*هلن محمدزاده
*هنرمند
چند وقت پیش در حال قدم زدن به باغ گلها رفتم که اخیر در کنار باغ بانوان توسط شهرداری ایجاد شده است. برای من جالب بود ببینم این باغ چه شکلی است و چه زیباییهایی دارد؟ چون قبلا هم در چند شهر دیگر و مراکز استانها برای دیدن باغ گلها رفته بودم و از دیدن آنها لذت برده بودم. باغ گلهای همدان نیز درختان و گلهای زیادی داشت؛ گلهایی زیبا و درختان متنوع؛ گلهایی که در قسمتهای مختلف باغ کاشته بودند. مشغول دیدن باغ بودم که نکتهای توجه مرا جلب کرد. وجود یک سری شبه مجسمه و عروسک در داخل فضاهای باغ و بین گلها؛ مجسمههایی که در کمال بیسلیقگی ساخته شده بودند. از کسانی که در باغ قدم میزدند درباره این احجام سوال کردم، تقریبا تمام کسانی که آنجا بودند با من هم عقیده بودند. هر کس کمی سواد بصری اندکی داشته باشد متوجه زشتی و بیسلیقگی در ساخت این مجسمهها میشود. از کارکنان باغ که سوال کردم گفتند اینها را سازمان زیباسازی و معاونت خدمات شهری اجرا کردهاند. خیلی تعجب کردم مگر آنجا کارشناس ندارد؟
خیلی برای من سوال بود که اصلا چه لزومی به اجرای این مجسمههای ضعیف در این باغ زیبا بوده است؟ احجامی با ابعادی بزرگ و نامتناسب. جالب اینجاست که از هر مجسمه چند نمونه کپی و تکثیر شده و در نقاط مختلف باغ نصب شده است، حتی این مورد هم رعایت نشده است که مجسمهها تکراری نباشد.
به طور مثال یک قورباغه با پاهایی شبیه به چوب کبریت و بدنی شبیه به کدو که با رنگی چرک و مرده به صورت یک دست رنگ آمیزی شده بود. این قورباغه چه زیبایی به این باغ اضافه کرده است؟ نه تنها مجسمه قورباغه در فرم و شکل ظاهری دچار مشکل بود بلکه در رنگ آمیزی هم خیلی زشت بود. حتی یک رنگ سبز شاداب هم به آن زده نشده بود رنگ به گونهای بود که انگار این رنگ از رنگهای مانده مجسمهساز بود که با خود گفته بود در این کار استفاده کنم.
پرسش این است آیا کسی در سازمان زیباسازی و در راس آن معاونت خدمات شهری نیست تا این کارها را کنترل کند یا کارشناسی که اندکی ذوق و سلیقه داشته باشد؟ در این باغ دو صورتک بر روی دو درخت کهن سال موجود در باغ نصب شده است؛ دو صورت از داستانهایی شبیه داستان و فیلم سینمایی ارباب حلقهها. صورتکهایی با دماغی بزرگ و زشت از داستانهای افسانهای اروپایی. این بینظمی در هماهنگی این مجسمهها از یک بیتدبیری و بیسلیقگی در طراحی آنها خبر میداد، مخصوصا در رنگ آمیزی با رنگهای چرک و مرده و حالتهایی افسرده در طراحی آنها.
چشمم به نیمکتی آهنی با گوشههای تیز افتاد که شبیه برگ ساخته بودند آنقدر این نیمکت بر اثر تابش نور آفتاب داغ بود که به محض نشستن بلند شدم. نیمکتی که قابل استفاده نبود. واقعا طراحی یک نیمکت برای این پارک کار اینقدر سختی بود؟
ای کاش در این باغ فقط گل کاشته بودند و دیگر هیچ. گویا هزینه زیادی هم برای آنها کردهاند. با خودم فکر کردم که اگر نظارتی آگاهانه و غیر ذینفع بر عملکرد معاونت خدمات شهری و سازمان زیباسازی بود باز این هزینهها صرف میشد؟ پولی که از جیب مردم برداشته میشود آیا باید برای چنین کارهایی هزینه شود؟ انگار در نبود مطالبهگری از مسئولان چنین اتفاقی می افتد و هر کاری را به عنوان اثر هنری به خورد مردم میدهند. میتوانستند با یک مدیریت صحیح طوری این مجسمهها طراحی شوند که بر زیبایی این باغ بیفزاید و خود دلیلی باشند برای بازدید بیشتر از این باغ. متاسفانه چنین چیزی رخ نداده است. در این خصوص شهرداری باید پاسخگو باشد که وقتی میتوان کاری را خیلی بهتر انجام داد چه علتی دارد که باید با این کیفیت پایین اجرا شود؟