علویان به معنای اخص، منحصر در فرزندان فاطمه زهرا (س) و امام علی بن ابی طالب (ع)، یعنی: امام حسن و امام حسین (ع) و نوادگان ایشان میگردد. از اینرو «سادات» یا «فاطمیان» یا «علویان» فرزند امام «حسن» را علویان حسنی، فرزندان امام «حسین» را علویان حسینی و بهطور اخص، فرزندان امام موسی کاظم (ع) را علویان موسوی نامند که در واقع، خود شاخهای از سادات حسینیاند.
سده سوم هجری بهطور عمده، عصر انتشار «علویان»، بهویژه سرزمین ایران است؛ به علل مختلف، و از جمله ستم و بدسگالی «عباسیان» نسبت به «علوی»ها، ناشی از ترس و نگرانی شدیدی که همواره آن رقیبان فاتح خلافت، از این خاندان مظلوم «امامت» داشتند. حسن بن محمد قمی (۳۷۸ ه.ق) گوید: «اشراف طالبیه و سادات فاطمیه به واسطه انقلاب زمان و حوادث دوران، در اطراف و اکناف جهان متفرق گشتند». ابن شادی همدانی به تعلیل و اختصار، بیان کرده:
«از فرزندان حسن بن علی (ع)، قومی پیوستگان و عشیرت کشته شدند به کوفه، در حبس منصور، و همان جایگاه دفن کردندشان بدان صفت که بود. و پسرانش محمد و ابراهیم، همچنین. و کسانی که خروج کردند در عهد بنی امیه و بنی العباس، کشته شدند، چه به جانب طبرستان و چه به جانب ری و خراسان، و به مکه و به مدینه و اَندلس مغرب و زمین طنجه، هلاک گشتند، و همانجا دفن کردند. و بعضی را سر به بغداد و دمشق فرستادند، و ذکر ایشان در اخبار خلفا یاد کردهاند. ابن اسفندیار نیز یاد کرده که سادات علوی «به کنجها و بوادی و خرابیها متواری بودند».
دوستداری سیاسی- مذهبی ایرانیان، خاندان «علی» (ع) را، یکی از علل کشش و پذیرش «علویان» به این سرزمین بود. به علاوه، یک رشته علل مؤثره مادی- معیشتی هم، چونان حصول «اقطاع»، احراز یا ابتیاع املاک، و علل سیاسی- مدنی مانند تصدی «ریاست» و ولایت برخی از شهرها، یا همپیوند با یکدیگر، در میان بوده است، که این امر، اینک از بحث ما بیرون است. لکن به اشارهای گذرا بسنده باید کرد که: به اتفاق جمیع مورخان و تباردانان، شاخهای از سادات «حسنی» با «بنی عباس» ساختند و خلافت آنان را به رسمیت شناختند، شعار «سیاه» آنان را پوشیدند، و حتی مددهای مالی نیز در مواقع حاجت به آنان نمودند. این شاخه است که در عوض و بیمشقتی، مناصب حکومتی- مدنی (ریاست تشریفی) شهر مدینه تا همدان را احراز کرد.

استقرار «علویان» در همدان، مصادف است با نیروگرفتن علویان طبرستان، از نیمه دوم سده سوم تا پیدایی حکومت «دیلمیان» شیعی (زیدی) مذهب بر اکثر ولایات ایرانزمین (به حدود کنونی آن)، هرچند که پیشتر، حزب علویان خراسان، آن نیرو را یافته بود که در جنبشهای رهایی مردم از زیر سلطه «امویان»، شرکت فعال و سازماندهی داشته باشد. توضیح درباره ریاست همدان بعد از فتح همدان با طایفه عرب بنوسلمه، ذکر ابوالوفا همدانی از همان بنوسلمه و عبدالعزیز بنوسلمه نا نیمه سده دوم، که اینک از موضوع گفتار بیرون است.
