پدرم شکل نور است
برای پدرم که نابترین و مهربانترین ذات دنیا از آن اوست
*فائزه فتوت
«همه میپرسند چرا اینقدر خانهمان را دوست دارم
آیا در این جهان عزیزتر از وطن هست»
تا جایی که در خاطرم هست خانه ما عجین شده با نور و رنگ بود؛ از آن خانههایی که تا درش باز میشود، دلت گرم میشود. خردسال بودم که به این خانه آمدیم، خانهای در انتهای کوچه دوازده متری شکوفه، خانهای که پدرم با دستهای خودش ساخت. طراحی خانه را به معمار سرشناس شهر و دوست و رفیقش مهندس قهوهای سپرد و با وسواس خاصی ساختش را دنبال کرد. رنگها، نورها و پنجرهها در فضای خانه موج میزند و پلههای گرد آن با دیوارهای مزین شده به تابلوهای نقاشی و خط نمادی از مرکزیت برای فضاهای جانبی است و در این میان آتلیه نقاشی پدرم در طبقه زیرین فضای امنی برای خلق کردن است، با پنجرههای سرتاسری روبه حیاطی که گلدانهای اطلسی و شمعدانی هایش بازی نور ورنگ را در هم میآمیزند. به قول خودش آنجا یک لنگرگاه ذهنی برای خلق آثار هنرمندانهاش است. آتلیه نقاشی به رنگ سبز و زرد است. با کتابخانهای بزرگ در ضلع شرقی آن که به قول خودش زندگی در آنجا جاری است و صحنههای زیبای زندگی اولویت دارد.
یادم میآید خردسال که بودم کلاسهای نقاشی پدرم در این مکان برگزار میشد و من هم تقریبا عضو ثابت بودم اغلب هنرآموزان بعدها دوستهایم شدند. درآن زمان وجود چنین فضایی در همدان برای همه ما جالب بود؛ چراکه میتوانستیم فارغ از دنیای بیرون به یادگیری، رویاپردازی و تأمل در رنگها و آفریدن بپردازیم. هنوز هم وقتی سخن به میان میآید، این فضا تداعیکننده خاطرات بسیاری برای همه کسانی است که آن را دیدهاند و به یاد دارند، فضایی با انرژی مثبت که در مکان ازلی خود روییده است.
راستش را بخواهید آدمها قابهای مختلفی برای خوشبختی دارند برای من که عمری شیفته پدرم بودم، دنیا در همین خانه امن و آتلیه نقاشیاش به عنوان یکی از قابهای خوشبختیام تعریف میشود؛ چراکه خانه ما از جایی که خاطرم هست خانه هنر، نقاشی و ادبیات و موسیقی بود و روزگارمان پر از قصههای نور و رنگ.
پدرم عاشق رنگها بود و هست. ثبتکردن رد نور و سایه روشنها بر روی تمام زوایای بوم از ویژگیهای چیرهدستی اوست. او با وسواس خاصی در طول زندگی به باورمان نشاند که رنگها عصاره درونی آدمها برای جلوهکردن در اطراف هستند و یادمان داد آدمهای اصیل همیشه مهربان و قدرشناسند. اگر کسی در نگاه اول او را ببیند، خواهد فهمید که بسیار مهربان است. جاریبودن مهربانی و حوصله از ویژگیهای اصلی اوست. او با صبر و پشتکار خود به ما یاد داد در کشاکش تمام سختیها و کم آوردنهای زندگی هیچگاه نباید اسیر غم شد. برایش خانواده و جمع بودن بیشتر از یک کلمه است.
پدرم همیشه اصرار به جمع بودن ما و صمیمیت و عشق خانوادگی بینمان دارد که نه زمان و نه فاصله از این عشق و صمیمیت کاسته است و این نقطه امن و مرکز بودنش در خانواده همیشه در روزهای دلسردی باعث شده کانون خانواده امنترین مکان باشد .
قطعا خاطرات و صحنههای بیبدیل زیادی در زندگیام رقم خورده است خاطراتی که در یاد فرو میروند و بعدش همان یادها میمانند تا همیشه، تأمل در این یادها مرا وادار به ارزش و ستایش تک تک لحظهها میکند. همیشه میدانستم که میتواند بیننده آثارش را درتمنای شناختن شخصیت و هنرش نگه دارد، یعنی پندار و حقیقت توأمان. او از سنین کودکیام سمبل مهر و محبت و نشانهای برای کمک به دیگران بوده است تا جایی که یادم است، هیچگاه اگر کاری برای کسی از دستش برمیآمد، دریغ نکرده است.
زندگیکردن در لحظه حال و لذت بردن از داشتههایش را مهمترین چیز میدانست و تلاش زیادی کرده تا هنر را در زادگاهش همدان جا بیاندازد تا آدمها با چشمان بازتری هنر را ببنیند و درک کنند. او به زادگاهش همیشه وفادار بوده است و دلبسته زیباییهای این شهر و فصول رنگارنگش است .
از دید من اگر نور شکلی دارد، بسیار شبیه اوست، وقتی که نقش میآفریند… قطعا فرزند او بودن افتخار بزرگی است.
جاودان باد نامش