اندر حکایت عکاسان رنگکار همدانی
*آلبرت کوچویی
*روزنامهنگار
در دهه سی و چهل خورشیدی، برخی کارها در عکاسی، از عجایب هنر و فن در عکاسی بودند. جدا از هنر و فن ظهور و چاپ عکسهای البته سیاه و سفید، فنهای دیگری هم بودند که به عکس جلوههای خاص میدادند. عکاس، پشت آن دوربین غولآسا میایستاد که کیسهای سیاه بر آن آویخته بود که از درون آن، روی شیشه عکس و عکاسی، تنظیمات را شکل بدهد تا بگوید سه، دو، یک و رگلانشور را فشار بدهد و عکس گرفته شود. مراحل بعدی هم همه، به تردستی و فن و هنر عکاس ارتباط داشت. مقدار نور از آگراندیسور که روی کاغذ حساس تابیده میشود و بعد از ظهور و ثبت عکس، همه مراحلی بود که تجربه و استادی میطلبید.
عکاسی استودیویی در استودیو و آتلیه و عکاسی در بیرون از استودیو، همه جلوهگاه فن و هنر عکاس بودند که امروز با یک دکمه، همه آنها، روی دوربینها، برنامهریزی شدهاند. جدا از همه اینها دو کار شکلگرفته روی عکس، به راستی که هنرمندانه و فناورانه بودند. نخستین آنها، روتوش عکس بود. کار روی شیشه عکس و بعد که البته شد نگاتیو. روتوشکار، کسی بود که پشت دستگاهی که نگاتیو عکس را در آن میدید، با مداد مشکی روتوش، نگاتیو را جلایی دیدنی میداد. امروز صدها «فیلتر» این کار شاق را در عکاسی آن هنگام انجام میدهند. هر ترفندی عکاس بخواهد با دهها فیلتر، روی عکس به کار میبرد.
در آن روزگار، روتوش کار هنرمند و فناور، ساعتها روی عکس کار میکرد و البته ترفندهایی هم میزد، صورت آبلهرو و پر از جوش را صفا میداد و آنها را حذف میکرد. گاه خالی هم بر گوشهای از گونه صاحب عکس میکاشت و دهها ترفند دیگر. روتوشکار در آن هنگام، به راستی یک هنرمند بود. در آبادان، در همان دهه سی، یک کارگر چاپ عکس که به مقام رفیع روتوشکار رسید و شهره بود، جوانکی به نام «میشل عیوض» بود. عکاسهای استودیویی یا آتلیهای آبادان مثل عکاسی «یونان»، «نور» یا «شعله» برای قاپیدن او از عکاسیها، سر و دست میشکستند. اما او تا آخرین روزی که در آبادان بود، در همان عکاسی ماند که عکاسی را با کارگری شروع کرده بود.
تا آمد تهران و از نامآوران استودیوهای عکاسی آن هنگام «سایه» و «پر»، جذب عکاسی پر و عبدالله مشتعل شد. و تا زمانی که راهی ینگه دنیا شد، با آن ماند. روزی که ایلوش خوشابه، در بستر خاموشی از سرطان بود، نام «میشل» را که میشنود، میگوید او بهترین روتوشکار ایران است. ایلوش، بازیگر سینما، با نام او به خواب ابدی رفت. دوست او بود و چه عکسهایی از ایلوش را که او روتوش نکرده بود. عکسهایی برای استودیوهای فیلمبرداری ایتالیا، برای بازی در مجموعه فیلمهای حماسی «ولکان»، «خدای جنگ». ایلوش، همان امیرارسلان مشهور فیلمهای ایرانی ما. کار دیگر آن هنگام، رنگی کردن عکسهای سیاه و سفید استودیویی در همان دهه سی و چهل بود. عکسهای سیاه و سفید را با کار روی خود عکس، رنگی میکردند.
شاید از غرایب بود که این هنر نقاشی روی عکس چهره را در همدان، «آندره گوالوویچ» که خود نقاش تحصیلکرده آکادمی هنر مسکو بود، برای عکاسی ایران، رهاورد داشت. با او عکاسان و نقاشان دیگر هم در همان استودیوهای عکاسی همدان درخشیدند که از خیل آشوریان بودند. الکس گیورگیز، از نخستین طراحان و گرافیستهای تبلیغاتی ایران، یوتام توما، از نخستین نقاشان چهرهپرداز و عکاسان نامدار در همان همدان. هانیبال الخاص نقاش نامدار از شاگردان آنها بود. همدان، به همت این نقاشان، زادگاه عکاسی رنگی یا نقاشی روی عکسهای سیاه و سفید شد.
منبع: روزنامه اعتماد