در نیمروزی تابستانی

0

*نادر هوشمند

در نیمروزی تابستانی که صافی آسمانش یادآور بلور ناب بود و روشنی بی حد و حصرش تداعی گر انوار خیره‌کننده، یک گیاه‌شناس خارجی با اشتیاق زیاد و کنجکاوی بسیار به دور چنار کهنسال مسجد باغوار در شهر تویسرکان می‌پلکید و با چشمان تیز و در عین حال تحسین‌کننده و البته بدون در اختیار داشتن ذره‌بین یا هر ابزار دیگری، برگ‌ها و شاخه‌های این موجود دوهزارساله را با دقت و تمرکزی مثال‌زدنی از نظر می‌گذراند و هر از گاهی با خرده‌بینی و احترام، پوست تنه قطور درخت را با سرانگشتان یا کف دستانش نوازش می‌کرد، پوستی که توسط گذر زمان و برف و باد و باران‌های زیاد به سختی و استقامت سنگ شده بود. گیاه‌شناس، خرسند از کشف خود و عمیقاً غرق در مشاهده و بررسی این مورد مطالعاتی صبور و خاموش و شکوهمند، نه به رفت‌و‌آمد رهگذران توجهی داشت و نه به سپری‌شدن دقایق و ساعات. مومنی عامی و به غایت ساده دل اما بهره‌مند از ضمیری روشن که برای اقامه نماز به آنجا رفته بود، هنگام عبور از صحن مسجد چشمش به او افتاد. لبخندی زد، رو کرد به دیگران و با لحنی ستایش آمیز اما به دور از شگفتی، گفت: «این اهل حق را ببینید که چگونه به دور درخت طواف می‌کند».

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.