بیتی از متنبّی شاعر ایرانگرای عرب موجود است که میگوید: «و ما حُبُّ الدیارِ شَغفنَ قلبی/ وَلکن، حُبُّ مَن سَکِنَ الدیارا»؛ بدین معنی که وطندوستی قلب مرا مشعوف نمیکند، و به هیجان در نمیآورد، ولیکن دوست داشتن مردم آن دیار مرا مشعوف میکند و به هیجان میآورد. بهتر از آن؛ عبارتِ عارف بزرگ، عین القضات همدانی، شهید راه عقیدت و حقیقت که میفرماید: «الوند و ماوشان و حدیث عاشقان به حسن ظنّی مطالعه باید کرد که همه شَکوی و رنجوری نه با همدان است که کار دیگر است. من چون همدان را دوست دارم، گویم ندارم؟».
در شرایط فعلی که میهن ما و سایر نقاط دنیا گرفتار مصیبت کرونا است، و همه در حالتی از قرنطینه و نبود اجتماع قرار گرفتهایم، و دستورات طبی را رعایت میکنیم؛ دیگر برای کسی این حس و حال باقی نمانده که بنشیند و سخنرانی و یا مطالب مربوط به همدانِ باستان را گوش دهد. به هر حال، شاید فرصت خوبی باشد به جای نشستن و غصهخوردن، چندی حَسَب وظیفۀ اطلاعرسانی – که نهاد کتابخانهها به عهده دارد مختصری دربارۀ همدان صحبت کنیم. در مورد همدان اظهر من الشمس است که اسم باستانی همدان، هگمتانه بوده؛ تلفّظ هگمتانه به طور دقیق هَنگمتانه بوده، که از دو جزء تشکیل شده: یکی کلمۀ هنگ(hang) که در فارسی نیز مشتقاتی دارد؛ یعنی جماعتی که در یک دسته یا جایی جمع شدهاند؛ یا انجمن که در واقع هَنجمنه (hanjamana) بوده، و امروز به شکل انجمن درآمده است. در ادامه نیز به این هنگ باز خواهیم گشت. مَتانه (Mata+na) نیز یعنی مادها، همان قوم ماد، و نهایتا هَنگمتانه یعنی مجتمع و مکان اجتماع مادها. به مرور زمان این هَنگمتانه تحول پیدا کرده و به اصطلاح زبانشناسی تطّور لغتی یافته و هگمتانه شده است. در ایران باستان از عهد مادها به بعد تا زمان ساسانیان، به این ناحیه هَنگمتانه گفته میشده. یونانیها هم که در تماس مستقیم با ایرانیان بودهاند، هگمتانه را به اکباتان تبدیل کردهاند. در طی ۴۰۰- ۵۰۰ سال پیش از عهد ساسانی یعنی طیّ امپراطوری اشکانی، بازهم این کلمۀ هگمتانه تحول پیدا کرده و به همدان تبدیل شده است. البته در زبان فارسی یا پهلوی عهد ساسانی یک «الف اطلاقی» هم به آن اضافه شده، و به شکل اَهمَدان درآمده. که این اَهمَدان را با «ذ» نوشته و اَهمَذان گفتهاند. در دورۀ اسلامی نیز تا قرن ششم – هفتم هجری قمری همدان را به سبک دورۀ ساسانی هَمَذان مینوشتهاند. این مطالب اشارهای بود به وجه تسمیۀ همدان، و ذکر شد که معنای آن در اصل محل اجتماع مادها است. حال سوآل اینجاست که از چه زمانی این ناحیه محل اجتماع مادها شد؟ مادها پیش از هخامنشی نخستین امپراطوری ایران را تشکیل دادند؛ آیا پیش از مادها اینجا که امروز به آن همدان میگوئیم آباد نبوده؟ یا قومی در اینجا ساکن نبودهاند؟ در پاسخ باید بگویم چرا بوده است؛ پیش از مادها اسم این ناحیه «کارکاشی» بوده است. کارکاشی نیز از دو لغت ترکیب شده: یکی کار و دیگری کاشی. کار دو معنا داشته؛ یکی معنایی که در زبان آشوری و بابلی قدیم به مفهوم قرارگاه، آمادگاه یا جایگاه، و دیگری نیز در زبان فارسی باستان به معنای سپاه و سپاهیگری بوده است. کاشی نام قومی پیش از مادها است، یعنی قبائلی بودهاند که از حدود پنج هزار سال پیش تا به بعد؛ یعنی از حدود سه هزار سال قبل از میلاد مسیح در ایرانزمین زیستهاند.
