یاد پیرمغان همدان
مراسم یادبود دکتر «پرویز اذکایی» در هتل امیران برگزار شد
: معصومی همدانی: به دلیل سیاستهای تمرکزگرا، بهخصوص در ۴۰ سال اخیر، شهرها از نخبهها و اهل علم محلی خالی شدهاند؛ اهالی علمی که زاده و بزرگشده آن شهر بودهاند. در همدان هم یک زمانی افرادی مانند آزاد همدانی، موسی نثری، غمام، غبار و مانند اینها زندگی میکردهاند و بزرگان فرهنگی این شهر بودهاند. آن زمان همدان دانشگاهی نداشت و محدود به چند دبیرستان بود. اما وجود این افراد و جلساتی که تشکیل میدادند، زمینه فعالیتهای فرهنگی را ایجاد میکرد؛ چیزی که شهرهای ما از آن در حال خالیشدن است. آدمهایی که بهدلیل مدرکشان شناخته نمیشوند و خودشان اعتبارند. دکتر اذکایی نمونهای از آخرین انسانهای اینچنینی بود که در همدان زندگی میکرد.
*فاطمه کاظمی
*خبرنگار
شامگاه یکشنبه ۲۷ فروردین ۱۴۰۲، هتل امیران همدان میزبان سوگواران زندهیاد «پرویز اذکایی بود» که برای شرکت در مراسم یادبود او شرکت کرده بودند. تعدادی از مدیران مانند شهردار همدان و مدیرکل فرهنگ و ارشاد استان و همچنین مسئولان ادارهکل میراث فرهنگی نیز در میان جمع دیده میشدند.
کتابخانه متحرک
«امیرشهاب رضویان» سینماگر همدانی که اجرای مراسم را بر عهده داشت، در ابتدای برنامه گفت: دکتر اذکایی از آن دسته انسانهایی است که دیگر جایش در شهر ما پر نخواهد شد و مشابهش را نخواهیم داشت. زمانی میگفتند زندهیاد باستانی پاریزی علامه بود و هرکس سوالی در زمینه تاریخ و ادبیات و مانند این داشت، از باستانی پاریزی میپرسید، بعد از او سوالاتمان را دکتر جابری عناصری میپرسیدیم و بعد از او به دکتر اذکایی رسیدیم.
وی ادامه داد: وجود دکتر اذکایی از آن جهت مهم بود که بسیار خوانده بود و وقتی از او سوال میپرسیدیم، ما را راهنمایی میکرد. بخش زیادی از متون فارسی برخلاف متون انگلیسی هنوز به اینترنت راه پیدا نکرده است؛ در نتیجه، انسانهایی مانند دکتر اذکایی، کتابخانههای متحرکی بودند که میشد از وجودشان استفاده کرد و جذابیتش به آن بود که آنقدر خوانده بود که شما هرچه از او میپرسیدی، پاسخش را میدانست، اما اهل اعلامش نبود و ما که با او ارتباط داشتیم، میدانستیم که چقدر مهربان و بیدریغ بود.
وطندوست
«اکبر ایرانی» مدیرعامل موسسه میراث مکتوب نیز در این برنامه با تأکید بر اینکه دکتر اذکایی با عزم راسخ خود، آثار ماندگاری از خود بهجای گذاشت، توضیح داد: در طول سی سالی که افتخار آشنایی با ایشان را داشتم، آنچه در وهله اول نظر مرا به خود جلب کرد، حس ایراندوستی و عشق به وطن و عشق به همدان و عزم و ارادهای بود که برای معرفی فرهنگ ایران داشت، بود. در بین شخصیتهایی که به منابع کهن ایران باستان تسلط داشته باشد و این آثار را در تألیفات خود بیاورند، نام دکتر اذکایی میدرخشد.
وی ادامه داد: دکتر اذکایی عربستیز نبود و عربی میدانست، اما معتقد بود به زبان فارسی ظلم شده و باید برای حفظ آن آستین بالا زد، به همین دلیل بعد از کتاب الفهرست ابن ندیم که هفت هزار اثر در آن معرفی شده و اثری از آثار ایران باستان در آن نیست، کتاب الفهرست ماقبل الفهرست را تألیف کرد تا این آثار فارسی به جهان معرفی شود.
ایرانی تأکید کرد: و ما چنین شخصیت بزرگی را از دست دادیم و بعید است جای ایشان دیگر پر شود.