باری، گروه نخستین علویان همدان، ظاهرا و بنابر آنچه ابن شادی اسدآبادی همدانی در پی بیان علویان طبرستان آورده، در نیمه سده سوم، به این شهر مهاجرت کردند: «جماعتی با سید ابوالقاسم بطحای به همدان آمدند، و مقام ساختند، و املاک خریدند، و شریف ابو عبدالله ثانی بود آنکه قلعه و عمارتها کرده است…». ازین پس، رفته رفته نیرو گرفتند، و اوج قدرت آنان در سده ششم، به هنگام فرمانروایی سلجوقیان عراق عجم است- که همدان پایتخت آنان بود. خاندانی بزرگ و کهن شدند، که همواره «ریاست» شهر، با آنان میبود. راوندی (۶۰۰ ه.ق) گوید: «و در هر شهری مقتدایی و پیشوایی از علما بود و «رئیسان» قاهر در عیون شهرها حاکم، چنانکه در دارالملک همدان، خاندان علویان و دودمان سادات- که تا قیامت بماناد…».
در اینجا، توضیحی در باب مفهوم و کارکرد «رئیس»، ضروری به نظر میرسد: «این عنوان مرادف «رئیس شهرداری» است و به تازی «رئیس البلدیه» گویند. ولادیمیر بارتولد- شرقشناس نامدار، روشن کرده است که: شغل رئیس (-رئیس شهر و حومه)، که در زمان پیش از مغول، هنوز جنبه پلیسی کنونی خود را نداشته، نیز به ارث از پدر به پسر میرسیده، رئیس، اول شخص شهر و نماینده منافع آن شمرده میشده، و پادشاه به توسط وی، اراده خویش را به ساکنان شهر اعلام و ابلاغ میکرده. به احتمال قوی، رئیسان از میان افراد معروفترین خاندانهای محلی منصوب میشدند، و لااقل در آغاز چنین بوده».
زنجیره تباری علویان همدان
۱- امام حسن مجتبی بن «علی بن ابی طالب» (ع)-در گذشته ۵۰ ه.ق. در شمار فرزندان او اختلاف است. آنچه از «شیخ مفید» روایت شده: پانزده تن، که هفت دختر و هشت پسر (بهنامهای: «زید»، حسن مثنی، عمر، قاسم، عبدالله، عبدالرحمان، حسیناثرم، طلحه) بوده است.
۲- ابوالحسن زیدبن (امام) حسن (ح ۱۲۵)-که متولی صدقات پیامبر بوده، و با آنکه امامت نکرده، یکی از دو گروه بزرگ شیعه،یعنی «زیدیه»، او را امام دانسته، و بدو منسوباند. حدود ۹۰ تا ۱۰۰ سال بزیست. دو فرزند داشته: یکی دختر (بهنام «نفیسه»-بانویی پر آوازه که در مصر وفات کردو قبرش زیارتگاه شد)، دیگری پسر بهنام «حسن».
۳- ابومحمد حسنبن زید- که از سوی منصور دوانیقی خلیفه عباسی (۱۳۶-۱۵۸ ه) حکومت مدینه یافت، و همو نخستین کسی است از علویان که جامه سیاه پوشید، و به سال ۱۶۸ ه در مدینه مرد. هفت پسر (به نامهای: قاسم، علی، زید، ابراهیم، عبدالله، اسحاق و اسماعیل) داشته است. «داعی کبیر» (حسنبنزید علوی) که در سال ۲۵۰ ه.ق در طبرستان خروج کرد و مؤسس سلسله «علویان طبرستان» بود و به سال ۲۷۰ مرد، از نوادگان اسماعیل آخرین فرزند اوست.