کاشیها چه قومی بودهاند؟ در تواریخ رسمی که برای ما نوشته شده، بیشتر، ایرانشناسان و شرقشناسان، که تاریخ ایران باستان را نوشتهاند، جز یکی - دو نفر از آنها اشاراتی به این قومِ کاشی نکردهاند، و تاریخ رسمی ایران باستان را از زمان مادها به بعد، یعنی از حدود دو هزار و ۷۰۰ سال پیش نوشته و به ما شناساندهاند. در حالی که پیش از آنها نیز همان اقوام کاشی در اینجا ساکن بوده، و همانطور که عرض کردم همدان به اسم کارکاشی؛ یعنی مقر و محل کاشیان، نامیده میشده است. احوالات این قوم متأسفانه تاکنون به صورت کتاب مستقلی نوشته نشده، و اگر بخواهیم تاریخ ایران را از زمانهایی که بدان آگاهی پیدا کردهایم، بیان کنیم باید هم آن را از حدود پنج هزار سال پیش تدوین کنیم و تاریخ ماقبل مادان بنامیم. اینکه از باب مباهات و افتخار میگویند مملکت ما پنج هزار یا هفت هزار سال تاریخ و تمدن دارد، سخن درستی است. اما نمیتوانند چگونگی آن را بیان کنند. ما به حکم تواریخ مکتوب، تنها از دورۀ مادها به بعد اطلاع داریم.
تاریخ از زمانی که آثار مکتوب از اقوام باقی مانده باشد آغاز میشود. آثار غیرمکتوب همان کاوشهای باستانشناسی است، و دربارۀ این کاوشها کتابهای مفصلی هم به زبان فارسی موجود است. برای مثال از تپۀ تاریخی سیلک کاشان نام بردهاند که یک ایرانشناس فرانسوی به نام گریشمن آنجا را کشف و کاوش کرده و لایههای تمدنی آن را بررسی نموده و به گفتۀ وی، این تپه هفتهزار سال سابقۀ تاریخی دارد. یا مثال دیگر گیان نهاوند را که باستانشناسان کاوش کردهاند، برای آن هم چیزی به اندازۀ تپۀ سیلک سابقۀ باستانی مشخص کردهاند. به گودین تپۀ اسدآباد هم میتوان اشاره کرد. باستانشناسانی که به اصطلاح با هزارههای خالی سر و کار دارند، نمیتوانند این یافتههای باستانشناختی را به قوم خاصی مربوط کنند، فلذا آنها را به نام عصر حجر جدید (دورۀ نو سنگی)، تمدن عصر مس، دورۀ مفرغ یا دورۀ آهن میخوانند؛ و منظورشان این است که در این جایگاههای باستانشناختی ابزارهای زندگی ساکنان آنجا از سنگهای تراشیده بوده، بنابراین آنها را به عصر سنگی مرتبط میکنند. گفتنی است عصر سنگ هم سه دوره دارد؛ یک، عصر سنگ قدیم یا عصر پارینه سنگی، دوم، عصر میانه سنگی یا عصر حجر متوسط و سوم عصر نوسنگی. در واقع در عصر نوسنگی اسباب و وسائل ابتدایی مردمان، سنگ بوده و بیشتر هم در غارها و شکاف کوهها زندگی میکردهاند، و بعد ازآن عصر مس پدید میآید؛ یعنی طبق آثاری که از جایگاههای باستانشناسی پیدا کردهاند، ابزار زندگی و کار آنها مسی بوده. در واقع مردمان آن عصر تازه پی برده بودند که مس، فلز نرمی است و میشود روی آن کار کرد و با آن ابزار ساخت؛ البته پیش از آن ابزار گِلی و سفالگری هم مرسوم بوده است. اینچنین عصر مس از حدود پنج هزار سال پیش آغاز شده و دیگر اینکه در آن مکانهایی که نام برده شد یعنی سیلک، گیان و گودین تپه، بیشترین آثاری که پیدا شده از جنس مس بوده که نظیر تپۀ سیلک کاشان است. البته باید اشاره کرد که عصر مس در سیلک کاشان زودتر از نقاط دیگر شروع شد. بعد از عصر مس، عصر مفرغ میآید که با ترکیب قلع و مس؛ یک فلز سختتر به نام مفرغ برای ابزارهای زندگی و جنگی میساختند، و در واقع پیشرفتی نسبت به دورۀ قبل خود محسوب میشده. این عصر از حدود چهار هزار سال پیش آغاز شده و تا هزارۀ اول ماقبل میلاد که آهن را کشف میکنند، و ابزارهای گوناگونی را با آن میسازند، ادامه داشته است.