زندگی پرفراز و نشیب
«حسین معصومی همدانی» پژوهشگر همدانی در این برنامه گفت: اولین نوشتهای که من از دکتر اذکایی دیدم، یک جزوه ۱۵، ۱۶ صفحهای درباره نوروز بود که مربوط به دوران نوجوانی استاد بود. این نوشته ضمیمه یکی از روزنامههای محلی همدان شده بود. از این جزوه تا آخرین نوشته ایشان، بیش از ۶۰ سال تلاش و کوشش دیده میشود که بهرغم مشکلاتی بود که ایشان داشت، انجام شد. چه محیط آن زمان و چه روزهای نوجوانی مناسب کار تحقیقاتی نبود، اما ایشان انسان خودساختهای بود. چند سال بین دبیرستان و دانشگاهش فاصله افتاد و در این بین کار میکرد و در کنار آن پژوهشهایش را ادامه میداد. بعد از آن به دانشگاه و بعد به انگلستان رفت و بعد از برگشت به ایران، مدتی در موسسه فرهنگ عامه فعالیت میکرد و نقش موثری در چاپ مجله وزین آن مرکز بهنام «هنر و مردم» داشت. بعد از انقلاب و انحلال این مرکز هم زندگی دکتر اذکایی با مشکلاتی مواجه شد. میخواهم بگویم وقتی از آثار چنین انسانی صحبت میکنیم، باید به مشکلاتش هم توجه داشته باشیم.
معضلی که همدان با آن روبروست
وی تأکید کرد: من همدانی هستم و همدانیای هستم که بیش از ۵۰ سال است که از همدان دورم و فقط برای دیدن خانواده به همدان میآیم. در این مدت تقریبا تمام چیزهایی که از این شهر میشناختم، از بین رفته است. نه خیابانها، خیابانهای سابق هستند و نه کوچهها، کوچههای سابق و همه چیز با قبل متفاوت است، اما چیزی که برای من از همدان مانده و من را به همدان دوران نوجوانیام وصل میکند، وجود چند انسان بود که انگار مثل ستون این شهر را نگاه میداشتند که یکی از آنها دکتر اذکایی بود.
معصومی همدانی توضیح داد: به دلیل سیاستهای تمرکزگرا، بهخصوص در ۴۰ سال اخیر، شهرها از نخبهها و اهل علم محلی خالی شدهاند؛ اهالی علمی که زاده و بزرگشده آن شهر بودهاند. در همدان هم یک زمانی افرادی مانند آزاد همدانی، موسی نثری، غمام، غبار و مانند اینها زندگی میکردهاند و بزرگان فرهنگی این شهر بودهاند. آن زمان همدان دانشگاهی نداشت و محدود به چند دبیرستان بود. اما وجود این افراد و جلساتی که تشکیل میدادند، زمینه فعالیتهای فرهنگی را ایجاد میکرد؛ چیزی که شهرهای ما از آن در حال خالیشدن است. آدمهایی که بهدلیل مدرکشان شناخته نمیشوند و خودشان اعتبارند. دکتر اذکایی نمونهای از آخرین انسانهای اینچنینی بود که در همدان زندگی میکرد.
وی ادامه داد: باید ببینیم چرا این اتفاق میافتد؟ اینکه شهری پزشک، فیزیکدان و متخصص داشته باشد خوب است، اما اگر محیط فرهنگی شهر ما در اینها خلاصه شود، یک چیزی کم دارد و آن خود فرهنگ و تاریخ است.
معصومی همدانی با بیان اینکه همانقدر که شهرهای ما از این استوانههای فرهنگی خالی میشود، ارتباط دانشگاهیان با معدود آدمهایی که از این طایفه باقی ماندهاند هم سستتر میشود، تشریح کرد: دانشگاهیان هم نیازی نمیبینند که از وجود این افراد تلمذ کنند و چیزهایی یاد بگیرند که در هیچ دانشگاهی تدریس نمیشود و همین میشود که وضعیت دانشگاههای ما چیزی میشود که در حال حاضر میبینیم. عمر انسانهایی مانند دکتر اذکایی به معرفی چیزهایی گذشت که ما داشتیم، اما کمتر میشناسیم. البته این به معنی نیست که هرچه دکتر اذکایی و من و امثال ما مینویسیم درست و قطعی است، اما اینها راه را باز میکنند.
