را در سطلهای زباله فرو میبرند تا لقمهای برای همان مرد گیر بیاورند، و مناظر رقتانگیزی از این قبیل، خودبهخود صحتنداشتن ادعاها را ثابت میکند. مبارزه با مواد مخدر تنها در مرزها نیست. دستگیری فوج فوج معتاد و نگهداریشان در مراکز ترک اعتیاد هم از تعدادشان نکاسته. کشور ثبات اقتصادی میخواهد. تقسیم عادلانه ثروت، ایجاد مسکن و شغل، ایجاد کارخانه. ایجاد کارگاههای تولیدی کوچک و قوانین مناسب که به وقت رهایی از اعتیاد از حقوق آنان محافظت کند. مراکز مشاوره اهمیت بسیار زیادی دارند. مطبهایی که در شهرها برای دراختیار قرار دادن مواد کمضرر وجود دارند، آسایش روانی معتاد را تأمین نمیکنند. در اولین مراجعه، دقایقی مورد مشاوره قرار میگیرند، سپس پروندهای برای آنها تشکیل و روی پروندههای دیگر تلنبار میشود. مشاورههای کوتاهمدت مراجعات بعدی بیشتر حول مقدار و تأثیر مواد صورت میگیرد. از آنجا که اعتیاد به موادمخدر هنوز به عنوان بیماری پذیرفته نشده، تقریبا ساعات پرترددی در اینگونه مطبها وجود ندارد. معتادان ترجیح میدهند در ساعات اولیه بعدازظهر که تعداد مراجعات به حداقل میرسد، به مطب بروند. حتی برخی خویشان خود را با کارتهایی که در مطب به آنها داده شده، برای دریافت مواد میفرستند تا بهوسیله معتادان دیگر شناسایی نشوند. آنهایی که دیگر پول تهیه مواد را نداشته و ناچار به مراکز مربوطه مراجعه کردهاند، به شدت احساس حقارت میکنند. علتش ضعف سیستم درمانی است. دستکم در این مورد، تجربیاتی را از کشورهای دیگر شاهد بودهایم. مرکز مشاوره باید تفاوت ماهوی با مطب معمولی داشته باشد. معتادان و افراد آسیبپذیری که به آنجا مراجعه میکنند، باید مورد استقبال و احترام قرار بگیرند و احساس امنیت کنند. اگر به شیوهای که در جهان رایج است، به گفتوگو بنشینند و بیهراس از تحقیر و مسخرهشدن هرچه را که برسرشان رفته و آنان را به تباهی سوق داده حکایت کنند، اندوه درونشان کاهش مییابد و به مرور زمان آزاد میشوند. تا زمانی که این فرصت طلایی را در اختیار آنان قرار ندادهایم، خاصیت گفتوگودرمانی را درنمییابیم.