پس از ورود آریاها – که از این آریاها سه امپراطوری بزرگ جهانی بدین ترتیب تشکیل شد: مادها، هخامنشیان، پارتها – حوالی هزار و ۲۰۰ سال پیش از میلاد یعنی سه هزار و صد سال پیش، ورود آنها مقارن با عصر آهن بوده، و همۀ ابزارهای جنگی و زندگی آنها به خصوص ابزارهای جنگی از آهن درست میشده. البته از مفرغ هم استفاده میکردهاند که کمکم منسوخ میشود. غرض از این مقدمات این بود که بدانیم باستانشناسان وقتی به دورههای تاریخیای میرسند که ما از آنها اطلاعات تاریخیِ مکتوب نداریم، برای مثال میگویند ساکنان آن محل مربوط به دورۀ مفرغ یا آهن بودهاند، و نمیتوانند بگویند دقیقا این مردم مربوط به چه اقوامی هستند. تاریخ به معنای سرگذشتنامۀ آنها باید به صورت مکتوب باشد، تا معلوم شود، مردمی که آن را نوشته چه قومی بودهاند. به همین دلایل، تاریخ رسمی که مورخین برای ما نوشتهاند از دورۀ مادها آغاز میشود. چرا که از آن دورهها آثار مکتوب وجود دارد، و یا یونانیان برای ما چیزهایی از آنها نوشتهاند. بنابراین وقتی دعوی میکنیم که تاریخ چندهزارساله داریم، باید بدانیم این سخن را براساس یافتههای باستانشناسی میگوئیم – که مثلا هفت هزار سال در سیلک تمدن داشتهایم، نه بر اساس نوشتهها و مکتوبات تاریخی، و نمیدانیم چه قومی در سیلک و گودین تپه یا گیان زندگی میکردهاند و تا پیش از این زمان نیز نمیتوانستیم نام قومی را که پیش از مادها میزیستهاند، ببریم.
البته بر اساس مطالعات آشورشناسی و بابلشناسی که از قرن گذشته آغاز شده؛ از نوشتههای بابلی، آشوری و عیلامی پی بردهایم که قومی به اسم کاشی یا کاسی در این سرزمین میزیستهاند. اینک با توجه به اطلاعات مفیدی که یافتهایم، وقتی از تاریخ ایران باستان صحبت میکنیم، با قاطعیت میتوانیم از عهد کاسیان نام ببریم و بگوئیم تاریخ ایران از این دوره آغاز میشود. البته این نکته قابل ذکر است که از این قوم، نوشتههای مستقیمی در دست نداریم. قدیمترین تمدنی که در این ناحیه یافت شده، همان سیلک است که هفت هزار سال، تاریخ و قدمت دارد. اما پروفسور بروم برژۀ فرانسوی از طریق بازماندههای گیاهی در کتابی به نام «از اراک تا همدان» تحقیق کرده و نشان داده که در این ناحیۀ اراک تا همدان دانههای گندم وجود داشته یعنی در دامنههای الوند تا حدود اراک، زراعت وجود داشته است. وی با تاریخنگاری یافتههای خود با روش کربن۱۴مدعی است این ناحیه ۱۲هزار سال سابقۀ زراعت و فلاحت دارد اما، بر ما معلوم نیست که آنها چه کسانی بودهاند. اینکه میگوئیم در تاریخ، قوم کاشی وجود داشته، در حقیقت تاریخ ما از ۵ هزار سال آنطرفتر نمیرود. البته لازم به یادآوری است در کوهستانهای زاگرس آثار غارنشینی دیده شده و حتی پی به وجود انسانهای نئاندرتال و یا مدیترانهای با قدمت حدود صدهزار سال بردهاند. انسانهای اولیه که به آنها اسم هومو ساپینس( Homo Sapiens) به معنی انسان خردمند دادهاند. بر اساس خبری که دو سه، سالی است پیداکردهایم، در سیستان و بلوچستان و جیرفت که آقای دکتر مجیدزاده آنجا را مورد کاوش قرار داده، تمدنهایی مثلا در شهر سوخته یا به خصوص در شهداد کرمان یافت شده که وی بر اساس کاوشهایش مشخص کرده آثار مکتوبی هم از آنجا یافت شده است. اما اگر بخواهیم از پیدایی خط سخن بگوئیم یک راست باید سراغ سومریان باستان برویم. سومریان قومی بودهاند که در ناحیۀ بین النهرین (میانرودان) سکونت داشتهاند که منظور جنوب عراق کنونی است.