۴- ابو محمد قاسمبن حسن(ح ۲۰۰)- که مردی زاهد و پارسا بوده، با «بنی عباس» اتفاق کرده است. سه پسر (به نامهای: محمد بطحائی، عبدالرحمان شجری، حمزه) داشته است. نخست، سومین پسر حمزه را یاد کنیم که به گفته تباردانان: «جماعتی از سادات که در قزوین و دیلم هستند، خود را به فرزند او – علی و محمد- منسوب میدارند. اما، «عبدالرحمان شجری» و «محمد بطحائی» پدر قبایل و صاحب اولاد و عشیرتاند، یعنی سردودماناند، چنانکه «داعی صغیر» (حسنبنقاسم) که در سال ۳۰۴ ه.ق، امارت طبرستان به وی منتقل شد، و با کشته شدن او در ۳۱۶ ه.ق، سلسله علویان طبرستان منقرض شد، از نوادگان «عبدالرحمان شجری» است. همچنان که، دودمان علویان همدان، اصفهان، و جز اینها، از نوادگان «محمد بطحائی» اند.
۵- ابو عبدالله محمد بن «قاسم» بطحایی( ح ۲۳۰)- که منسوب به «بطحا» (به فتح اول) و یا «بطحان» (بهضم اول)- هامونی در مدینه است، و به سبب طول اقامت در آنجا، چنین نسبتی یافته است. وی مردی فقیه بوده، و هفت پسر (به نامهای قاسم، ابراهیم، موسی، عیسی، هارون، علی، عبدالرحمان) داشته است.
اینک گوییم، تبارنگاران یاد کردهاند که از نوادگان او، جماعتی در ایالات شمالی ایران، و شهرهای جبال ساکن شدند، و یکی از آنان بهنام ابوعبدالله محمد (از نوادگان «عیسیبن محمد بطحائی») معروف به «ششدیو» شد، که اعقاب وی به نام «بنی ششدیو» در ری و «همدان» فراوان شدند.
۶- قاسمبن «محمد بطحائی» (ح۲۶۰)- که مشهور به «قاسم رئیس» است، مردی فقیه بود و در مدینه ریاست داشت. یک دختر و پنج پسر (بهنامهای: «حسن بصری»، عبدالرحمان، احمد، محمد، حمزه) پیدا کرد. قاسم بطحائی سردودمان علویان همدان است.
استدراک
۱- نیمه دوم سده چهارم، همزمان با اوج اقتدار دیلمیان شیعی مذهب، احترام و اعتبار علویان نیز فزونی میگیرد، و ریاست دنیایی را نیرو میبخشند.
۲- سادات حسنی، چون که دیگر فرزندان امام حسن مجتبی بیپشت ماندند، جملگی توسط نیای خود: «زید» و «حسن مثنی» به امام حسن (ع) پیوسته میشوند.
۳- از سادات حسنی، علاوه بر نوادگان زیدبن امام حسن، که علویان همدان، عمده از تبار او هستند، برخی از نوادگان جعفر فرزند «حسن مثنی» پسر دیگر «امام» نیز در همدان متوطن شدند. همچنین، از اَعقاب عبدالرحمان شجری (پسر ابو محمد قاسم بن حسن و برادر محمد بطحائی) نیای بزرگ علویان طبرستان نیز، یعنی از نوادگان ابوعلی عبدالله ساطوره، از جمله، در همدان بسیار شدند.
باری، رئیسان علوی همدان که حدود چهار قرن، یعنی از نیمگاه سده سوم (سال ۲۵۰) تا نیمگاه سده هفتم (_سال ۶۵۰ ه.ق) زمان استیلای مغولان یا ایلخانان بزرگ، بر این شهر ریاست تامه داشتهاند، خود به دو بخش یا سِمَت اشتهار یافتهاند. نخست، طی دو قرن (از حدود ۲۵۰ تا ۴۵۰) به عنوان شریفان علوی (۶تن) پیوسته به زنجیره تباری سادات حسنی که یاد کرده شد؛ دوم، علاءالدولههای همدان (۸ تن) پیوسته به شریفان دو قرن تمام (تا سال ۶۵۰)، که بر روی هم ۱۴ تن شریف و علاءالدوله سمت و عنوان ریاست شهر داشتهاند.
