علیه فراموشی رکس

مستند سینما رکس در شهر کتاب اکران شد

مهتریان: از طریق کانال‌های کولر سمی وارد سالن شده است و این سم باعث شده همه درجا تمام کنند. تمام کسانی که خارج از سالن سینما بودند و آن سم را استشمام نکرده‌اند، همه زنده ماندند و مابقی هر که داخل سالن بوده درجا تمام کرده است. من دوست داشتم خانواده قربانی‌ها در جریان این موضوع باشند و بدانند که عزیزان آن‌ها بدون این‌که زجر بکشند از دنیا رفتند.

0

*تکتم کلامی

مستند سینما رکس به کارگردانی «میترا مهتریان» و «صادق دهقانی» با حضور کارگردان فیلم، پنجشنبه ۲۶ مرداد سال ۱۴۰۲ به همت شهر کتاب همدان و هفته‌نامه همدان‌نامه در شهر کتاب همدان برگزار شد. در این برنامه که با اجرای «حسین زندی» برگزار شد، «مسعود ویژه» مدیرکل فرهنگ و ارشاد استان و «میترا مهتریان» سخنانی ایراد کردند.

کارگردان مستند سینما رکس پس از پایان نمایش فیلم در این نشست گفت: چهره‌های بسیار محترم و فرهیخته‌ای در سالن هستند. آقایان امین لطفی، حسین زندی و احمدرضا گنجه‌ای زحمات بسیاری کشیدند،

وی ادامه داد: یک شب مراسمی برگزار شد و همه داخل خانه رفتند و شهردار صحبت می‌کرد که باید بگویم ۴۰ سال در آبادان چنین اتفاقی نیفتاده بود. خانواده قربانی‌ها به صورت خودجوش درکنار المان سینما رکس می‌رفتند و این خودجوشی هم دچار اذیت شدن آن‌ها می‌شد. این موضوع که بنده بیشتر مواقع زیر ذره‌بین بودم را کنار بگذاریم، اما از زمانی که پیگیری‌های یک خانم برای سینما رکس بر سر زبان‌هاافتاد، به گوشمان رسید که شب ۲۸ مرداد به صورت دولتی مراسمی برگزار می‌شود و با من تماس گرفتند و ما را دعوت کردند و گفتند که دوربین خود را هم بیاورید. با نحوه برگزاری مراسم کاری ندارم، اما موقعی که به آن‌جا رفتم و دیدم که بالاخره بعد از چهل سال این اتفاق افتاد و بسیار خشنود شدم. سینما رکس ملقب به «اسمش را نبر» بود و قرار بود حرفی از آن زده نشود، اما همان که من اقدام کردم و به آبادان رفتم و دست به کار شدم، باعث شد که آن مراسم برگزار شود. چند وقت بعد بسیاری از روشنفکران و فعالان اجتماعی کارهایی کرده بودند که سینما رکس به تقویم رسمی کشور برود، اما متأسفانه هنوز این اتفاق نیفتاده است، اما تلاش همین دوستان فعال اجتماعی باعث شد که شهرداری یک خیابان را به نام رکس بزند که این هم اتفاق بدی نبود، اما مطالبات بچه‌های آبادان بیشتر از این‌ها است و ما هنوز هم دوست داریم که در تقویم رسمی کشور از این شب یاد شود و خاطر آن‌ها همیشه زنده باشد.

شاید دوست بدارید :

مهتریان در پاسخ به این سوال که آیا به اسنادی دسترسی داشتند یا پژوهش میدانی بوده، توضیح داد: نکته‌ای که در هیچ جا به آن اشاره نشده بود این است که همه فکر می‌کردند که درهای سالن بسته بوده، اما درواقع هیچ دری بسته نبوده و آقای خدری، عکاسی که بعد از آقای غلام عباس زارعی که اولین نفری بوده که وارد سالن شده بود هم این موضوع را تائید کرد. جناب خدری چندوقت پیش فوت کردند؛ خدارحمتشان کند. جناب خدری کاملا تائید کردن که همه افراد به همان حالتی که نشسته بودند، فوت شدند و این‌که می‌گویند چندین نفر بر روی هم افتاده بودند، دروغ است و چنین اتفاقی نیفتاده است. یکی از دلایلی که من هرگز ساواک را نمی‌بخشم این است که در اسناد دست برده و آن را مخدوش کرده است و تمامی این‌ها دلیل دارد. بنده اخیرا با یکی از فیلم‌سازان که در انگلیس درمورد واقعه نفت و دکتر مصدق کار کرده بود، بسیار تماس گرفتم که بگویم شما به هرحال اسنادی داشته‌اید و نکته جالبی که در فیلم وجود داشت این بود که وی تمامی حوادث، گاهشمار و روزشمار انقلاب را رفته بود و از فروردین ۵۷ را نشان داده بود، اما به ۲۸ مردادماه ۵۷ که رسیده بود حتی کلامی از رکس نگفته بود. با او که صحبت می‌کردم، هر سوالی داشتم جوابش را داد، اما این نکته را جواب نداد. با خودم گفتم این استراتژی فیلمساز بوده که وارد مسئله رکس نشده و من هم احترام قائلم و اصراری نیست که همه راجع به سینما رکس صحبت کنند هر چند زمانی که شما گاهشمار می‌کنید و تمامی روزها را در فیلم می‌آورید، دیگر صحبت‌نکردن از رکس کمی عجیب است، اما بازهم برای مستند ارزش قائل هستم، اما دوست داشتم ببینم اسناد طبقه‌بندی شده‌ای داشته یا خیر؛ حتی تیتر روزنامه هم برای من مهم بود؛ چون در همان روز تمام روزنامه‌های کشورهای دیگر تیتر اولشان را داشتند، اما ایشان چیزی برای گفتن نداشت. اسنادی که ما در ایران داریم چیزهایی است که اگر شما در ویکی پدیا جست‌وجوی معمولی کنید به آن اطلاعات دسترسی پیدا می‌کنید. خیلی از دوستان درباره این‌که بیانیه صادر کنم، صحبت کردند که خب این‌ها استراتژی من نبود؛ نه این‌که به لحاظ محافظه‌کاری و ترسم، بلکه زمانی که جلو رفتم متوجه شدم، اسناد مخدوش شده؛ آن هم در شب اول توسط رژیم شاهنشاهی؛ و دیگر به هیچ چیز آن اعتباری نیست.