فرنگیها به بین النهرین مزوپوتامیا یعنی میان رودان میگویند که بعدها اسم ایرانیِ عراق بر آن نهاده شد. یا در زبان عرب به آن وادی الرافدین یعنی مکانی بین دو جریان رود دجله و فرات گفته میشود. سرچشمه دجله و فرات، کوههای توروس و آنتی توروس ارمنستان و ترکیه هستند. این کوهها از طرف شرق به ناحیۀ آناتولی که ترکیه قدیم است و به این نام خوانده میشد، مربوط میشوند و تا نزدیک دریای مدیترانه به لِوانت یعنی ترکیۀ شرقی میرسند. خوب که دقت کنید ترکیۀ شرقی از طریق دریای اژه با اروپا متصل میشود. جایی که در زمانهای خیلی قدیم یعنی دهها هزار سال پیش به هم متصل بودهاند.
از این سخن اینطور نتیجه میگیریم که مبدا نژاد بشری آفریقا است. اگر ساده بگویم انسانهایی که از آفریقایِ استوایی آغاز هجرت میکنند تا به مصر میآیند و در هزارههایی که معلوم نیست چه زمانی بوده تمدن مصری را در آنجا پدید میآورند. این مردم آفریقاییِ سیهگونه که از آفریقای جنوبی و استوایی هجرت کردند، منشا پیدایی انسان هومو ساپینس یعنی انسان خردمند بودهاند و به نام نژاد مدیترانهای مشهور شدهاند. این نژاد در سواحل مدیترانه و به خصوص شمال آفریقا، تمدن مصری را تشکیل میدهند که آنها نیز تاریخ معینی دارند. اما در طی هزاران سال کوچ از جنوب و شمال آفریقا، یکی از شاخههای آنها که از شمال آفریقا وارد سرزمین ترکیۀ امروزی میشوند، و این نژاد مدیترانهای در دامنههای کوه توروس و آنتی توروس به طوری بیشتر معیشت آنها به شکل دامداری بوده، شروع به زندگی میکنند و طی کوچهای متوالی از سرچشمههای دجله و فرات و از دامنۀ کوههای آنجا روبه جنوب حرکت میکنند و وارد سرزمین بین النهرین میشوند و حرکتشان را تا جنوب ادامه میدهند تا به جایی که امروزه به آن اروندرود یا به قول اعراب شط العرب میگویند، میرسند و در آنجا تمدنی به نام سومریان تشکیل میدهند. قدیمیترین تمدن یکجانشینی، پادشاهی و مدنی تمدن سومر بوده است. برای این اشاره کردم که بدانیم منشا پیدایی خط به دست سومریان باستان بوده است. حال این خط سومری چه شکلی بوده است؟ ما دو، سه نوع خط باستانی داریم؛ یکی خط مصری هیروگلیف بوده که شکل اشیا و اتفاقات را میکشیدند. مثلا اگر میخواستند راجع به خورشید صحبت کنند نقاشی خورشید را میکشیدند و منظور خود را میرساندند. اما سومریان خطی داشتند که امروزه به نام خط میخی معروف است و هرکس تصویر خط میخی را دیده باشد، میداند که ما از زمان سومریان، تاریخ داریم و به هرحال نوشتههای شاهان و عبادتگاهان آنها را به خط میخی مینوشتهاند.
