یاد شاعر ملی در همدان
بزرگداشت «عارف قزوینی» در همدان برگزار شد
بدون شک عارف قزوینی از میهنپرست ترین افراد این کشور بوده و هست. او بارها به این موضوع در نامهها، زندگینامه خودنوشت، تصنیفها و شعرهایش تاکید کرده و ثابت میکند. دیگران نیز مدام به این موضوع اشاره کردهاند.
*حسین زندی
*خبرنگار
سلسله نشستهای دیدار (۱۸) با محوریت سالروز درگذشت عارف قزوینی با عنوان «به یاد عارف» به همت نشریه همداننامه ، پایگاه خبری شهربانپرس، انجمن شاهنامهخوانی چکاد همدان و همکاری ادارهکل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی استان همدان و با حضور بسیاری از هنرمندان، دوستداران و علاقهمندان شعر و ادبیات و انجمنهای ادبی همدان، روز یکشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۱ در آرامگاه این شاعر واقع در جوار آرامگاه بوعلی برگزار شد.
سخنرانان در این مراسم به ویژگیهای شخصیتی و هنری و اشعار و تصنیفهای عارف قزوینی پرداختند و چند غزل از سرودههای وی دکلمه شد. در بخش موسیقی، هنرمند آواز همدانی «کاظم مرادی» چند تصنیف از عارف و در بخش بعدی هنرمند موسیقی همدان «حسین تهذیبی» چند شعر و تصنیف را با ساز سهتار اجرا کردند.
زندگی عارف
«میرزا ابوالقاسم عارف قزوینی» سال ۱۲۵۸ در قزوین زاده شد و پس از سپریکردن یک دوره زندگی پر رنج و ملال به تاریخ دوم بهمن سال ۱۳۱۲ در سن ۵۴ سالگی در همدان درگذشت. او شاعری وطنپرست بود که شعر و هنرش را در خدمت میهنپرستی و مبارزه گذاشته بود. عارف به چندین هنر آراسته بود و مدام بر این داشتهها میبالید و معتقد بود این موهبت تنها نصیب او شده و کسی پیدا نمیشود که همزمان هنرهای شاعری، تصنیفسازی، خوانندگی (آواز) و خوشنویسی را در حد اعلا داشته باشد:
طبیعت هنر داد بر من چهار
که آن چار در صفحه روزگار
نداده است و ندهد از این پس دگر
به تنهایی آن چار بر یک نفر
عارف در زندگینامهای که به قلم خودش نوشته، میگوید: «جز پول که ستارالعیوب و قاضیالحاجات است، همه چیز داشتم؛ حسن جوانی، قوای طبیعی، صحت مجاز، حنجره داودی، ذوق سرشار، روح جوان و طبع روان. پس زهی بیخردی و کوتاهنظری، با نبودن چیزهایی که با بودن آنها انسان دلخوش است».
هنر تصنیفسازیعارف
تصنیفسازی از مهمترین هنرهای عارف قزوینی یا به عبارت دیگر، مهمترین هنر عارف بوده است. امروز از حدود ۹۰ میلیون ایرانی و حتی فارسی زبانهای افغانستان و تاجیکستان، کمتر کسی را میتوان یافت که یکی از تصنیفهای عارف به گوشش نرسیده باشد؛ «از خون جوانان وطن لاله دمیده»، «ای امان»، «افتخار آفاق»، «گریه کن»، «گریه را به مستی بهانه کردم»» «دل هوس سبزه و صحرا ندارد»، «نه قدرت که باوی نشینم» و آثار دیگر جملگی زبانزد خاص و عام است.
زندهیاد «سعید نفیسی» در دوران کودکی و نوجوانی بارها عارف را میبیند و به قول معروف با او حشر و نشر داشته است. او خاطراتش از دیدارها با عارف قزوینی را در دهه ۳۰ در مجله «سپید و سیاه» چاپ میکند. نفیسی بسیار ریزبینانه عارف را توصیف میکند؛ غذا خوردن، لباسپوشیدن، حرکات، سکنات و رفتارش با دوستان و چهره و اخلاق او را برای مخاطب به درستی بازنمایی میکند و مینویسد: «سخن و ترانه و آهنگ عارف بالاترین وسیله وطنپرستان آن روز ایران برای تغییر حوادث و حتی آوردن و بردن دولتها بود». میبینیم که قدرت هنر به چه اندازه در تغییرات دولتها موثر بوده است. به تعبیر امروزی کار عارف در دوره مشروطه و پس از مشروطه ارائه هنر اعتراضی بوده و به تعبیر خودش تصنیف و شعر وطنی میسروده است. بازهم نفیسی مینویسد: «گمان ندارم در دوران ما و نزدیک به ما هیچ کس در ایران به اندازه عارف در دلهای مردم این کشور جای باز کرده باشد». این مهم هنوز هم پذیرفتنی است. همانطور که گفته شد کمتر ترانهسرا و تصنیفسازی میتوان یافت که هنوز مردم آثارش را زمزمه کنند. البته تصنیف «مرغ سحر» زندهیاد «ملکالشعرای بهار» استثنا است و تک تصنیفی است که به تنهایی توانسته خواست و شرایط درونی مردم را نمایان کند.