الف. اسامی شریفان علوی:
۱-حسن بصری بن قاسم بطحائی (حدود سال ۲۷۵)، او در بصره وفات یافته، دو فرزند از وی شناخته میآید: یکی ابوجعفر محمد که سر دودمان طایفه علوی نقباء حسنی همدان باشد.
۲- دومی ابوعبدالله حسین (حدود سال ۲۹۰)، دومین رئیس همدان معروف به «اخو مسمعی» (= یعنی ناشنوا) که از وی نیز دو فرزند شناخته آمد: یکی ابو اسماعیل علی شهید که دانسته نیست چرا شهید شده، ولی فرزند بسیار نامآور او سید ابوالحسن محمد علوی «وصی» همدانی(۳۱۰-۳۹۳) از سادات فاضل روزگار که وصی امیر نوح سامانی شد، در بلخ بمرد؛ داستانش مفصل است.
۳- سید ابوالحسن علی (رئیس) بن ابو عبدالله حسینی (حدود ۳۲۰) از وی سه فرزند شناخته میآید، که با بزرگان روزگار پیوند یافتهاند.
۴-الشریف النقی ابوعبدلله حسین (ثانی) بن ابوالحسن علی الرئیس، مشهورترین شریف علوی، که همینجا بگویم همو مدفون موسوم به «شازده حسین» همدان است، که گورگاه پدر و فرزندش هم در آنجاست. نوشتهاند که «قلعه همدان و عمارتها او کرد، او را در شجرتها صاحب القصر نویسند، و قصر همان قلعه است». وی از اهل علم و ادب بوده، ابودلف خزرجی جغرافیدان، شاعر و جهانگرد نامدار آن عصر او را در چکامهای مدح نموده که مطلعش این است:
لولا النبی محمد و وصیّه عم البتول… (الخ ). این شریف ابوعبدالله (یا به تعبیر کنونی ما) شازده حسین، خواهر وزیر شهیر ابوالفضل بن عمید (متوفا ۳۵۹) را به نام «ستّی پرده» به زنی گرفت، که از وی ابوالحسن علی(ثانی) اُطروش بزاد، و این یک هم خود داماد وزیر نامدار صاحب بن عباد طالقانی شد، که آن وزیر بدان مفاخرت بسیار میکرد. گویی وزرای آل بویه، در وصلت با رؤسای علوی همدان باهم مسابقه داشتند.
۵-الشریف الزکی ابوالحسن علی (ثانی) بن ابوعبدلله حسین (ثانی) حسنی (ح ۴۰۰) ملقب به اطروش (= یعنی کر)، این نیز رئیسی فاضل و ادیب بود، به قول قمی «دسته گل علم و ارغوان فضل، شاعر و متبحر…، که پس از سید رضی موسوی و عمش طباطبا از علویان شاعر تر از وی نبود…» صاحب بن عبادوزیر نامدار دختر خود «سپهر آزرمیه» را با وی تزویج کرد..؛ در باب شعر و شاعری و مناظرات وی با صاحب و دیگران، مراتب رادمردی و ثروتمندی وی سخن بسیار است.
۶-الشریف الرضا امیر ابوالفضل حسین بن ابوالحسن علی حسنی (ح ۴۵۵)، که از وی اطلاع زیادی در دست نیست، جز اینکه مادرش همان سپهر آزرمیه دختر صاحب بن عباد وزیر بود، شمار فرزندان او را نه تن یاد کردهاند که اولاد و احفاد بسیاری از او پدید آمد، همه از مشاهیر بودند. سید ابوالفضل را شعر نیست، گویند مجلدی از رسایل تازی داشته است. ابوعلی ابن سینا در سرای او بخش منطق کتاب شفا را تألیف کرد.