اما اینکه پیش از کاسیان چه اقوامی در ایران بودهاند بر ما پوشیده است و نمیدانیم نام آنها چه بوده. برای تاریخنگار و اهل تاریخ، اسم قوم مهم است، وگرنه باستانشناسان آنها را با عصر مس، مفرغ و آهن مرتبط میدانستهاند. اما وقتی خط اختراع شد نام این اقوام هم ثبت شد و معلوم میشود که در سومر باستان که به آن مهد تمدن بشر میگویند کلمۀ سومر نوشته شده و معلوم میشود آنها قوم سومر بودهاند. میدانیم، آریاییها قوم مهاجری بودهاند که از شمال ایران به این ناحیه آمدهاند. کاشیها هم قومی بودهاند که از شمال به ایران آمدند. در دربند قفقاز که فراسوی این ناحیه را اصطلاحا روسیۀ جنوبی میگویند، اقوامی کوچنده و در دورۀ گلهداری و دامداری زندگی میکردند. این ناحیهای بوده که بیشتر اقوام بشری در آن زندگی میکردهاند. کاسیان اولین قومی بودند که از جنوب روسیه و از شرق دریای خزر به سمت جنوب و فلات ایران، سرازیر شدند. چراکه رفته رفته به آثاری بر میخوریم که به قول گوردون چایلد مانند فسیلهایی میمانند که به ما نشان میدهند هزاران سال پیش چه قومی در چه جایی زندگی میکردند. در مورد لغت قفقاز باید بگوئیم که قف یعنی کوه، یا همان «کوف» در زبان اوستایی و قاز یعنی کوهِ کاسیان. پس معلوم میشود اسم قفقاز که در زبان یونانی به آن کاوکاسیا میگویند در واقع یعنی همان کوه کاسیان که از نواحی دریای خزر وارد فلات ایران شده و در جنوب دریای خزر یک طایفه از ایشان در آنجا ساکن شدهاند و نژادهایی که از آنها باقی مانده به خصوص مازندرانیها از آنها هستند. تمدنهای ماقبل مادی یعنی جایگاههای باستانشناسی ماقبل مادها در ناحیۀ آذربایجان، کردستان (لازم است تذکر بدهم که هیچوقت نگوئید استان همدان، غلط است. در بحث مفصلی راجع به کلمه مادستان بگویم، باید از این واژه به جای واژۀ استان همدان استفاده کنیم.) به هرحال آن اقوام که در یالهای زاگرس مستقر شده کوچنده و دامدار بودند، و بقایای اقوام کاسی که در این ناحیه بودند هنوز هم، مثل لُرها وجود دارند. کاسیان طوایفی داشتند مانند گوتیها که کردهای دامدار ناحیۀ سلیمانیۀ عراق، ناحیۀ گوتیها بوده. دیگری گیلوها بوده که بازمانده آن همین کهگیلویهها بوده و طایفۀ دیگر لولوبیها بودهاند. در تطورات لغوی «ل» به «ر» و برعکس تبدیل میشود مثل زبان فرانسوی که «ر» را «غ» تلفظ می کنند. و در مورد لولوبیها هم در تطورات لغوی «ل» دوم به «ر» تغییر یافته و شکل لوروبی به خود گرفته که لور/لرهای امروز در واقع باقی مانده همان طایفه لولوبی هستند.