راز ماندگاری عارف قزوینی و آثارش
حال پرسش این است که راز ماندگاری عارف و تصنیفهایش چیست؟ استاد «ارشد طهماسبی» نوازنده چیرهدست تار و آهنگساز معاصر در جایی گفته است: «راز ماندگاری آثار عارف قزوینی در این است که او خود همزمان شعر میگفته، آهنگ میساخته و میخوانده است. دیگر این که سادگی و فاصله گرفتن از اوج و استفاده نکردن از تحریر باعث شده مردم رابطه بهتری با تصنیفهای او داشته باشند». البته این دلیل فنی است که ارشد طهماسبی بیان میکند اما به نظر من ماندگاری و فراگیری تصنیفهای عارف راز دیگری نیز دارد که آن یک عامل اجتماعی یعنی مردم است. عارف مخاطبش را میشناخت، درد مخاطب یعنی مردم را میدانست و هنرش را برای همان مردم خرج میکرد. به همین دلیل است که مردم هرگز او آثارش را فراموش نکردند و با اینکه تصنیفهای عارف رگههای اجتماعی و سیاسی داشته، هرگز شامل تاریخ مصرف نشده است. عارف مینویسد: «تا زمان من تصنیفها در ایران برای دربار یا ببری خان، گربه شاه شهید سروده میشد…». تصنیفسازی او بر شعرش هم اثر گذاشته و غزل و قصیده عارف و حتی تکبیتهایش هم ساده و درعین حال مضمون اجتماعی، ملی و عاشقانه بسیار خوبی دارد. عارف مینویسد: «وقتی تصنیفهای وطنی ساختهام که ایرانی، از هر ده هزار نفر یک نفر از نمیدانست وطن یعنی چه؟». نثر ساده و بیتکلف و صادقانه عارف قزوینی همواره در دل مخاطب نشسته است. پیش از «علیاکبرخان شیدا» و عارف تصنیفسازی در دل مردم کوچه و بازار بود. همانگونه که گفته میشود زندهیاد «حسن کسایی» نی را از آغل گوسفندان بیرون کشید و به مجالس رسمی برد، عارف نیز تصنیف را متحول کرد و از عامهپسندی به میان مردم فرهیخته آورد. پیش از این تصنیفها بسیار عامهپسند بودند. تصنیفهایی مانند «لیلی را بردند چاله سیلابی» و«ای خانم فرانسوی، رونق دین عیسوی» یا تصنیف «بازم صدای نی میاد/ آواز پی درپی میاد» که مردم برای لطفعلی خان سروده بودند از آن جمله است. اما عارف تصنیف را به اوج رسانده و ماندگار میکند.
شعر عارف
همانطور که گفته شد، بسیاری از صاحبنظران، اصلیترین کار عارف را تصنیفسازی میدانند، در حالی که به نظر من اگر عارف تنها به شعر و غزل هم میپرداخت با همین این غزلها و قصاید و تکبیتهایی که از او برجای مانده، یکی از شاعران و سخنوران مهم دوران معاصر به شمار میآمد. البته او خود نیز بیشتر به تصنیفسازی و موسیقی اهمیت میداده و مینویسد: «آنچه در قسمت اول جوانی در قزوین ساختم به کلی فراموش کردهام». گویی عمدی داشته که آثار و اشعار اولیهاش را به خاطر نیاورد، مانند بسیاری از شاعران بزرگ که اشعار اولیه خود را از بین برده یا منتشر نمیکنند. او مینویسد: «بعد از سعدی و سایر اساتید غلط است که در این زمینه اظهار وجود کند» و سعی میکند به موضوع شعر جدی نگاه نکند و بیشتر تمرکز خود را روی تصنیفسازی میگذارد. هرچند شعر را نیز برای مردم و اندیشه اجتماعی یا به تعبیر خود اندیشه وطنی خود میسازد. به همین دلیل اشعار سادهای ساخته است. عارف همیشه برای شعر به جای سرودن از فعل ساختن استفاده میکند و این نکته قابل توجهی در دیدگاه شاعری عارف به شمار میرود.
