آدمهایی پایِ مصلا گم شدهاند
*حسین پارسا
*روزنامهنگار
چند روز قبل کمپینی در همدان برگزار شد با عنوان فروش کتابهای نویسندگان همدانی. در این کمپین از همشهریان دعوت میشد که کتاب نویسندگان همدانی را با تخفیف خریداری کنند تا هم آثار همدانیها بیشتر خوانده شود و هم مردم بدانند که ما اصلا در این شهر نویسنده هم داریم! بله درست است! خیلیها اصلا خبر ندارند که ما در همدان نویسندهای هم داریم که مینویسد و چاپ میکند.
البته بزرگان و ادبای شهر را همه میشناسند و جایگاهشان حتما روی سر ما است اما جوانترها چطور؟ آنهایی که به جای تاریخ و پژوهش بیشتر اهل شعر و داستانند! اما چرا چنین است؟ جواب سادهاش که خیلی ها آن را تکرار میکنند این است: نویسنده همدانی حمایت نمیشود، کارش دیده نمیشود، مردم آثارش را نمیخرند و نمیخوانند. همه اینها درست. اما چرا نمیخرند و نمیخوانند؟ آیا همدانیها با نویسندگان شهرشان مشکلی دارند؟ باز هم با سادهسازی موضوع به این نتیجه میرسیم که چون همدانیها نویسندگان شهرشان را نمیشناسند، آثارشان را نمیخوانند. این ایده، البته تا حدی درست است اما به نظرم قضیه به طور کلی چیز دیگری است. پس بیایید داستان را از اول جور دیگری تعریف کنیم.
همدانیها مثل همه مردم ایران هستند. تا حدودی – اگر پولشان برسد – کتاب میخرند و میخوانند. در روند خرید کتاب هم آنی را انتخاب میکنند که درباره اش شنیده باشند، طبق سلیقهشان باشد یا به آن احتیاج داشته باشند. تا اینجای کار عملا نویسنده همدانی و غیرهمدانی فرقی در ماجرا نمیکند. یعنی برای مردم اصولا فرق چندانی بین رمان یک همدانی با رمان یک غیرهمدانی نیست! همدانیها به شهرشان – مثل اصفهانیها یا شمالیها- تعصب ندارند؟ شاید! ترجیح میدهند کتابی بخرند که نویسندهاش امتحان پس داده و نامی باشد؟ ممکن است! تعداد نویسندههای همدانی هم آنقدری نیست که سلیقه همه نوع مخاطب را پوشش دهند؟ احتمالا!
اما نکته مهم دیگری هم هست: چرا من باید یک رمان از نویسندهای بخرم که در آن آدمهایش تهرانی هستند و تهرانی فکر میکنند و تهرانی نفس میکشند، حتی اگر نویسندهاش همدانی باشد؟ این همدانی بودن کجای محتوا و روح این کتاب وجود دارد؟ آیا ما باید عاشق چشم و ابروی نویسندگان همدانی باشیم وقتی آثارشان روح و لهجه و تاریخ این شهر را توی خودش ندارد؟ این مشکل در سینما و نمایش همدان هم وجود دارد. خیلی از فیلمسازان خوب همدانی که در کشور هم شهرهاند، فیلمشان با یک فیلمساز کرد با ترک یا تهرانی یا شیرازی چه فرقی دارد؟ هیچ فرق! زبان و لهجه و آدمهایشان فرق دارد؟ به هیچ وجه! شخصیتها مثل بچههای پایِ مصلا و خیابان خاکی و سیزده خانه و کلپا و سعیدیه و دره مرادبیک هستند؟ اصلا!
چرا اینطور است؟ نویسندگان و فیلمسازان همدانی ایراد دارند؟ گمان نمیکنم. این موضوع دو دلیل اصلی دارد. یکی شهر همدان است. همدان در مقایسه با شهرهای دیگر دارای لوکیشن ویژهای برای فیلمسازی یا فضای ذهنی متمایزی برای قصه و روایت نیست. نه اینکه هیچوقت نبوده که اتفاقا زمانی جایگاهی داشته و برو بیایی. اما همه ما – از مسئول و مردم – در همه این سالها دست به دست دادیم تا دمار از روزگار ویژگیهای فرهنگی، فکری و بصری این شهر درآوریم. محلههای جولان چه شدند؟ خانههای پای مصلا کجا رفتند؟ فرهنگ و سنت و ریشهها چه بلایی سرشان آمد؟ لهجهمان کجا غیبش زد؟ کدام جمع روشنفکری در این شهر باقی مانده؟ همه اینها باعث شد که همدان از شهرهای دیگر عقب بیفتد. حالا این عقب افتادگی را چه کسانی باید جبران میکردند؟ چه کسانی باید از بافت تاریخی همدان و لهجه و فرهنگ و سنت آن حمایت میکردند؟ چه کسانی برایشان مهم نیست که نویسنده و فیلمساز همدانی در این شهر و برای این شهر کار کند یا نکند؟ چه کسانی توی زندگیشان چهارتا کتاب نخواندهاند و دوتا فیلم ندیدهاند و…