ب. علاءالدولههای همدان
۷-السید المرتضی علاءالدوله ابوهاشم زیدبن امیر ابوالفضل حسین حسنی همدانی (ح ۴۵۵-۵۰۲) امیر تاجالدین زین الاشراف ابوهاشم زید، نخستین رئیس از علویان همدان، که ملقب به «علاءالدوله» گردید. اشتهار، اقتدار، و ثروت فراوان یافت. چنانکه گذشت، مادر پدرش، دختر صاحب بن عباد طالقانی وزیر بود؛ و مادر خودش دختر ابوعیسی شادی بن محمد کردی اسدآبادی حکمران اسدآباد (کشته ۴۰۱). جمیع مورخان در باب «ثروت بسیار عظیم» وی همداستانند، اما نگفتهاند که از کجا و از چه راه بهدست آورده، برخی او را بخشنده و ستوده، مالدار و شجاع و صاحب صدقات و نفقات یاد کردهاند. ابن الفوطی مورخ گوید: «مردم همدان، توسط وی، به مذهب شیعه گرویدند». یک فقره مصادره اموال وی توسط محمد بن ملکشاه سلجوقی اشتهاری موفور یافته، و داستانی مفصل که جای ذکر آن نیست. امیر معزی شاعر نامدار، قصیدهای در مدح وی سروده که دو بیت آن چنین است:
عقلم به مدح «سید» سادات «مرتضی»
دفتر به دست داد و قلم در بنان نهاد
«بوهاشم» آفتاب «رئیسان» شرق و غرب
کز عدل در دهان ولایت زبان نهاد
خلاصه آنکه، به قول ابن شادی «امیر سید ابوهاشم را، و فرزندان او را، آثارها بسیار است در دولت آلسلجوق، و همو افزوده که «جمله سادات همدان ازین نسباند». تاریخ وفات او را رجب سال ۵۰۲ نوشتهاند؛ و باید اینک بگویم که گورگاه وی همان قبر بزرگ میانه سرداب همین گنبد علویان است.
۸-امیر سید علاءالدوله ابوشهاب زریر بن امیر ابوهاشم زید حسنی همدانی (۵۰۲-۵۱۵)، وی توسط سلطان محمود بن محمد سلجوقی به سبب قبولنکردن مصادره اموال، بازداشت شد تا اینکه سلطان سنجر سلجوقی به همدان آمد و محمودیان پراکنده شدند، او را آزاد کرد. ولی سرانجام محمود پس از وفات وی مبلغ هفتصد هزار دینار از ورثه علاءالدوله گرفت. بعد از آن به قول قمی «کار سادات همدان و اعقاب امیر سید ابوهاشم خلل پذیرفت». فرزندان وی را شش تن پسر و یک دختر یاد کردهاند.
۹-علاءالدوله تاجالدین دولتشاه بن ابوشهاب زریر (۵۱۵-۵۲۵) که او نیز یکصد و پنجاه هزار دینار توسط همان سلطان محمود سلجوقی مصادره گردید، که ظاهرا و طبق معمول باج ریاست بوده است. وی سرانجام به دست قوام الدین درگزینی وزیر نابکار (قاتل عینالقضات همدانی و عزیزالدین مستوفی و چندین تن دیگر از بزرگان) کشته شد. حکیم و عارف کبیر عینالقضات شهید رساله «علایی» خود را به عربی، به نام و از برای او نوشته است.
۱۰-علاءالدوله فخرالدین ابوالعیناء انوشیروان بن ابوهاشم زید حسنی (ح ۵۲۵-۵۳۰) که این نیز توسط همان وزیر نابکار در گزینی ۲۰۰۰۰ دینار اخاذی شد.