خسران جبرانناپذیر؟
وی تأکید کرد: زندهبودن فکر یک آدم به این نیست که ما فقط از او تعریف کنیم، بلکه به این است که او را نقد کنیم و راهش را ادامه دهیم. بالاخره باید در این شهر باید افرادی پیدا شوند که ایده استاد برای نوشتن تاریخ جامع این شهر را ادامه دهند و آن را تکمیل کنند. وجود یک آدم در ادامه پیداکردن اوست.
معصومی همدانی گفت: رحلت دکتر اذکایی برای من، ازدستدادن یک استاد و یک دوست بود و این احساس خسران برای همه آنهایی که ایشان را دوست داشتند، احساس میشود، اما نمیتوان گفت چنین خسرانهایی جبرانناپذیرند؛ و قرار نیست مانند دکتر اذکایی داشته باشیم، بلکه انسانهای دیگری در شرایط دیگری زندگی میکنند. ما باید بدانیم جوهر کار دکتر اذکایی چه بوده و افراد مستعد را تشویقی کنیم که این جوهره را ادراک کنند و راهش را ادامه دهند. اگر فرزندی دارید که به تاریخ علاقه دارد، اینها را در وجود او تقویت کنید.
سوگنامه استاد کزازی
در ادامه مراسم، «میرجلالالدین کزازی» بهصورت تلفنی برای حاضران سخن گفت. وی گفت: روانشاد جاودانه در یاد، دکتر پرویز اذکایی، یکی از برجستهترین مردان روزگار ما بود. او به چندین هنر، چندین شایستگی، چندین والایی آراسته بود که درکمتر کسی تنها گرد میآید. دانشمند بود؛ پژوهنده بود؛ پژوهندهای ژرفنگر، باریکبین، اندیشهورز. نمونهای برجسته از فرهیختگی بهشمار میرفت. دل در گرو ایران و فرهنگ گرانسنگ و سرگذشت نازشخیز و دلانگیز ایران داشت، اما در کنار این ویژگیهای والا، آنچه بیش در او میدرخشید، خوی و خیم خجسته او بود. من او را نمونهای بهآیین و بهین از منش و خوی ایرانی میدانم. از همینروی با اینکه من آن روانشاد را بسیار کم، گهگاه میدیدم، در بزمهای فرهنگی، همایشها یا هر زمان که گذارم به همدان میافتاد، پیوندی تنگ با او در دل خویش همواره مییافتم؛ پیوند استوار دوستی. او را نزدیک به خویش میدیدم. بر همین پایه است که درگذشت او هم برای من دریغی است بزرگ؛ دردی است گران ؛ سوگی است یکسره سوز. میدانم دیگر کسانی که با او پیوند و آشنایی داشتهاند، هم در اندوهی گران فرورفتهاند از درگذشت او.
استاد کزازی ادامه داد: من نمیخواهم به فراخی سخن بگویم، اما برخود بایسته میدانم که این سوگ سترگ و اندوه بزرگ را به همه فرهیختگان، فرهنگوران، اندیشمندان ، بهویژه به همدانیان که همشهری اویند، غممباد بگویم. در فرجام این گفتار کوتاه، چارانهای که دوشینه سروده شده را برمیخوانم؛ چارانهای با نام افسوس.
افسوس که رفت از جهان اذکایی/ دانـشــورِ نـامـور بـه روشنرایـی!
در خَـرّهی انـدوه فـروشـد فرهنگ/ خوشـیـد چـو آن دانـشیِ دریـایـی!
وی در پایان گفت: به شما که در این بزم سوگ و اندوه گرد آمدهاید، بهویژه، اندُهمباد میگویم و برای آن درگذشته از درگاه دوست، پایگاه بلند در مینوی برین آرزو میدارم.
بدرود!
خامخواری علمی
«جمشید کیانفر» از دوستان دکتر اذکایی و پژوهشگر نیز گفت: فکر کردم واقعا دکتر اذکایی واقعا چه کسی بود؟ در باب مقام علمی ایشان بسیار صحبت شده، اما میخواهم بگویم ما نسلی داریم که در حد فاصل ۱۲۹۰ تا ۱۳۲۵ شمسی که از هر نظر نسل فرهیختهای بودند. حالا فرقی نمیکند معمار، مکانیک یا افسر نظامی یا استاد دانشگاه و پژوهشگر. اذکایی از این نسل بود، از نسل پاریزیها، ایرج افشارها، زریابخوییها، محمدامین ریاحیها و کم نبودند آنهایی که در عرصه فرهنگ خوش درخشیدند و بسیار خوب کار کردند. من درباره این نسل و آثاری که از آنها بهجا مانده خیلی فکر کردهام که همه خامخوار علمی بودهاند. ما همه پختهخواریم، اما پختهخواری علمی خیلی زشت و زننده است که امروزه در دانشگاههای ایران رایج و متداول شده است.