سرخوردگی، ناامیدی، مخالفت با حاکمیت و میهندوستی از ویژگیهای شعری اوست. نکته مهم در شعر عارف این است که در کنار استفاده از مضامین قدیمی و عبارات و واژههای کهن، مضامین روز اصطلاحات روزگار خود را نیز استفاده میکند، گاهی عشق فردی را به عشق وطن پیوند میدهد:
مملکت چون نرگست خراب است
چاره خرابی انقلاب است
وقتی میخواهد خرابی مملکت را توصیف کند آن را با خرابی چشم یار مقایسه میکند.
چهها گذشت ز زلفت به دل، چه میدانی؟
به کارگر چه ز سرمایهدار میگذرد؟
در اینجا نیز ظلم زلف یار را با ظلم سرمایهدار به کارگر مقابله میکند.
ز فرقهبازی احزاب دل، در آن سر زلف
گذار شانه بر آن طره مشکل افتاده
یا
دل تو آهن و من راهبندان از آن دارم
که راه آهن کرده است و صل فاصله را
بعد از عارف در شعر شاعران یا مضمون صرفاً سیاسی است یا صرفاً عاشقانه، اما عارف این سنت را شکسته و سنگدلی و آهن دلی و رسیدن به یار را با راه آهن میسر میداند. یا در اشعار عاشقانه گریزی به وطن و مباحث اجتماعی میزند، یا بالعکس. همانطور که اشاره شد وطنپرستی ویژگی بارز شعر، تصنیف و شخصیت عارف است. «محمد علی سپانلو» مینویسد: «یکهزار سال پس از فردوسی، یکبار دیگر ایران پرستی به ادبیات ایران بازمیگردد و عارف این بخت را دارد که برازندهترین پرچمدار احیای این روح تاریخی باشد». ملک الشعرا مینویسد: «کسی که مرا به سرودن اشعار میهنی و انقلابی تشویق کرد، عارف بود». البته این تشویق غیرمستقیم بوده و بهار در خراسان بوده و عارف در تهران و با خواندن روزنامهها و مطبوعات آن دوره با شعر عارف آشنا شده و به سرودن شعر وطنی و انقلابی تشویق میشود.
عارف شعر را منبع کاسبی نمیداند و خود مینویسد: «از این راه چیزی نیندوختم/ چو دیگر کسان شعر نفروختم».
او هرگز شعر سفارشی و جز برای دل خود نگفت. اگر برای سید ضیاءالدین طباطبایی تصنیف ساخت، فکر میکرد که سیدضیا میتواند ایران را و دربار را از اشرافیگری نجات بدهد و زمانی که متوجه اشتباه خود شد به صراحت عنوان کرد. او شاعری بود که با خود روراست بود عارف مینویسد: «من در زندگی همه چیز را قربانی شرف خود کردهام».
وطنپرستی عارف
بدون شک عارف قزوینی از میهنپرست ترین افراد این کشور بوده و هست. او بارها به این موضوع در نامهها، زندگینامه خودنوشت، تصنیفها و شعرهایش تاکید کرده و ثابت میکند. دیگران نیز مدام به این موضوع اشاره کردهاند. «کاظمزاده ایرانشهر» مینویسد: «عارف آتشکده یاس است، ولی با وجود این آتش مقدسی در دل دارد که عبارت است از عشق حقیقت و ملیت». عارف در جایی مینویسد: «تمام ایران مال من است، وطن من است». درحالی که هرگز برای خود یک اتاق گلی هم تدارک ندید و نصیبش همین مقدار بوده و همسایگی به بوعلی بسنده میکند. عارق قزوینی مدام در نامهها و اشعارش به شرایط مردم اشاره میکند و دوست دارد مردم را با خود به بالا بکشد و مدام از نامردمیها گلهمند است:
نه ملت مرا داند ز خویش
نه بر من وطن گفت: فرزند من
کسی بیوطن تر زمن در جهان
به هر جای جوید، نیابد نشان
وطن آنچنان داد پاداش من
که لب سوز شد کاسه آش من
وطن زندگانی ام بر باد داد
وطن یادم «ای داد بیداد» داد
عارف درباره بیتفاوتی مردم به هویت تاریخی خود گله کرده و مینویسد: «ایرانی در تمام ادوار تاریخی خود، یکی از نامداران کشور کهنپایه خویش را از کیانی، هخامنشی و ساسانی نخواست بداند که در کدامین دخمه سر به نیست شدهاند، منتها در دوره بیداری بدتر از خواب مرگ خود از افتخار کردن خشک و خالی به نام کیخسرو و داریوش مضایقه نکرد». و باز مینویسد: «در موقع نامگذاری اولاد، یا فراموش کرده، یا چون اسم مرحوم پدرش ملا رمضان یا شیخ رجبعلی بوده راضی نبوده است نام آن مرحوم گمنام بماند». و میگوید: «به ملتی که زتاریخ خویش بیخبر است/ به جز حکایت محو و زوال نتوان گفت».