۱۱-علاءالدوله امیر سید مجدالدین محمد بن ابوالعینا انوشیروان ( ۵۳۰ تا حدود ۵۵۵)، وی با سلاطین سلجوقی عراق عجم- که پایتختشان همدان بوده- مناسبات بهتری داشته است. خاقانی شروانی شاعر شهید که از سفر حج به سال ۵۵۱ به همدان آمده، در سفرنامه منظوم خود (تحفهالعراقین) تحت عنوان «ستایش از سادات همدان» از علاء الدوله یاد کرده:
«آیی به مواقف سعادات جنات حیات بخش سادات
آن مقصد نیت اصفیا را آن مصعد همت اولیا را
درگاه رئیس شاه پرور سلطان همم و خلیفه گوهر
دارای هدی علای دولت دریای صلت و نهنگ صولت
… (متأسفیم که به علت ضیق وقت نمیتوانیم تمام اشعار غرای خاقانی را بخوانیم) همین قدر گوید:
مجدالدین کاو خلیل معنی است گر شیر دهد کفش عجب نیست
شد خانقه صفا ضمیرش زان گنبد سبز خواند پیرش
(یعنی همین گنبد حاضر که خانقاه علویان همدان بوده، گواه از این بهتر چه باشد…)
مسائل چندی در پی اشعار خاقانی راجع به علویان و جز ایشان برای ما مطرح بوده که به تفصیل آوردهایم، و اینک هرگز نمیتوان بدانها اشاره نمود.
۱۲- علاءالدوله امیر سید مرتضی کبیر فخر الدین عربشاه ابن سید مجدالدین محمد علوی (ح۵۵۶ –م ۵۸۴) علاءالدوله بزرگ، پادشاه کهستان/ یا/ شهریار کوهستان (که مراد ایالت جبال یا عراق عجم، و مادستان باستانی باشد) مشهورترین رئیس همدان در نیمه دوم سده ششم که علیالمعمول لقب «فخرالدین» نیایش (ابوالعینا انوشیروان) بدو رسیده است، نجمالدین قمی او را قطب خاندان علویان همدان یاد کرده، اینکه وی شانزدهم بطن است از امیرالمومنین علی- رضی الله عنه که دور گردون مطیع و فرمانبردار اوست، و آستان سرای او، آسمان مفاخر و معالی، سیاست او را رصد دارراه خلق، هیبت او پیشانی شیر بخارد… (الخ)
خطاب گستاخانه او به سلطان سلیمان سلجوقی، با این بیت فهلوی (-یعنی به زبان همدانی): «بواذ اروند کوه اچ یا بنشی/ اروند اروند بی، واذ آیذو شی» (-یعنی کوه الوند به باد از جای خود در نمیرود/ الوند همان الوند است باد آید و رود) که خودش را به کوه استوار تشبیه کرده است. اقتدار او چندان بوده که او را شاه/ پادشاه یا شهریار کوهستان نامیدند، چنانکه منوچهری همدانی شصت کله امیراشعرا، در چکامه مشهور «تتماجیه» در نعت او چنین سروده:
«از هر خورش اختیار چونان
از جمله ملوک شاه ایران
شه فخرالدین که نقش نامش
برنامه دولت است عنوان»
از جمله شاعران آن عهد خصوصاً اثیرا خسیکتی مادح خاص علاءالدوله شه فخرالدین بود که قصاید چندی (۱۵ قصیده و ترجیعبند) در ستایش خاندان علویان و آن خسرو تازی نژاد، پادشاه کهستان و فرزندانش: عمادالدین مردانشاه ( که جوانمرگ شد)، مجدالدین همایون شاه و عزّالدین خسروشاه سروده؛ و دیگر شاعران هم شامل کافی ظفر و نجیب گلپایگانی و سپس اثیرالدین اومانی و جز اینان.
اینک باید گفت که در دهههای ۷۰ و ۸۰ سده ششم، همدان پایتخت عرفان عراق عجم در کشمکشهای بین سلاطین سلجوقی و اتابکان اشیان – که همان اتابکان آذربایجان باشد، یکسره در حال اشغال و دستبهدستشدن بود. وضع علاءالدوله متزلزل شد، و در سال ۸۵۴ به قتل رسید.
۱۳- علاءالدوله امیر سید مجدالدین همایون شاه بن فخرالدین عربشاه (۵۸۴ – ۵۹۵). وی قطعاً جانشین پدر در ریاست شهر شد. وی هنگامی که خوارزمشاه علاءالدین تکش به همدان آمد، با او همراه شد و هم با او در سال ۵۹۵ درگذشت. به طور کلی دهه ۹۰ سده ۶ و دهه یکم سده ۷ همدان دستخوش تازشهای پیاپی و کشمکشهای سلاجقه اتابکان و ممالیک ترک ایشان بود که داستان بس مفصلی دارد. تا اینکه در سالهای ۶۱۷ – ۶۱۸ تازش مغولان رخ داد.