به هر حال کاسیان باستان یا مختلط شدند یا منقرض شدند. دو قوم بازمانده از این قوم، کردها و دیگر لرهای لرستان هستند. دیاکونوف؛ باستانشناس و مورخ معروف معتقد است لرهای دامدار بازماندههای قوم کاشی هستنند. تمام آثار مفرغی که پیش از عصر آهن و آریاییها کشف شده، در لرستان وجود دارد و در واقع آثار مفرغی را بیشتر مربوط به لرها میدانند. آنها بر روی یالهای گُردۀ زاگرس، ییلاق – قشلاق میکردند که هنوز هم میکنند. در حدود هزار و ۸۰۰ سال قبل از میلاد از این لولوبیها و گوتیها و دیگران به سمت درۀ عراق سرازیر میشوند. به عنوان یک اصلِ تاریخی؛ قبایل دامدار و کوچنده و بیابانگرد همواره به مدنیت و شهرنشینی تمایل پیدا میکنند و برای اینکه به مزایای شهرنشینی برسند کارشان را با تهاجم آغاز میکنند. مانند تهاجم مغولها و دیگران. اول به عنوان کارگر و مزدگیر به آنجا میروند و رفته رفته مشاغل نظامی آنجا را احراز میکردهاند و طی صد، دویست سال تقریبا ارتشی در بابل زمین تشکیل میدهند و حکومت بابل و جنوب بین النهرین را از جنوب تا شمال تسخیر میکنند. چه کسانی موفق به این کار میشوند؟ لرها یا در واقع لولوبیها که جزء طوایف کاسیها بودهاند و در آنجا از قرن ۱۸ قبل از میلاد به مدت ۶۰۰ سال تا قرن ۱۲ حکومت کردند. این اخبار را هم از کتیبههایی که آنها نوشتهاند، داریم؛ در واقع کتیبههایی که بابلیها نوشتهاند و گرنه کاسیان که گلهچران بودند و خطی نداشتند.
در واقع اینکه میگوئیم که زاگرس مهد تمدن بشری است نه به این معنی که این تمدن در کوهستان شکل گرفته؛ بلکه به این معنا که تمدنها از این ناحیه با کوچ اقوام آن شکل گرفتهاند. حتی در یکی از کتیبههای بابلی خواندم که اسم کوروش یک اسم کاسیایی است و کلمۀ مزدا هم اصل کاسیایی دارد. کلمۀ زوران که داستان جدایی دارد هم اصالت کاسیایی دارد.
در ابتدا گفته شد هگمتانه در زبان فارسی باستان از هَنگمَتانه گرفته شده، یعنی محل اجتماع مادها. «ن» هَنگمَتانه افتاده و هگمتانه شده است. سوال اینجاست که آیا امروزه از کاسیان هم اسامی باقی مانده؟ در پاسخ باید بدانیم که بله فراوان باقی مانده است. یکی، کلمۀ «همهکسی» است؛ روستای همهکسی در حدود سی و پنج کیلومتری همدان که در واقع در تلفظ باستانی «هنگهکاسی» بوده یعنی محل اجتماع کاسیان. لازم است بدانیم دو «همهکسی» داریم؛ یکی همهکسی در مسیر صالح آباد و دیگری همهکسی رزن. گفتم که اسم اولیه همدان هم کارکاشی بوده یعنی محل اجتماع کاشی. اما از کلمۀ کاشی میتوانم با یقین چندتایی از آنها نام ببرم. البته باید بگویم در مقالهای که بنده با نام «نامجاهای میان رودان» دارم به انبوه نامجاهای کاسی اشاره کردهام. اما یک نمونه که در داخل ایران موجود است کلمۀ قرقسین، یعنی کارکاشی است؛ مرکزی در ناحیۀ بویین زهرا نزدیک قزوین و شکل معرب کارکاسی است که قرقسی شده. مثال بسیار بالاتر کلمۀ قزوین است که در واقع کاسپین/کسپین بوده؛ یعنی همان کاسیان؛ «پ» علامت و اسم جمع است و شکل معربشده آن قزوین شده و به بحر خزر هم از یونانیان تا حالا بحر کاسپیان میگویند؛ یعنی دریای کاسیها. البته مثالهایی از این دست فراوان داریم و بیشتر از اینهاست که برای شما نام بردم.
نکتهای در پاسخ به سوالی در مورد وجه تسمیۀ کوی فقیره (در اصل فغیره)
برخی از شهرها بر اسامی الاهی نامگذاری شدهاند مثلا بغداد که بغ همین از اسم بگه در زبان کاسیایی به معنای خداست که وارد زبان شده. تلفظ مردم شده و اینها در زبانهای مختلف تغییر پیدا کرده است. بغ مثلا فغ شده. مثلا امپراطوران چین را فغفور میگفتند یعنی پسر خدا. کلمات بسیاری با فغ/بغ ترکیب شده و فغیره نیز یعنی جایگاهی که منسوب به فغ خداست.
*تحریر: محمد رابطی