وی ادامه داد: حسین تکبعلی‌زاده در اواسط حرف‌هایش می‌گوید که فلان جا را دروغ گفتم و به آدمی که یکبار دروغ گفته است، هیچ اعتمادی نیست. من به حرف‌های عباس زارعی استناد کردم که جناب خدری، عکاس ماجرا بود هم همین‌ها را تائید کرد. آدمی نیستم که بگویم دشمن خارجی در نظر بگیریم، اما این داستان بسیار پیچیده‌تر است. همان سال که شاه از زیر کنسرسیوم نفت خارج شده بود قدرت برتر خاورمیانه شد و این قدرت به ضرر چند کشور بود. با توجه به چیزهایی که می‌گویم توهم توطئه به من نسبت ندهید. این‌ها فرضیه‌هایی است که ذهن من را مشغول کرده است و من این راه را ادامه می‌دهم و خوشحالم که این ماجرا را از اسمش را نبر خارج کردم. زمانی که ایران از کنسرسیوم نفت خارج می‌شود، به ضرر دو کشور اسرائیل و انگلیس می‌شود. نکته‌ای هست که دیدم و کسی که آن را نشانم داد و به من گفت وقتی دیدی پاره اش کن؛ زمانی که مهندسین شیمی در پالایشگاه بودند به آن‌ها گفته می‌شود که درباره سینما رکس هرگز اظهار نظر نکنید. شما فکر کنید که مگر می‌شود کودک هفت ساله‌ای که در حالت عادی در سینما دوام نمی‌آورد، قبل از این‌که پایش به زمین برسد، خشک شود؟ دقیقا مانند قضیه افخمی در فیلم تختی، شخصی برای من ایمیل فرستاد و گفت که بیا و به نظریه سوم فکر کن؛ این‌که از طریق کانال‌های کولر سمی وارد سالن شده است و این سم باعث شده همه درجا تمام کنند. تمام کسانی که خارج از سالن سینما بودند و آن سم را استشمام نکرده‌اند، همه زنده ماندند و مابقی هر که داخل سالن بوده درجا تمام کرده است. من دوست داشتم خانواده قربانی‌ها در جریان این موضوع باشند و بدانند که عزیزان آن‌ها بدون این‌که زجر بکشند از دنیا رفتند. حسین مسلمی زیر بار این ماجرا نمی‌رفت؛ زیرا ساعت ۱ شب سالن را دیده و آقای عباسی ساعت ۱۰ شب سالن را دیده و خود آقای زارعی می‌گفت در این فاصله تیمسار رزمی سر پله‌ها گفت که چند نفر کشته داده؟ صد نفر هست؟ و ایشان هم گفته بالای ۵۰۰ نفر. تیمسار رزمی گفته: «یا ابالفضل». تیمسار گفته بود که کسی داخل نرود و درها را ببندید و تازه آن موقع درها بسته شده و هیچ دری قبل از این دستور بسته نبوده. آقای مسلمی دیده است که دسته‌ای آن‌جا بوده‌اند. این‌ها دست بردند، اما چرا دست بردند هم دلیل دارد. وقتی کورکی به هم ریزد، هیچ‌کس نمی‌تواند نتیجه قطعی از آن بگیرد. اگر همان موقع یک کارشناس می‌آوردن خوب می‌شد؛ من حتی راجع به سقف هم که شکافته‌شده و فرورفته از متخصصین آتش‌نشانی پرسیدم و گفتند اگر آتش از داخل باشد باید به این شکل شکافته شود، اما مثل مکنده شده است که سم را داخل کشیده. رژیم شاهنشاهی می‌توانست آن موقع این کار را بکند و یک تحقیق درستی انجام دهد و این قضیه را حل کند و حتی اگر این طرف مقصر است، آن را رو کند، اما این خرابکاری باعث شده که هنوز هم پیچیده باقی بماند.