۱۴- آخرین علاءالدوله امیر سید فخرالدین خسروشاه بن فخرالدین عربشاه علوی(۵۹۵ – ح ۶۲۰ ق) که تقریباً ۲۰ سال دوران تقّهر و استیلای ممالیک ترک و تهاجمات ترکان خوارزمی و سایر مدعیان سلطنت عراق عجم را طی کرد، تا در محاصره مغولان همدان را، از راه آب همینجا یا به اصطلاح همدانیها از راه مکه که در زیر گنبد علویان بود، فرار را بر قرار ترجیح داد، و مردم غیور همدان را عرصه تیغ بیدریغ مغولان ساخت. این هم داستان مفصلی دارد که در جای دیگر باید گفت.
بعضی ملاحظات
1_موقوفه علوی، (موقوفه باغ علی) همدان ربطی به علویان حسنی همدان ندارد، نوادگان خواجه علی سیاهپوش صفوی هم خود را به طور جعلی به علویان حسنی انتساب نمودهاند. _ثانیا گنبد علویان هم ربطی به احفاد میرسیدعلی همدانی معروف به «شاه همدان» که از سادات حسینی بود، ندارد. میر سید علی شاه همدان در کولاب تاجیکستان مدفون است، سادات همدانی کشمیر و پاکستان میگویند از بازماندگان اصحاب او بوده یا هستند.
امامزادههای اهل علی و سهل علی در همدان – که به غلط میگویند «سهل بن علی»، باید گفت اهل علی- یعنی از فرزندان علی و سهل علی- یعنی خاک و گورگاه علی بن فلان، که از عهد صفویه این از اصطلاحات انتسابی در نقاط بسیاری از ایران زمین رایج شد (تفصیلاتی دارد). اصطلاحات بقاع شاهزاده و امامزاده هم از عهد صفویه
_ اما حسب تحقیق ما: امامزاده اهل علی همدان (واقع در پای مصلای شهر) احتمالاً گورگاه «امیر سلطان علی» حسینی موسوی صفوی واقف «باغ علی» و مضافات آن به سال ۹۸۳ ه ق و فرزندش حاجی شاه ملا بن سلطان علی (متوفای ۱۰۳۲ ه ق) میباشد.
_ دوم، مزار سهل علی همدان (بقعه مهدوم در خیابان شورین). به احتمال قوی مرقد الشهید الامیر (ابواسماعیل) علی بن (ابو عبدالله) حسین (اخومسمعی) حسنی (شهادت بین ۳۱۹-۳۳۰ هق) از خاندان رئیسان همدان بوده است.
_بقعه فرزند علی هم نزد یک آرامگاه باباطاهر، احتمالا از گورگاه یکی از اعضای خاندان حسنی قدیم بوده که در عهد صفویه به حسینی تبدیل یافته است.