عارف و آذربایجان
عارف عاشق آذربایجان و آذربایجانیها بوده است. شعرها و تصنیفهایی برای این خطه از سرزمین ایران ساخته گواه این ادعاست. تصنیفهای ستارخان، تبریز و چه آذرها همه برای مردم این خطه از سرزمین ایران است. البته با ترکیه عثمانی و ظلم ترکان به ایرانیان همیشه مخالف بوده و بر زبان میآورده است. این نگاه او را شاعران و نویسندگان بزرگ و وطنپرست آذربایجانی بسیار خوب فهمیدند، به همین دلیل است که هرگز نمیبینیم از کسروی گرفته تا شهریار به پیشگاه عارف اعتراضی کرده باشند؛ چراکه آنها از عشق عارف به آذری و آذربایجان و تنفر او از دشمنان ایران را به خوبی فهمیده بودند. گویی عارف به مانند یک پیشگو وضعیت امروز را نیز پیشبینی کرده که گماشتگان و مریدان «رجب طیب اردوغان» و «الهام علی اف» را که با وطن خویش بیگانهاند، برای ما نشان داداه است. حتی آنچنان دلبسته این مردم بوده که تصور میکرده آذربایجانیها و طرفدارانش اجازه ندهند عارف در همدان مدفون شود و همواره وصیت کرده بوده که جسد او را در همدان به امانت دفن کنند تا در آینده آذربایجانیها او را به آذربایجان منتقل کنند، اما هرگز این اتفاق نمیافتد.
آرامگاه عارف
نکتهای که درباره مزار و دفنش باید گفته شود، این است که جسد او در دوم بهمن ۱۳۱۲در جوار آرامگاه ابوعلی سینا به امانت دفن میشود و قرار میشود پس از از مدتی برای او آرامگاه و بارگاه در خور شأنش ساخته شود، اما این اتفاق نمیافتد. زنده یاد «روحالله خالقی» موسیقیدان برجسته اوایل دهه ۳۰ خورشیدی در خاطراتش میگوید که پس از ۲۰ سال از درگذشت عارف قزوینی در همدان هنوز سنگ قبری بر روی مزار او ساخته نشده است. عارف پس از مرگ نیز غریب بود. بعد از ساختن آرامگاه بوعلی توسط زندهیاد «هوشنگ سیحون» جسد او جابهجا شده و در ورودی ساختمان آرامگاه فعلی دوباره دفن میشود و بازهم بارگاه و عمارت و آرامگاه مهمی برای او ساخته نمیشود و سنگ قبر سادهای روی قبر او گذاشته شده که آن هم پس از سالها تعویض میشود. این سنگ قبر امروز در موزه سنگ هکمتانه نگهداری میشود، اما متأسفانه آن هم شکسته است. عارف قزوینی نمونه یک انسان ایرانی؛ انسان سرخورده، ناکام و پریشان است گویی تمام احساسات وطندوستی را در کنار تمامی تلخکامیها یکجا در وجود او جمع شده است.
در سالهای اخیر، دوم بهمن در شهر همدان به نام روز عارف نامگذاری شده و هرساله مراسمی با حضور علاقمندان، هنرمندان، روزنامهنگاران و فعالان میراث فرهنگی و شاعران این شهر برگزار میشود. امسال هشتاد و نهمین سالروز درگذشت این شاعر ملی را با حضور جمعی از همدانیهای فرهیخته برگزار کردیم. یادش گرامی.
منابع:
دیوان عارف تصحیح سیدهادی حائری
آثار منتشر نشده عارف تدوین سیدهادی حائری
مجله سپیدوسیاه