این کارگردان افزود: من یک مستندساز هستم و باید با قاطعیت و سند صحبت کنم و وقتی که متوجه شدم اسناد هنوز برایم قطعی نیست، ترجیح دادم ببینم چه مقدار قربانی داشتیم. ما با خانواده مسلمی‌ها همراه شدیم و انتهای فیلم نوشتیم به یاد محمد مسلمی و یک مرتبه ۶۰۰ نام کنار آن می‌آید. ما فقط با یک قصه و یک خانواده همراه شدیم. زخم بسیار عمیق است، در این داستان، غلام تکبعلی‌زاده قربانی است. حتی خود حسین هم قربانی است، آقایی که می‌گوید من عزیزی را از دست نداده‌ام، اما چون اولین نفری بودم که آن‌جا را دیدم و چهل سال است کابوس می‌بینم هم قربانی است. زمانی که دیدم نمی‌توانم اسناد دقیق‌تری پیدا کنم، تصمیم گرفتم تا سراغ قربانی‌ها بروم. من فقط خواستم یادآوری کنم و این علیه فراموشی است و با این نیت به جلو رفتم. نتوانستم تائید کنم که کدام طرف مقصر است؛ زیرا دستم خالی است و سند محکمی ندارم. پسر خواهر فرج در دادگاه اشاره می‌کند که فرج دایی من با یک ساواکی ارتباط داشته است یعنی بازهم جهت‌دار می‌شود و من چون اطمینان نداشتم از آن استفاده نکردم.

مهتریان تصریح کرد: بسیاری از آبادانی‌ها همانند جعفر مسلمی می‌گویند که فکر نمی‌کردیم مزار تکبعلی‌زاده در این‌جا باشد وگرنه زودتر از این‌ها نابودش می‌کردیم. از اکثر آبادانی‌ها شنیده‌ام که همه می‌گویند حسین کشته نشده و به فلسطین فرستادنش و ما برادرش را پیدا کردیم که لحظه اعدام برادرش را دیده بود. من متوجه شدم تمام آبادانی‌ها به این نکته رسیده‌اند که حسین را انتقال دادند. عقل سالم می‌گفت که به دفتر خاکستان بروم و بپرسم که مزار حسین هست یا خیر، اما این کار را نکردم و با خود فکر کردم که اگر در آبادانی که همه این ذهنیت را دارند اشاره ای کنم، قطعا سنگ قبرش را خرد می‌کنند و من نمی‌خواهم چنین تأثیری داشته باشم. همه می‌دانند که زانوهای من آسیب دیده است؛ بنده چهار ساعت در خرماپزان آبادان سنگ مزارها را بالا و پائین کردم و آن قدر گشتم که جفت زانوهایم آب آورد و در اورژانس آبادان آب زانوهایم را گرفتند. کسانی که در دادگاه بودند، می‌گفتند ما نمی‌خواهیم که حسین اعدام شود؛ چون با اعدام‌شدن او اتفاقی نمی‌افتد و ما می‌خواهیم که اصل ماجرا کشف شود و همه اعتراض می‌کنند. از آن‌ها پرسیدم که چرا بعد از اعدام حسین اعتراض‌ها را ادامه ندادید و اولین جوابی که به ذهن همه آن‌ها رسید این بود که چون جنگ شد نتوانستیم ادامه دهیم، در صورتی که ۱۷ روز فاصله بین این اتفاق و جنگ است و در این ۱۷ روز هیچ کس اقدامی نکرد. به طور عجیبی این ماجرا را رها کردند و البته حق هم دارند آن قدر که این قصه تلخ است.

مهتریان در پایان گفت: خاطره آبادان تبدیل به یک زخم جمعی شده است که جوانان ۱۸ و۱۹ ساله آبادانی به ما می‌گفتند آبادان را نه آتش انقلاب سوزاند و نه جنگ؛ آبادان زمانی سوخت که سینما رکس آن سوخت که این جمله را حسین مسلمی هم به گونه‌ای دیگر به من گفته بود و این باور جمعی آبادانی‌ها است. موضوع دیگر این است که مسئولین هم نسبت به این قضیه سرد شده‌اند. زمانی که فیلم در مرحله اکران بود، به دفتر یکی از مسئولان رده بالا رفتم. وارد سالنی شدم که یکی از مسئولان رده بالا من را معرفی کرد؛ یک شخصی آمد و به من گفت: «گندش را در آوردید سر این موضوع که کار خودمان بوده یا خیر». در آخر بگویم که من از زاویه‌ای نگاه کردم و به دنبال کارتاسیس رفتم که خانواده‌ها به آرامشی برسند، اما در کل حرف‌هایم را امضا نمی‌کنم؛ زیرا هنوز برای خودم هم مبهم است.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.