۳- شازده حسین (واقع در ابتدای خیابان شهداء/شورین). بدون تردید حسب تحلیل زیارتنامه قدیمی آنجا همانا مزار سه تن از رئیسان علوی حسنی همدان پدر و پسر و نواده، که علیالظاهر هر سه در این بقعه مدفون شدهاند؛ و آن سه تن عبارتند از: یکم. سید ابو عبدالله حسین (اخو مسمعی) بن حسن بصری بن قاسم (رئیس) بن محمد (بطحائی) ابو محمد قاسم بن ابو محمدحسن بن ابوالحسن زید بن امام حسن (مجتبی) بن علی بن ابی طالب (ع) که حدود اوائل قرن چهارم هم در حیات بوده، پدر همان امیر ابواسماعیل علی شهید که ذکر شد مدفون در بقعه سابقا معروف سهل علی همدان باشد. برادر وی سید ابوالحسن علی (رئیس) بن ابوعبدالله حسین (اخو مسمعی) مذکور به عنوان «رئیس همدان» جانشین پدر در نقابت علویان شهر شده (نیمه یکم سده چهارم)
_دوم آنکه، الشریف النقی ابوعبدالله حسین (ثانی) بن ابوالحسن علی الرئیس (مذکور) نخستین رئیس همدان که القاب سیادت «شریف نقی» از برای او نوشتهاند، همچون شریف رضی دال بر بزرگی در حسب و نسب علوی است. همین شریف ابوعبدالله ثانی بود که قلعه و عمارتها در همدان کرده، نجمالدین قمی هم میگوید که قلعه همدان او کرد، او را در شجرتها صاحب القصر نویسند، و قصر همان قلعه است. وی تا حدود سالهای ۳۷۵-۳۸۰ حیات داشته، به علاوه وصلتهایی که فیمابین خاندان او و بزرگان آل بویه رخ نموده، شهرت فراوان یافته. سوم، الشریف الزکی ابوالحسن علی (ثانی) بن ابو عبدالله حسین (ثانی) حسنی همدانی (حدود ۴۰۰ ه ق) ملقب به اطروش)، رئیسی فاضل و ادیب که به قول نجم الدین قمی: «دسته گل علم و ارغوان فضل، شاعر و متبحر بود از معاصی اجتناب نموده، و خواطر جهانیان به ارادت او متعلق…( برای تفصیل مراتب اشتهار و اعتبار وی، به رساله «علویان» اینجانب (کتاب فرمانروایان گمنام ، صفحه ۱۷۶-۱۸۹) و (همدان نامه، ص۲۷۶-۲۷۷) رجوع شود. نکته مهم اینکه صاحب بن عباد وزیر نامدار (قرن ۴) یگانه دختر خود سپهر آزرمیه را با وی تزویج کرد، که نخست «عباد بن علی» حسنی همدانی از وی بزاد، و او سردودمان سادات گلستانه اصفهان است (که هنوز هم این طایفه گلستانه در آنجا پایدارند).
۴- امامزاده کوه واقع در دره ماوشان، حسب تحقیق اینجانب، امامزاده «محسن» از همان خاندان علوی حسنی همدان (در سده ۶ ه ق بوده است).
۵- اما آخرین بنای یادگار علویان حسنی همدان، گنبد علویان- که اینک در برابر ماست- درباره این اثر مشهور تاریخی همدان، نخستینبار خاقانی شروانی، شاعر بزرگ قرن ششم، از اینجا با تشبیه و کنایه به عنوان «گنبد سبز» یاد کرده، همان که قرنها مردم همدان پیرامون اینجا در ترانه «دلادوشم دلادوشم دلادوش/ به حق کُمزّ سبز سیا پوش» از آن یاد میکردهاند.
تکلیف بنده این نیست که درباره ویژگیهای باستانشناختی این گنبد سخن بگویم، ولی در صفحه ۲۷۸ همداننامه از باستانشناسان اروپایی و ایرانی که حق مطلب را در این خصوص کاملا ادا کردهاند، یاد نمودهام (هرکه خواهد بدان رجوع فرماید).
ولی آنچه اینجانب در باب هویت مدفونان در سرداب اینجا، گمان بردهام، یکی همان مشهورترین رئیسان علوی السید المرتضی علاءالدوله ابوهاشم زید بن امیر ابوالفضل حسین حسنی همدان (زاده ح ۴۵۵ و درگذشته ۵۰۲ ق) و باقی هم از فرزندان او که علاءالدولههای معروف بعدی همدان (تا سده ۷) بودند، احتمالا امیر سید مجدالدین ابولیلی محمد بن ابوالعیناء انوشیروان (حدود ۵۳۰ – ح ۵۵۵) که خاقانی به تلویح از وی یاد کرده است.
(ابن شادی: تربتها همه به اصفهان و همدان است، راوندی: تربت اسلاف…)