وی افزود: خب چطور این اتفاق میافتد؟ به کارنامه دکتر اذکایی نگاهی بیندازیم که همه آنها را خودش نوشته است، اما امروزه بعضی استادان دانشگاه پختهخوار شدهاند و وقتی به کارنامه آنها نگاه میکنید چندصد مقاله و کتاب دارند که کار خودشان نیست و بیشتر کار دانشجویان است. این پختهخواری در دانشگاههای ما زیاد شده و این بزرگترین ضربهای است که وزارت علوم به علم و فرهنگ این مملکت زده است. آقای اذکایی پختهخوار نبود و خامخوار علمی محسوب میشد و همه آثارش نتیجه افکار و تلاشهای خودش بود.
عاشق ایران
«زاگرس زند» نویسنده و پژوهشگر نیز در این مراسم به ایراد سخن پرداخت و گفت: استاد اذکایی ادامه نسل علامهوار بود، اما شاید امروز نتوانیم این شیوه را به دلیل مشکلاتش توصیه کنیم. علامهواربودن استاد را از چند جهت میتوان بررسی کرد؛ اول اینکه توانسته علوم قدیم و جدید را کنار هم قرار دهد، از طرف دیگر استاد توانست حوزههای مختلف مانند همدانشناسی و ایرانشناسی را کنار هم قرار دهد، بدون اینکه شعارهای میهنپرستانه دهد، هم توانسته برای خارج از ایران کار کند، هم برای ایران قلم بزند و هم همدان را معرفی کند. نگاه او کلان بود و فراتر از ایران هم مینوشت. یکپارچهدیدن هویت ایرانی در تمام دورهها از دیگر ویژگیهای استاد اذکایی است؛ به این معنی که ایران قبل از اسلام و بعد از اسلام برای او تفاوت چندانی نداشت و هرجا نیاز بوده برای شناخت همدان تا کاسیها هم میرفته و آنجا که لازم بوده منابع ایران کهن را شناسایی میکرده و آنجایی که لازم بوده چیزی از جهان اسلام بیرون بکشد را بیرون میکشیده است.
وی ادامه داد: ایشان یک ایرانشناس میانهرو و منطقی بود؛ به این معنی که نه خودباخته در برابر شرقشناسان و ایرانشناسان خارجی بوده که فقط به آنها اتکا کند، نه مانند دیگرانی که از اینور بام میافتند، با بدبینی و تحقیر به آنها نگاه کرده است. ایشان در میانه این طیف ایستاده است.
زند افزود: عشق واقعی ایشان به کار پژوهش برای ایران بدون اینکه فریاد بزند، اینکه حتی در دوران بیماری هم کار کند، اینکه زندگی و کتابهایش را وقف کند و اینکه همه دشواریهای سیاسی و اجتماعی را تحمل کند، نشانه عشق عمیق او به ایران و سرزمینش است.
پژوهشگر دقیق
استاد «علیرضا ذکاوتی قراگزلو» هم که از دوستان نزدیک دکتر اذکایی است، در این مراسم گفت: موضوع صحبت من نحوه مراجعه زندهیاد اذکایی به منابع اطلاعی بود که عمدتا کتاب بود. گمگشته ایشان کتاب بود و همه جا به دنبال کتاب میگشت. منابع دکتر اذکایی منحصر در کتاب هم نبود؛ ایشان انسان مشاهدهگری بود. ما با هم مبادله کتاب میکردیم و من متوجه میشدم به کدام بخش از کتابها توجه داشته است. این برای نویسندگان و محققان خیلی مهم است. گذشته از اینکه از منابع خطی و چاپی کمیاب استفاده میکرد، متوجه شده بودم که به فرد اظهارنظر کننده هم توجه میکرد و بخشهایی را مهمتر میدانست. ایشان فرد دقیقی بود و همه منابع را بررسی میکرد. ابایی نداشت که اگر چیزی میدانست، عنوان کند که قبل از او هم افرادی آن را مطرح کردهاند.